ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم برسه 10

عزیزم ببین داشتم می گفتم یه مسائلیه زنونه . اونو که نمیشه مطرح کرد . یه چیزاییه که تو هنوز زوده اونا رو بدونی من چه جوری بگم . تازه یا قبلا هم یه جورایی گفتم نیاز هایی که زن اونو با مردای ... اصلا ولش . -پس مامان می خوای ازدواج کنی . دیگه ما رو دوس نداری ؟/؟ از ما خسته شدی . باشه عیبی نداره ما هم یه خدایی داریم . -عزیزم هنوز نه به باره و نه به داره .. -ولی این جوری که بوش میاد خیلی راحت به بار می شینه -معین اصلا کی گفته با من بحث کنی ؟/؟ من اگه بخوام کاری انجام بدم که دیگه اختیار دار نمی خوام اینو که گفتم ساکت شد و راهشو گرفت و در حال رفتن بود که دستشو کشیدم و گفتم این جوری می خوای از مادرت حمایت کنی ؟/؟ مگه نگفتی واسه این اومدی پیشم که من تنها نباشم . حالا هم که چیزی نشده . فردا که نیامدست فریاد نکن . من که هنوز تصمیمی نگرفتم . به جای این که نشون بدی من می تونم به تو و کلا به بچه هام تکیه کنم این جوری داری ازم فرار می کنی ؟/؟ -بیا پیشم دراز بکش یه خورده کمرمو بمال ماساژم بده خوابم بگیره خیلی خسته ام . -عادت نداشتی زیاد رقصیدی .. می دونستم این حرفش یه نوع متلکه . می خواستم بذارم زیر گوشش ولی دلم سوخت . یه لحظه خودمو گذاشتم جاش . اگه من جای این بچه ها بودم و یه همچین وضعی پیش میومد چه انتظاری داشتم ؟/؟ از بزرگتری که واسم باقی مونده بود چی می خواستم . کمی با این افکار خودمو آروم کردم و تمرکز کردم تا از تماس دستای پسرم با بدنم لذت برده خستگیم در بره . از گردنم شروع کرده بود و بعد شونه هامو هم با یه اسلوبی ماساژمی داد که خوابم گرفته بود . نمی دونم خواب بودم یا بیدار حس کردم که دو تا دستاشو گذاشته رو سینه هام و داره با یه فشار خاصی باهاشون ور میره . چشام باز و بسته می شدند . حس می کردم که باید در بیداری باشه . هر بار که چشام باز می شدند لذت زیادی رو در تمام تنم و دور سینه هام پخش شده احساس می کردم  . دوست داشتم به این کارش ادامه بده . همونجا زوم کرده بود و ول نمی کرد و دوست داشتم که در همون حالت بمونه . واسه یه لحظه حس کردم که می خواد دستشو از رو سینه هام ور داره و جا عوض کنه .. نهههههه هنوز زود بود . بازم می خواستم که همونجا نگه داشته باشه . واسه همین کف دو تا دستامو گذاشتم پشت دو تا دستاش و اونو به سینه هام فشردم . چه لذت شدیدی ! چه هوس و اشتیاق داغی و چه هیجانی ! اون حالا باید ضربان تند قلبمو از زیر سینه ام احساس می کرد . دستام شل شده بود چشام سنگین شده و پلکام رو هم افتاده بود . چند لحظه بعد یا چند دقیقه بعد دوباره چشام باز و هوشیار شدم . دستاش یه خورده پایین تر رفته و داشت پهلوهامو می مالید و از اونجا یواش یواش رسید به باسنم . باسنی که با یه شورت خیلی نازک پوشش داده شده بود و می شد گفت نیازی هم نبود که اون شورت تقریبا دکوری هم پام باشه . این یه تیکه به عنوان یه پرده حیا خود نمایی و انجام وظیفه می کرد . دستاشو آورد پایین و پایین تر . حالا رو کپل و قاچای کونم بود . جایی که حس می کردم حتی بیشتر از سینه هام نیاز به دست کاری داره . اونم خیلی بهتر از اونی که فکرشو می کردم داشت باهاش حال می کرد و حال می داد . آتیشهای نیمه خفته من دوباره زبونه کشیده بودند . شعله آتیش هوس رفته بود بالا داغ داغ شده بودم . کوسم عرق کرده بود . از این آتیش  داخل و دور و برش خیس خیس شده بود . متوجه بودم که این قسمت از بدنمو خیلی بیشتر داره باهاش ور میره . دلم نمی خواست اینجا رو زود ول کنه -معین عزیزم اینجا رو زیاد ماساژبده . حس می کنم این قسمت خیلی  کوفته و خسته هست .. خودم خنده ام گرفته بود . آخه مهسا تو که زمین بیل نزدی این قدر خسته باشی . رقصای تند هم که انجام ندادی . حس کردم که  معین و دستاش دوست دارن که یه پیشرفتهایی داشته باشن . بی خیال شده بودم و راستش دلمم این جوری می خواست . می خواست که انگشتشو فرو کنه تو کوسم . گیج شده بودم . وقتی تو بغل شاهپور بودم دلم می خواست اون تا مینم کنه تا از این طرف در برم و وقتی هم که پسرم این جور داشت باهام حال می کرد و حال می داد دوست داشتم که قال قضیه همین جا کنده شه و دیگه مجبور نباشم روز از نو و روزی از نو بکنم و یه زندگی دیگه تشکیل بدم که آخر و عاقبتش نامعلومه .. بیچاره کوس زبون بسته ام که همش داشت اشک می ریخت و تکلیف خودشو نمی دونست . الان دیگه با تمام حس و وجودم می خواستم که بکنه تو کوسم . با خودم می گفتم معین بکن منو. بذار تو اون سوراخی که می دونم می خوای . اگه خواستی می تونی تو کونمم بذاری . هر جا فرو کنی راهگشایی . نترس کمکت می کنم . مادرت غرور داره . انتظار نداشته باش که به دست و پات بیفتم تا این کارو انجام بدی . این کارو بکن تا من بتونم تصمیممو بگیرم . بدونم که سایه یه کیری بالا  کوسمه . اینجوری حس کنم که یه مردی هست که می تونه  وظیفه مهم شوهر داری رو انجام بده . بازم یه بهونه ای تراشیده و شورتمو از پام در آوردم -عزیزم اگه حس می کنی خفه ای تو هم می تونی آزاد باشی خجالت نکش . ما که با هم این حرفا رو نداریم و بین ما فاصله ای نیست . می خواستم این جوری شجاع ترش کرده و خجالتش بریزه . اونم معطل نکرد . شورت خودشو در آورد . سعی داشت کیرش به من نچسبه . بهش گفتم معین جون حالا می تونی دوباره یه ماساژی به سینه هام بدی . واسش یه نقشه داشتم . اون این کارو انجام داد و من کون قمبل کرده امو به وسط تنش چسبونده طوری که با کیرش تماس گرفت . کیرش درست رفت رو درز و چاک کونم . لرزش بدن و تپش شدید قلبمو حس می کردم . یه خورده خودمو حرکت می دادم که ببینم چیکار می کنه . ضربان قلب اون خیلی شدید تر از ضربان دل من شده بود . می دونستم در یه حالت دو دلی عجیبی قرار داره . پاهامو و چاک کونمو باز تر کرده کیر یه تکیه گاه بهتر و بیشتری پیدا کرد -مامان هنوز فکراتو نکردی ؟/؟ بازم میخوای شوهر کنی -معین بستگی به تو داره .. می خواستم بگم بستگی به این داره که تو کیرتو فرو کنی تو کوسم یا نه . حتی پارو از این فراتر گذاشته دستمو از زیر رسوندم به کیرش و اونو محکم به جفت سوراخام چسبوندم تا یه حرکتی بهش بدم . از این ارفاق بیشتر چی می خواست . چند بار بازی کردن و ور رفتن با کیرش باعث شد که آبش رو درز کونم خالی شه . کوس لب تشنه ام فقط رنگ و بوی آبو رو خودش حس کرد و نتونست که اونو بچشه . معین خودشو خالی کرده بود . قسمت نشد یا خجالتش میومد یا هر چیز دیگه ای که کیر ش بازم نرفت تو کوسم و من با یه کمر سنگین و تنی پر هوس با خشم چشامو رو هم گذاشتم و با این ور اون ور کردنهای زیاد نفهمیدم کی خوابم برد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

جيبر گفت...

من يدونه كه دارم ديونه ميشم خيلي باحاله واقعا تركوندي فقط دوست دارم ادامشو بخونم

دلفین گفت...

دادشی عجب مامانی ساختی برای این داستان مرسی

ایرانی گفت...

سپاس جیبر جان !از محبت و لطف همیشگی ات ممنونم . پاینده باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

خب دلفین جان این مامانه هم می خواد سیاستشو داشته باشه هم به خواسته اش برسه و مثلا یه غرور خاصی هم واسه خودش داره . ناقلا موفق هم میشه . شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر