ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 3

روز بعدش اون ساعتی رو که کلاس نداشتم تو دفتر مشاوره نشسته بودم . آخه دو تا رسته با هم چه جوری می خواستند جورش کنند . ولی این قولو بهم داده بودند که خیلی سریع منو رسمی می کنن . یکی با دست زد پشت در .. ای بابا از قرار معلوم مشتری اومده بود . بر شیطون لعنت حداقل بذارین یه نفسی تازه کنیم . چقدر باید فک بزنم یه دختر خانومی اومد داخل . خیلی آشنا بود . این که همون شلوغ و شیطون دیروزی بود که متلک بارش کرده بودم و پیش همه خیط شده بود . می خواستم بگم دخترم که نمی تونستم دختر اونقدری داشته باشم . خانوم که نبود بگم خانوم .. -خواهرم بفرمایید . یه نگاه عجیبی بهم انداخت که می دونستم هنوز از بابت دیروز ناراحته . -شما این ساعت کلاس ندارین ؟/؟ -نه ورزش داریم و دیدم موقعیت بهتر از این گیر نمیاد که باهاتون درددل کنم . من یه مشکلی واسم پیش اومده امیدوارم منو راهنمایی بفرمایید . می تونم شما رو محرم اسرار خودم بدونم ؟/؟ -بفرمایید . من در خدمت شمام . بالاخره کلاس یه مسئولیتهای مخصوص خودشو داره و مشورت و مشاوره هم اصول خاص خودشو . به من اعتماد کنین . راحت باشین حرف دلتونو بزنین . اسم شما -من غزل رستمی .. چند ثانیه ای با خودم فکر کردم اونو به اسم کوچیک صداش بزنم یا فامیل که ترجیح دادم به نام فامیل صداش بزنم -خب خانوم رستمی مشکلتونو بفرمایید . -من یه مدتیه دوست پسر دارم . تازه دیپلمشو گرفته . کنکورم قبول نشده باید بره سربازی . وضع کار و زندگیش معلوم نیست و با همه اینا ازم یه توقعاتی داره سرم داشت سوت می کشید . اینا چقدر راحت صحبت می کردند . انتظار دیگه ای هم نمی تونستم داشته باشم . خودم قبول کرده بودم که بیام اینجا . بد چیزی هم نبود لاس زدن با این همه زن و دختر ولی وقتی که نتیجه ای نداشته باشه و آدم نتونه حالی کنه جز خستگی و عسل عسل گفتن و دهن شیرین نشدن فایده دیگه ای نداره . -ببینم شما از یه خونواده مرفه هستین؟/؟ -آره وضع بابام خیلی خوبه -چطور مدرسه دولتی اومدی -به خاطر دوستام و این که نزدیک خونه مون بود و.. -خب ازت کمک مالی یا یه چیزی تو همین مایه ها می خواد؟/؟ -کاش این چیزا بود ولی تازگیها ازم انتظار کارای خلاف داره -ببینم تو کارای قاچاق فعالیت داره ؟/؟ -ای کاش قاچاق بود -پس چیه راحت حرفتو بزن . -ببخشید آقای هوشیار شما جای داداش بزرگ من .. ازم میخواد باهاش .. باهاش رابطه نامشروع داشته باشم همین روحیه مو کسل کرده .. اعصابم داشت خرد می شد . این یا خودش کوس خل بود یا مارو کوس خل گیر آورده بود و داشت با ما حال می کرد . آخه به من چه مربوطه که دوست پسرت می خواد تو رو بکنه . خوب بذار بکنه . بهش بده و قال قضیه رو بکن وقت مارو چرا می گیری . من از صبحونه خوردنم افتادم . -خانوم رستمی من اولا توصیه نمی کنم که دوست پسر داشته باشین . خب گرایش دو جنس مخالف به هم از سنین بلوغ به بعد یه امرطبیعیه . یه سری نیاز هاییه که حس می کنن توسط جنس مخالف حل میشه . این نیاز ها فقط نیاز های جنسی نیست نیاز های عاطفی و احساسی رو هم در بر می گیره . اما وضعیت جامعه ما به گونه ای نیست که بخواهیم به این روابط اصالت ببخشیم . شما حالا خودتو ناراحت نکن . تا اینجای کار که اومدی ولی سعی کن با منطق متوجهش کنی که شرایط برای انجام این کار مساعد نیست . ولی اون احساس و خواسته درونی شما چی بهتون میگه ؟/؟ از من چه کاری بر میاد ؟/؟ بر خورد درونی شما نسبت به این پیشنهاد چیه ؟/؟-از همینشم می ترسم . شما که خودتون درس خونده و فهمیده این و می دونین که یک زن مثل یه مرد به خیلی چیزا نیاز داره . می ترسم فریبم بده -خب شما که دارین می دونین فریب نخورین . روسریشو برد عقب تر . خیلی  خوشگل نشون می داد . دیروز زیاد بهش خیره نشده بودم ولی حالا محوم کرده بود -چی شده آقای هوشیار نکنه به یاد کار دیروزتون افتادین ؟/؟ خیلی دلخور شدم . پیش اون همه دختر منو خجالت زده ام کردین . دلم شکست . هنوزم نمی تونم سرمو بالا بگیرم . طوری با عشوه حرفاشو می زد که حس کردم کیرم داره تو شلوارم تکون می خوره . این تازه اولیش بود . خدا به داد برسه . می گفت یکی میخواد اونو بکنه و اونم بی میل نیست . به من چه مگه یکی یکی رو میخواد بگاد داور میخواد ؟/؟ -ببینید خانوم رستمی شما که می دونین کدوم کار درسته و کدوم کار اشتباه خب همون کار درستو انجام بدیم -حق با شماست . آخه گاهی اوقات می بینی آدم یه چیزی رو می دونه ولی از اهل فن که می شنوه بهتر قبول می کنه و بهش می چسبه . یه دستم رو میز قرار داشت و اونم رو صندلی روبروم نشسته بود . دستشو گذاشت پشت دستم و بعد یه خورده کف دستشو آورد پایین تر و دستمو گرفت . -شما به من کمک می کنین ؟/؟ -خوشحال میشم . به شرطی که شما هم به حرفای منطقی توجه کنین .. درهمین لحظه صدای باز شدن در اومد و یکی مثل گاوسرشو انداخت و اومد داخل . غزل سریع دستشو از دستم جدا کرد . شیطون می دونست که خوبیت نداره که کسی ما رو در این وضعیت ببینه . یه دختر دیگه بود و اونم می خواست بهش مشاوره بدم . -شما برای ساعت بعد تشریف بیارین .. ظاهرا از این به بعد باید نوبت می دادم . خب خواهرم شما می تونین با عبادت و توکل همه مشکلاتتونو حل کنین -یعنی من تا کی عبادت و توکل کنم تا شوهر گیرم بیاد .. روحیه مو دارم از دست میدم . دارم دچار یه حالت افسردگی میشم -شما اون آقا پسرو از صمیم قلب دوستش دارین ؟/؟ -نمی دونم . -ببینید اون اگه شما رو دوست داشت هیچوقت همچین خواهشی ازتون نمی کرد . -آخه میگه تا ازدواج خیلی راه مونده و چرا ما جوونی خودمونو هدر بدیم . می خواستم ازش بپرسم که ازکون میخواد بکندت یا این که از جلو و کوس که نتونستم عنوان کنم . البته اسم کوس و کونو نمی خواستم بیارم . ولی نتونستم یه جوری حلش کنم . -به نظر من اینی که شما دارین اسمش عشق نیست . اگه این کارو انجام بدین ارزش همه چی براش میاد پایین و شما رو ول می کنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی

ناشناس گفت...

بیسته بیسته کارت عالی داداشی.فردین

ایرانی گفت...

لطف داری دلفین مهربان ..ایرانی

ایرانی گفت...

بیست بیست شماها خوانندگان خوب این مجموعه هستید .فردین نازنین خوش و خرم باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر