ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 11

صبح شد و بچه ها هنوز نیومده بودند . معین لخت کنارم دراز کشیده بود و کیرشل شده اش مشخص بود . یواش لبامو رسوندم به سر کیرش و یه زبون بهش زدم . حس می کردم خیلی تشنه شم . خیلی هوسشو دارم یکی باید به داد من می رسید . من نمی خواستم شوهر کنم ولی شاید مجبور می شدم . من باید آبروی خودمو حفظ می کردم . دیگه چه جوری یکی رو حالی می کردم که با من طرف شه و منو بگاد . من کیر می خواستم  و می خوام . چرا هیشکی نمی خواد چیزی بفهمه . من گناهم چیه که یک زن شدم . تا آخر عمرم که نباید تو آتیش هوس بسوزم . من شوهرمرحوممو هنوز دوست دارم . به یادش احترام میذارم ولی قرار نشد که وقتی یکی مرد ما هم باهاش بمیریم . اگه این طور بود که دیگه پس از مرگ کسی عقدشو که باطل نمی کردند . دیگه دیوونه شده بودم .دوتا بچه ها بر گشتند .من خیلی عصبی بودم . حال و حوصله هیشکاری رو نداشتم . قرار بود شاهپور وسطای بعد از ظهر بیاد جوابمو بگیره . به درک هر چی میشه بشه . شاید قبول می کردم که با هاش ازدواج کنم . نمی تونستم که شخصیت خودمو پایین بیارم و بگم بیا کوسمو بکن . اون وقت حتما فکر می کرد که من یک زن هرزه ام در حالی که اصلا دوست نداشتم همچین فکری در مورد من بکنه . یک ساعت در میون فکرم عوض می شد . بعد با خودم می گفتم نه اگه بخوام این کارو بکنم .... نگام به سه تا پسرای گلم می افتاد که چه جوری دلشون به من خوشه . چطور می تونستم یه مرد غریبه رو بیارم کنارشون . هرچی خوب باشه بازم براشون ناپدری حساب میشه و تحمل این برام خیلی سخته . نفهمیدم ناهار چی درست کردم و چی خوردیم . فقط به بچه ها سفارش کردم که زیاد نخورین که دو ساعت بعد از ناهار میخواهیم بریم استخر . . با این که خیلی خوابم میومد ولی نتونستم بخوابم زجر می کشیدم . معین هم نخوابید . اونم توفکر شوهر کردن من بود ولی مبین و میلاد راحت خوابیدند و حدود ساعت دو و نیم بعد از ظهر بود که از خواب بیدار شدند . هوا گرم و شرجی بود و چهارتایی مون مایو پوش رفتیم طرف استخر . اون استخربزرگی که تو جای مسطح قرار داشت ومنم یه بیکنی خوشرنگ و یکسره البته یکسره میگم از رو سینه ها تا ته یا زیر کونمو پوشش می داد پوشیده بودم و انداممو خیلی چسبون و خواستنی نشون می داد طوری که معین چشم ازم نمی گرفت . -معین به نظرت چطوره بهم میاد ؟/؟ -آره مامان خیلی خوشگل شدی ولی از اون مایوهای خیلی کوچیک و نازک می پوشیدی آب بیشتر به پوست بدنت می رسید . از این سادگی اون خنده ام گرفته بود . یعنی در نهایت سادگی , زرنگی خودشو نشون می داد و می خواست که منو سکسی تر ببینه . به خاطر دل اون و هم این که بیشتر تحریکش کنم رفتم یه شورت و سو تین که در واقع شورته همون نوعی مایو بود پوشیده و بر گشتم . حالا اون قسمتای تپل کونم بیشتر تو دید معین فرار داشت . هنوز یک ربع شنا نکرده بودیم که در زدند و دو تا پسرای ده یازده ساله همسایه سر و کله شون پیدا شد . من از آب در نیومدم .هر چند یه خورده از بدنم تو شفافیت آب استخر مشخص بود . ظاهرا از بچه هام می خواستند که برن خونه شون و باهاشون بازیهای کامپیوتری بکنن و مبین و میلاد هم که خوراک این کارا . -مامان بریم ؟/؟-اگه دیگه نمی خواین شنا بکنین برین . من زیاد اصرا رنمی کنم که حتما اینجا پیش من باشین . معین تو هم می تونی باهاشون بری . -نه مامان من همین جا پیش تو می مونم . این خونه و وقتی که تو تنهایی نیاز به این هست که یه مرد اینجا باشه . -هر طور راحتی پسرم . بچه ها تا برن شد ساعت سه بعد از ظهر و من و پسر بزرگه ام تنها تو استخر واسه خودمون شنا می کردیم . البته کمتر به هم می چسیبدیم اون واسه خودش دست و پا می زد و منم واسه خودم شنا می کردم . اونو خیلی نگران و متفکر دیدم .خیلی افسرده به نظر می رسید . آخه بهش گفته بودم که قراره امروز بعد از ظهر به شاهپور بگم که باهاش ازدواج می کنم یا نه . واون از این بابت خیلی در پیچ و تاب بود . اومد کنار من و خودشو به پشت من چسبوند . با این که تا به حال در رابطه جنسی با هم تا یه حدودی پیشروی داشتیم ولی هر بار بازم یه تابویی بین ما وجود  داشت شاید به این خاطر بود که هنوز آخرین تابو و سلطانشونو از بین نبرده نشکسته بودیم . بااین حال از پشت بغلم زد و بهم چسبید .-مامان تو می خوای شوهر کنی بهش چی جواب می دی ؟/؟هردومون دیگه توی آب تکون نمی خوردیم و به حرفای هم گوش کرده جواب همو می دادیم . -عزیزم دیشب هم بهت گفتم در مورد نیازهای یک زن و... این بستگی به خیلی چیزا داره . سرما از آب بیرون بود و تنمون اون داخل قرار داشت . اون دستاشو دور کمرم حلقه زده . روی سینه های بیرون زده از سوتین من قرار داده بود . هیجان و هوس بازم داشت آتیشم می داد . اگه وضع می خواست به همین صورت بمونه من دیگه تحملش برام سخت بود و اگه شاهپور همین الان وارد می شد می گفتم که میخوام باهاش ازدواج کنم و شایدم یه جوری خودمو تسلیمش می کردم . -دوباره ازم پرسید مامان می خوای ازدواج کنی . سفتی کیرشو روی کونم حس می کردم . -عزیرم راستش این مسئله به تو هم بستگی داره که چطور با این مسئله کنار بیای . یه خورده مایو یک تیکه ای من شل نشون می داد و می دونم کونم از بالا یه کمی نمایون شده بود . دستشو گذاشت رو چاک همون قسمت .. -مامان اگه الان بیاد چی بهش می گی -عزیزم چند بار می پرسی . زن یه نیاز هایی داره که اگه تامین نشه باید ازدواج کنه . شاید بهش بگم آره . یه خورده از شورتمو داد پایین و دستشو رسوند پایین تر . داشتم از حال می رفتم . تنم تو آب سرد استخر داغ کرده بود . شورت خودشم پایین تر کشید . -مامان شوهر نکن . ما رو دیگه دوست نداری ؟/؟ -عزیزم تو هم باید به فکر من باشی دیگه .. تو دلم می گفتم عزیزم زود باش بجنب یه کاری بکن . خودم نرم نرم یه خورده شورتمو پایین تر دادم . حس کردم کیرش رو کونمه اون شلوارشو کاملا پایین کشیده بود ولی مال من باید بیشتر پایین کشیده می شد که کیرش بتونه با یه حرکت رو به پایین رو کوسم فرود بیاد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ناشناس گفت...

salam
haji webloget kheyli bahale (yani bahal bud :( ) chon az vaghti ghalebesho avaz kardi archivet be ham khord
sakht mishe peyda kard , scroll e site ziadi kuchik mishe
page bandi koni behtare b nazare man
bazam mamnun

ایرانی گفت...

سلام به دوست خوب و عزیز و آشنام ..امیر نازنین مدیریت محترم زحمت این تغییرات رو کشیده ..هر قالبی معایب و مزایای خاص خودشو داره مهم اینه که معایب کمتری داشته باشه و نظرات بیشتری رو تامین کنه ..رنگ قالب قبلی چشمو اذیت می کرد و لیبل بندی بر اساس حروف نداشت .. قالب جدید علاوه بر خوشرنگ بودن شامل دو حالت دسته بندی داستان بر اساس حروف و تنظیم زمانی و ماه و ساله ..من که از کامپیوتر استفاده می کنم خیلی خیلی راضی ترم . احتمال داره برای اونایی که با استفاده از موبایل وارد اینترنت میشن یه خورده سخت تر شده باشه ..با این حال امیر عزیز بر رسی می کنه اگه نیاز به تغییری بود در خدمت تو و سایر عزیزان گلمان هستیم . سپاسگزارم از پیامت ..شاد باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

مخلص داداش ایرانی .فردین

دلفین گفت...

عالی عالی عالی

ایرانی گفت...

درخدمتیم فردین جون ! شاد و پیروز باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

درود بر دلفین مهربان ! خسته نباشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

باسلام به تمامي عزيزان بعداز 1ماه غيبت اومدم و با اولين داستان كلي فاز كردم داداش ايراني ديوانتم رواني
جيبر

ایرانی گفت...

خیلی خیلی خوشحالم جیبر جان از بازگشتت ! امید وارم با نظرات گرمت راهنمایم باشی . درود بر تو ....ایرانی

 

ابزار وبمستر