ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 26

بابا بابا جون .. راست میگی که این اژدهاست . اژدها از دهنش آتیش میاد ولی انگار از تمام کیرت از هر طرفی داره آتیش تو کوسم پخش میشه .. بابا در حالی که از هوس زیاد نمی تونست چشاشو باز کنه گفت نادیا کوس داغ توست که کیرمو داره آتیش می زنه .. نه .. نههههه نمی تونم عزیز دلم .. بابا اگه نمی تونی همین الان بریز تو کوسم .. -چی  میگی دختر میخوای نوه و بچه ام هر دو یکی شن . تو که می دونی خیلی ناجور میشه .. -باااابااااا بااااابااااا من کیر می خوام -این که تو کوسته -آبشم میخوام . اگه بدونی چند وقته که منتظرش بودم . واسه همینه که از اون وقتی که حس کردم به تو و تن لخت تو و سکس با تو نیاز دارم قرص ضد بار داری مصرف می کنم .. تا واسه همچین روزی پدر جونم راحت باشه . دیدی نادیای تو چقدر دوستت داره و عاشقته و به تو احترام میذاره . -نهههههه نادیا .. نگو این جوری بیشتر منو می سوزونی . دلم میخواد یه خیلی باهات حال کنم . مزه بگیرم و بعدش بریزم تو کوس دختر نازم .. -بابا اگه بدونی که بهترین داروی ضد افسردگی واسه من همینه . گره این مشکل با کیر تو باز میشه . هرچی پول داشته باشی و تو ناز و نعمت و رفاه باشی تا سکست تامین نباشه هیچ ارزشی نداره . ممنونم بابا ممنونم که نخواستی دخترت به گناه آلوده شه و دنبال این و اون راه بیفته .  -نادیا من ناموس خودمو دوست دارم . --پس با همین سرعت کیرتو فرو کون تو ناموست و درش بیار که دخترت نیاز داره ... دوستت دارم بابا عاشقتم . فداتم . فدای کیر داغ و گوشتی تو ام . زبونم دیگه بند اومده بود از بس که ابراز احساسات کرده بودم . -بابا بابا من چند ساله ارگاسم نشدم . هر طوریه باید راضیم کنی .  بابا اگه نمی تونی سخته اول خالی کن و راحت به گاییدنم ادامه بده . پدر ازم خواست که یه دور بگردم و بعدش وایسم و به اون پشت کنم . مثل این که می خواست قالب هیکل منو از سمتی که بتونه کونمو تحت نظر داشته باشه تو دیدش قرار بده . ایستاده کمر منو گرفت . نادیا چه کونی داری . دخترم عجب کونی کرده . کونمو درهمون حالت ایستاده به دو طرف بازش کرد و زبونشو رو سوراخم کشید . -ناصر جون خیلی حال می کنم . -نادیا عجب کون و سوراخ خوشمزه ای داری -لطف داری بابا حتماچون  دخترتم داری از این حرفا می زنی . -من با کسی تعارف ندارم -بابا جون ببینم خیلی از این کونا خوردی که داری سوتی میدی ؟/؟ -نادیا تو هم همش می خوای یه آتویی از من گیر بیاری . من جز تو و مامان با کسی نبودم .  -من خودم بابا شیطون خودمو می شناسم .. بخور بابا ادامه  بده . حالا وقتش نیست که با این حرف زدنهای اضافه بخوام جلو کارتو بگیرم . زبون بابا خیلی پهن و کلفت نشون می داد . اونو از رو کونم می کشید به طرف کوس و از طرف کوس می آورد روی کون . عجب حالی می داد . وقتی این کارو می کرد در همون لحظاتی که زبونش در حال حرکت بود همه تنم یهو می خواست بپره و پرواز کنه .. خودم دو تا کف دستمو گذاشتم دو طرف کونم و اونا رو به پهلوها بازشون کردم . -ناصر جون کوسم دیگه صبرش تموم شده . کیرت چه طاقتی داره -نادیا من از تو بی طاقت ترم فقط میخوام که تو بیشتر حال کنی . نادیای گلم ازم راضی تر باشه .  -گل گفتی بابا . نشون دادی که بازم این بابای نادیاست که باید بیاد کمکش و بهش حال بده . حالا دخترت ازت می خواد که کیرتو زودتر تو کوسش آتیش کنی . بابا موشک اژدها رو بفرست دیگه .  خواستم یه خورده خودمو خم کرده پاهامو به پهلوها باز کنم تا با راحتی بیشتری کیرشو فرو کنه تو کوسم که دیدم همون در حالت ایستاده دستشو گذاشت دور کمرم و منو به خودش فشرد و کیرشو کرد تو کوسم . دست راستشو گذاشته بود دور سینه هام و دست چپشو هم گذاشته بود روی کوسم . صورتشو هم به صورتم چسبونده بود و از پهلو لبهامو می بوسید . چقدر بهم هیجان می داد . اگه از پهلو رو تخت بودم و این کارو باهام انجام می داد شاید احساس خستگی کمتری می کردم ولی این جوری هم کلی صفا می کردم . -نادیا خیلی خوشت میاد ؟/؟ -اوهو کیرشو تو کوسم تقریبا ثابت نگه داشته بود و منم خودمو از پشت حرکت می دادم طوری که اون نتونست تاب بیاره . حس کردم که آبش داره تو کوسم خالی میشه .. خیلی داغم کرده بود . چند بار به خودش لرزید و یه تکون شدیدی خورد . من که نیاز داشتم و ارضا نشده بودم . ولی خوردن آب کیر بابا نعمت لذت بخشی بود . رفتم رو تخت دراز کشیدم پاهامو به دو طرف باز کردم و دستمو گذاشتم زیر کوسم و قطره های آب بر گشتی رو لیس می زدم . پدر خیلی از این حرکت من خوشش اومده و کیف می کرد . -تو خیلی بالذت تر و طبیعی تر از مامانت این کارو می کنی . هیجان و هوس منو بر گردوندی . کوسم رو لبه تخت قرار داشت و نیمتنه ام روش . بابا اومد رو من و ایستاده و از بیرون تخت یه بار دیگه کیرشو فرو کرد تو کوسم .. کف دستاشو گذاشته بود رو تخت دو طرف پهلوهام و به شدت می کوبید به ته کوسم و کیرشو بیرون می کشید .. ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام به همگی . خسته نباشید .عبادتتون قبول . ببینم کجایید دوستان ؟/؟ دسته جمعی رفتین سفر یا روزه شمارو گرفته . من بیحال هستم و می خوام نویسندگی کنم قوت ندارم شما کجا غیبتون زده . می خواستم برم مهمونی و شایدم تا یکی دوساعت بعد از نیمه شب بر نگردم . خواستم داستانها رو چند ساعت زودتر منتشر کنم ولی گفتم به احتمال زیاد همون یکی دوساعت دیر تر منتشر شه بهتره . امشب داستان تک قسمتی سکسی فقط یکی داریم که درمورد سکس بابا و دختره . دیگه هرکاری کردم و پدال گاز رو تا آخر فشار دادم بیشتر نتونستم . یک تک قسمتی عشقی هم داریم . کوتاهه . دسته جمعی اعتصاب کردین ؟/؟ درضمن یادتون باشه که از نوزدهم ماه مبارک رمضان به مدت 9 روز وبلاگ به روی همه حتی اعضای محترم بسته خواهد بود و پس از این مدت مجددا درخدمت شما خواهیم بود . این روزا هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی دیگه نوشته هام تحت تاثیر این ماه قرار گرفته و این هفته که حاشیه هم زیاد داشتیم و این پیام بفرسته و اون جواب بده و این فحش نثارکنه ..دیگه قوز بالا قوز و نور علی نور شد . گل بود و به سبزه آراسته شد . درهرحال ای به خواب رفتگان اصحاب کهف ! دستتون درد نکنه اگه بازم می خواهید بیحال باشید و در این ماه حوصله داستان خوندن ندارین بگین نصفشون کنم . شاد و سربلند باشید ...ایرانی

مرتضی گفت...

درود به ایرانی عزیز و با محبت. نماز و روزهات قبول باشه.
ممنون که تحت هر شرایطی به فکر ما هستی.خیلی واسه ما عزیزی داداش

ایرانی گفت...

منم ازت ممنونم داداش مرتضی . برات آرزوی موفقیت و تندرستی می کنم . عبادت قبول ..ایرانی

 

ابزار وبمستر