ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 4

خیلی دلم می خواد بیشتر باهاتون صحبت کنم ولی  در محیط مدرسه امکانش نیست . ببینم آقای هوشیار شما وقت دارین که بهم ادبیاتو خصوصی درس بدین ؟/؟ --چی بگم . بیشتر وقتام پره . تازه شما باید چند نفر بشین و این جوری بیشتر براتون بصرفه به این صورت  هزینه اش زیاد میشه -هزینه اش برام مهم نیست . چون از نظر مالی مشکلی نداریم و منم بچه یکی یدونه خونواده ام هستم -معلومه خونواده هر چی داشتن رو شما گذاشتن -ببخشید آقای هوشیار یه جوری بهم نگاه کردین که حس کردم دارین متلک میگین . -نه متلکم کجا بود . -فکر می کنین من دختر شلوغی هستم ؟/؟ -نخیر خواهرم ! در این سنین شیطنت و شوخی های جوونی یه امر طبیعیه . ماهم به سن شما بودیم از این مزه پراکنی ها داشتیم . -ولی مثل این که بازم متلک گفتین . لحنتون یه جوریه .- دلم نمیخواد ازم دلخور باشین -ولی دیروز خیلی دلخور شدم -فکر کردین من نشدم ؟/؟ -ببینم بهم درس میدین یا نه ؟/؟ -من فقط پنجشنبه بعد از ظهر ها رو واسه استراحت خودم کنار گذاشتم . هنر کنم یکی دوساعتشو در اختیار تو بذارم -بر ما منت میذارین استاد . دوباره دستمو گرفت تو دستاش . تو چشاش شیطنت موج می زد . بر شیطون لعنت بهم قول دادن که زود استخدام رسمی ام می کنن . هنوز دو سه روز نشده این از کجا پیداش شد . نکنه نفوذی باشه و یه جوری میخوان منو آزمایش کنن . تازه آزمایش کردن نداره . من که مقرب در گاه هستم .. ولی از اون کار درستاست . خیلی وقته دنبال این چیزا نبودم دلم تنگ شه . وقتی به سن اون بودم با هم سن های فعلی اون موقعش که به سن اون بودند دوست بودم و خیلی ها رو از کون کرده بودم ولی حالا وضع فرق می کرد . خوردن کون یعنی نخوردن نون . خیلی از کار کردن در پنجشنبه بعد از ظهر بدم میومد . نمی دونم چرا تسلیمش شده بودم . اونم هنوز راجع به پولش حرف نزده بودیم . پنجشنبه ای شد و یه نیمساعتی زود تر رفتم خونه شون که با مامانش حرف بزنم . باباش صبح می رفت شب بر می گشت . تو کار برج سازی بود . ولی خب خودشون تو یکی از خونه های ویلایی بزرگ و خوش منظره تو یکی از نقاط شمال غربی شهر زندگی می کردند . این غزل خانوم هم خیلی عاشق دوستاش بود که اومده بود این مدرسه ولی خیلی لوس نشون می داد . تازه با من که رعایت می کرد این جور بود وای به اونایی که هم طرازش بودند . مادرش از خودش سانتی مانتال تر . تو همون بر خورد اول خیلی فانتزی و راحت بود . با روسری که قهر بود . دامنش از زانو بالاتر و با جوراب هم قهر کرده بود . خط شورتش مشخص بود و اندازه سوتینش هم معلوم .. یعنی زیادی مشخص بود . یه بیست سالی بزرگتر از دخترش نشون می داد -غزل جان خیلی تعریف شما رو کرده . من براش هر کاری می کنم . پول واسم مهم نیست هر جوری که میشه ردیفش کنین من از خجالتتون در میام . الان هم با اجازه دارم میرم یه مجلس و مهمونی با خانوما یعنی دوستام که هر ماه داریم . دلم می خواست می بودم و از شما پذیرایی می کردم ولی غزل جون تر تیب همه چی رو میده .. اسمش بود غزاله . چشا و لبای درشت تری از دخترش داشت و مژگان بلند تری وگرنه بقیه جاهاش کاملا شیبه دخترش بود هر چند که غزل ریزه میزه تر بود . بوی چند تا عطر و ادکلن قاطی شده بود . غزل هم طوری خودشو ردیف کرده بود که اصلا شباهتی به اون دختر مدرسه ای نداشت . هر چند تو مدرسه هم که بود شباهتی به بچه محصل  نداشت . می خواستم بپرسم که شما که تشریف می برین من و غزل جان تنهاییم دیدم که خیلی بی کلاش بازی میشه . اون که ننه شه و حرف نداره و خیالش نیست من چرا ضایع بازی در بیارم . کتاب ادبیاتو آوردیم و یه خورده هم از زبان فارسی و نکات دستوری رو پیش کشیدم و باهاش مشغول شدم .. بیشتر چیزا رو وارد بود . نیاز اون چنونی به معلم سر خونه نداشت .. نمی دونستم چی بگم . این مرضش چی بود . می خواستم به روش بیارم که تو مگه کرم داشتی منو تو رو در واسی قرار دادی و پنجشنبه منو خراب کردی .. که فوری به خودم گفتم چیکار به این کارا داری شاید ازت خوشش اومده .. تازه تو داری پولشو می گیری مجانی که نمیای . فقط داشتم چرت می زدم .. رفت واسم آب میوه و چند تا میوه و شیرینی آورد .. -بفرمایید آقای هوشیار -من وقت کلاسو سعی می کنم ازش استفاده بهینه بکنم . -ناراحت نباشین اینو به حساب وقت درس بیارین . قول می دم درسامو خوب بخونم که زیاد وقتتونو نگیرم . وای داشتم خفه می شدم . اوایل پاییز بود  هوای بیرون خنک ولی من داشتم می پختم . نمی دونستم بااین شرایط چطور کنار بیام . به غیر از اون ده دقیقه اول بقیه مدتو دوست داشت از زیر درس در بره . -یه خورده با هم صمیمی تر شدیم . قول و قرار کرده بودیم که در مدرسه سنگین تر بر خورد کنیم -غزل جان یک ساعت گذشته ما ده دقیقه هم درس نخوندیم -خب دیدی من چه دختر خوب و دوست داشتنی هستم که نمی خوام آقا دبیر من ازم ناراحت بشه . استاد که گل باشه دانش آموزشم دوست داره گل باشه .. می خواستم بگم مگر این که خودت از خودت تعریف کنی که دیدم بیچاره از من تعریف کرده حقش نیست که اونو این جوری کنف کنم . منم دیدم حالا که این جوریه و  کی به کیه واونم درس خون نیست گفتم کون لق اون و ننه اش و حتی بابای خرپولش کرده منم اینجا دلی دلی می کنم تا این نیم ساعت دیگه بگذره .. واسه این که حرفی داشته باشم گفتم راستی جریان دوست پسرتون چی شد ؟/؟ -هیچی بهم زدم . اصلا من نظرم اینه که آدم اگه میخواد یه دوست  پسر بگیره باید بره دنبال مردای چند سال از خودش بزرگتر که اونا پخته تر و سرد و گرم چشیده ترن .. به سرد و گرم که رسید یه نگاهی به اون چاک سینه هاش انداخته و یاد سر د و گرم خوردن خودم افتادم که مدل به مدلو گاییده بودم -اینو راست میگی غزل جان . اونم از نگاه من فهمید که یه خبرایی هست . -ببخشید یادم رفت شیرینی و چای بیارم .. رفت و وقتی که بر گشت دیدم دامنش عوض شده تنگ تر و کوتاه تر پوشیده . ساعت درس تموم شده بود و هیشکدوممون انگار نه انگار . -ببخشید من این قدر با شما راحتم شما از خودتون نگفتین .. -خب غزل جون وضعیت من فرق می کنه . من به خاطر خصلت خودم یا ویژگی کاریم هر چی که شما بفر مایید و یا دیگران بگن  حرفاتون پیش من مثل اسرار می مونه ولی اگه من چیزی بگم ممکنه همه جا پخش شه و.. -خیلی بهم بر خورد هوتن جون .. اصلا انتظارشو نداشتم . یعنی می فر مایی من فضولم ؟/؟ داغ شده بودم بهم گفته بود هوتن جون . سرشو انداخته بود پایین و دستاشو جلو صورتش گرفته مثل دختر کوچولو ها لوس کرده بود . نمی دونم یا فیلم بازی می کرد یا چون یکی یدونه بود این جوری بار آمده بود .. ظاهرا برادرانه ولی باطنا با نظر بد دستمو رو سرش کشیده و یهوخودشو انداخت تو بغلم . -چرا هیشکی منو درک نمی کنه هیشکی منو دوست نداره .. منم موهاشو و سرشو نوازش می کردم و می گفتم این طور نیست . اصلاهم این طور نیست .. دیگه به این فکر می کردم که این کارش چه عمدی بوده باشه چه سهوی راحت میشه تورش کرد . ولی باید دهنش چفت باشه .. اگه بخواد حرفی بزنه واویلاست ولی واسه خودشم بد میشه . بر شیطون لعنت هوتن . نباید به خاطر کون خوری از نون خوری بیفتی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر