ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس و هزار داماد 17

جابر جابر بکن منو ادامه بده ولم نکن .. همین حرکتت خوبه . به همین شیوه . زود باش . تند تر تند تر . ولم نکن خواهش می کنم . چقدر تو خوب و قوی هستی .. به من نگاه کرد . هنوز یه خورده خجالت می کشید .. یه خورده خودشو جمع می کرد .. -شکوه خانوم خیلی خوبی . من نمی خوام الان خالی کنم . -پس کاری کن که ار گاسم شم . مانی و بهمن دوباره با سینه هام ور رفتند و چند لحظه بعد بهمن دستشو از زیر من و از راه چاک کونم به سوراخش رسوند و باهاش بازی می کرد . خیلی حال می کردم ولی این جوری یه خورده رو دستش می نشستم و هم دستش درد می گرفت و هم کونم . -عزیزم یه دور بگرد و از زیر کیر جابر اگه راهی داره با انگشتت به سوراخ کونم حال بده . همین کارو انجام داد . ولی یه خورده مزاحم اون پسره می شد و اومد طور دیگه ای باهام ور رفت .. در هرحال می شد که قمبل کنم و اونا دو کیره با من کار کنن ولی وقت برا این کا ر زیاد داشتیم و نمی خواستم اون لحظه با تغییر پوزیشن ار گاسمم به عقب بیفته . جابر پاهامو انداخته بود رو شونه هاش و با یه حرکتای کیری پایین به بالا داغی هوس و حشر منو از بلا هم بالاتر می برد .. -اوخ پسر دیوونه خوشگل خجالتی من .. به من نگاه کن . ببین کوسم برات هلاکه .. لبخند بزن داری اونو سر حال سر حالش می کنی امشب میخوام به همه حال بدم حقتونه حال کنین . من فقط مال شمام مال شما سرای خوب و درس خون و تر گل و ورگل .. دیگه نمی تونستم حرف بزنم حس حرف زدن نداشتم . توانم گم شده بود .. -جابرتند تر بکنم . محکم تر . دارم میام .دارم میام .. یعنی این آبمه که به من میگه داره میاد .. جوووووون . کمرشو گرفته و محکم به خودم چسبوندم ولش نمی کردم . چشامو بسته بودم و از ارگاسم خودم نهایت لذتو بردم . ولش نمی کردم . نمی ذاشتم تکون بخوره و اون بیچاره هم که می دید تیرش به هدف نشسته واسه این که منو کاملا راضی نگه داشته باشه بد جوری به خودش فشار می آورد که آبشو تو کوس من خالی نکنه . -جابر حالا می تونی آبتو خالی کنی تو کوس تشنه من .. مانی و بهمن هم به کمک روحی دوستشون شتافته و بهش بها می دادند .. خوشم اومد از این رفاقت و دوستیشون -جابر ببین بلیط به اسم تو افتاد . خوش به حالت . -گل کاشتی جابر . بالاخره شکوه خانوم سر سختو ارضاش کردی .. لبخند رضایت و آرامشو تو چهره جابر می دیدم و حالا اون با نیرویی بیشتر از قبل کوسمو هدف قرار داده بود و با ضربات رفت و بر گشتی بیشتری کیرشو می کشید بیرون و یه نگاهی به کیر خودش و کوس من مینداخت و با تمام وجودش حال می کرد و پس از چند بار که این کارو انجام داد حالا اون بود که کمرمو قفل کرد و منو محکم به خودش فشرد و کیرشو تا ته کوسم فرستاد و چند تا آهی کشید چشاشو بست و با چند تا جهش فواره ای خودشو خالی کرد .. چشای بسته و خمارش چقدر خوشگل بودند . دلم نمیومد اون صحنه هوس انگیز و شاعرانه عوض شه ولی در هر حال باید به سکسمون ادامه می دادیم . سه تایی شون منو بوسیدند و با نوازشهاشون و کلمات عاشقانه شون منودوباره سر حال کردند . من که می دونستم این عشق ورزیهاشون یه چیزاییه از سر سیری و واسه خالی نبودن عریضه سر سکس . چون منی که دل به یکی باخته بودم و تا آخر عمرمم نمی تونستم عاشق شم این حرفا چه اهمیتی می تونست واسم داشته باشه . تازه به طور متوسط هفته ای یک مرد جدید منو می گایید . شایدم بیشتر .. جابر سر حال شده بود . حالا اون بیشتر از بقیه تشنه این بود که یه خودی نشون بده . اعتماد به نفسش بالا رفته بود . این بار قمبل کرده مانی رفت زیر و کیرشو روونه کوسم کرد و جابر هم که هوس کون کرده بود پس از این که کونمو با کرم نرمش کرد کیرشو روونه کونم کرد . چه کیفی داشت دو تا کیر رو تو جفت سوراخام حس می کردم . گاهی حس می کردم که این دو تا کیر از مرز بین کوس و کون دارن با هم یه اصطکاکی پیدا می کنن . البته تماس نداشتند چون فاصله بین کوس و کون نزدیکه و دو تا کیر کلفت چنین حسی در من پیدا می شد . یه حس قشنگ و هوس انگیز و آرام بخش .. اوخ فرشاد فرشاد ..هنوز کو به اندازه تار های موی سرت باید زنتو بگان .. کاش همینجا تو رو به یه ستونی می بستند و گاییده شدن زنتو توسط اونایی که انتظارشو نداشتی می دیدی . چقدر به این سکسها نیاز دارم .. هم جسممو آروم می کنه هم روانمو .. خواستم لبامو بذارم رو لبای مانی و اونو ببوسم دیدم که بهمن بیچاره بیکار نشسته و یا این که بازم باید طواف کنه .. هر چند وقت زیاد داشتیم ولی دیگه دلش آب شده بود . -بهمن جون بیا لباتو بده به من .. اومد جلو تر و با یه بوسه داغ و شیرین دستاشو هم قرار داد رو سینه هام منم یه دستمو گذاشتم رو کیر داغ و سفتش .. دیگه حال تو حال شده بود همه داشتیم با هم ناله می کردیم و غرق هوس بودیم .. آروم لبامو از رو لب بهمن بر داشته و گفتم هر کی می خواد آبشو خالی کنه بکنه .. من یه بار ارضا شدم شاید تا یکی دوساعت دیگه نشم . خودتونو خالی کنین . عذاب ندین به خودتون .. تا یکی جاشو بده به بهمن جون که بیکار نشینه .. فدای کیر همه تون بشم .. من و کوس حشریم از ضربات کیر مانی و جابر تا می تونستیم حال کردیم و دوتایی شون با ضرباتی سرعتی منی خودشونو خالی کردند .. حالتم طوری بود که آب کیر دو نفریشون از سوراخام در حال بر گشت به روی کون و پاهام بود و یه خورده قلقلکم می داد . چه حالی داشت . دوتایی شون کیرشونو بیرون کشیدند -مانی تو بیا طرف کونم و بهمن کیرشو فرو کنه تو کوسم . جابر جان حالا تو بیرون گود باش و پشت جبهه بهم سرویس بده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر