ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 27

المیرا دستاشو با یه حالت و علامت کف زدن به هم زد و خودشو وارد گود کرد -آفرین بچه های نازنین وگلم . حالا خودتون واسه خودتون می برین و می دوزین ؟/؟ آفرین به شما و آفرین به خودم که همچین بچه هایی تر بیت کردم . الناز در حالی که رنگش به شدت پریده بود به خود می لرزید . امیر هم که خیالش نبود ولی به خاطر این که خواهرش مشکوک نشه گندش در نیاد اونم خودشو زد به ناراحتی و زودتر لب بازکرد  : مامان اون جوری که شما فکر می کنین نیست . -پس من باید چه جوری فکر کنم . آها یه طوفان سکس اومده لباساتونو از تن خارج کرده وسر کیر امیر رو فرستاده طرف کوس و کون دختر پاک و نجیب من الناز جون که خیلی دوست داره به همین زودیها خانوم بشه . الناز که به شدت ترسیده بود و به تته پته افتاده بود گفت مامان ما نمی خواستیم از اون کارا که شما فکر می کنین بکنیم .. المیرا از ته دلش یه لبخندی زد و با خودش گفت دختر دختر تو خیلی از مادرت شجاع تر و مسلط تر به خودتی . ببین هوس وتسلیم در برابر کیر داداش تو رو به چه روزی انداخته که علنا داری از تمایل سکس با امیر میگی . خب این جوری کار منو هم راحت تر کردی -الناز من نمیگم تو چرا این قصد و نیتو داشتی . هر وقت خودت مادر شدی می فهمی که من چی دارم میگم و نگران چی هستم . رفت جلو و صورت امیر و الناز هر دو تا رو بوسید و به الناز گفت می دونم تو هم یه دختری و مثل هر زن و دختر دیگه یه نیاز ها و خواسته هایی داری . نیاز هایی که باید طبق یه اصول خاصی تامین شه ولی با توجه به شرایط جامعه شاید سالها طول بکشه تا به اون چیزی که می خوای برسی و اگه در این راه از غریبه ها کمک بخوای شاید یه عواقبی داشته باشه . روی سخنم با تو هم هست امیر . من شما دو تا رو از جونمم بیشتر دوست دارم . بعد از پدرشما دیگه هیچی جز شما و امید به آینده ای که در کنار هم باشیم و عصای دست من به وقت پیری باشین چیزی منو پایبند این زندگی نکرده . خوشحالم که می بینم این جوری با هم تفاهم دارین و احساس صمیمیت می کنین که دیوار فاصله ها رو شکستین . هر چند این حرفا واسه امیر تازگی نداشت اما از این نظر یه خورده تازه بود که قبلا پای فامیلای درجه یک و نیم در کار بود ولی حالا اون داشت جگر گوشه هاشو به هم جوش می داد . -فقط بچه ها هر کاری می خواین با هم انجام بدین بدین من حرفی ندارم . بهتر از اینه که بخواهین با یه غریبه این کارو صورت بدین که یه وقتی عواقبش گریبان ما رو بگیره و ناخواسته یه مسائلی پیش بیاد که جلو پیشرفت آینده تونو بگیره . من برای شما امید و آرزوها دارم . الناز از این که حس می کرد جلوی مادرش باید خودشو در اختیارش قرار بده سختش بود ولی امیر خیالش نبود . -البته بچه ها فقط واسه همین یه باره که مراقب شمام . می خوام حس کنم و ببینم که شما کم تجربگی نمی کنین . جامعه ما رو بکارت دخترا حساب ویژه ای باز کرده واز طرفی من نمیخوام از پیوند شما دو تا صاحب نوه شم . الناز به هیجان اومده بود . باورش نمی شد که مادرش المیرا در رابطه با امیر اونو آزاد گذاشته باشه . خودشو از امیر جدا کرد و به طرف المیرای فداکار رفت . -مادر مادر مامان خوشگلم دوستت دارم تو بهترین مادر دنیایی . تو رو از همه چی تو دنیا بیشتر دوست دارم . اشک از چشای الناز جاری شده بود ولی المیرا می دونست که شاید الناز اونو بی اندازه دوست داشته باشه ولی تا حدودی هم جوگیر شده . بعد از الناز امیر لخت هم مادرشو در آغوش گرفت . همین تماس بازم کیر اونو شق کرد . المیرا این سفتی رو رو بدنش احساس می کرد و چند بار امیر خواست خودشو از اون جدا کنه و به سوی خواهرش بره ولی المیرا نذاشت . -مامان ممنونم ممنونم . به خاطر همه چی ازت ممنونم . -حالا بچه ها می تونین به کاراتون برسین . امیر رفت و المیرا خیره به بچه هاش نگاه می کرد . برای لحظاتی فقط به کیر امیر می نگریست . کیر پسرشو می دید که تیز شده و سرخ و داغ . وقتی که این کیر به تن اون چسبیده بود این حالتو پیدا کرده بود . یعنی امکانش هست که این کیر یه روزی تصمیم بگیره بره تو کوس مادرش و به تمام ان التهابات و انتظارات خاتمه بده ؟/؟ فعلا که باید شاهد همه این جریانات می بود و حسرتشو می خورد . -عزیزان من مشغول باشین من میرم گوشه تر تا مزاحم تمرکزتون نباشم . امیر خیلی آروم تو گوش الناز گفت خواهر گلم این یه بارو تحمل کن . دفعه دیگه راحت تر با هم سکس می کنیم . مامانه دیگه احترامش واجبه . اون یه عمری واسه ما زحمت کشیده . واسه هر دومون نگرانه . بیشتر واسه تو و ازدواج تو . می ترسه که دختریتو از دست بدی -من حواسم هست داداش -منم همین طور آبجی گلم ناشی که نیستم واسه خودمون دردسر درست کنم . النازو دوباره انداختش رو تخت . پاهاشو به دو طرف باز کرد و بازم دهنشو رو کوس اون قرار داد . با این که الناز می دونست مامانش داره اونو می بینه ولی هوس داشت سر تا پاشو می لرزوند . مامان مهربان و گلش  کاری کرده بود که اون زیاد سختش نباشه . بهش گفته بود دخترم نترس . حس خودتو بروز بده . بریز بیرون . این احساسیه که در همه ما زنا و در همه انسانها چه مرد و چه زن وجود داره . منم که با پدرت سکس می کردم این حالتو داشتم .. اوخ مامان تو چقدر ماه و دوست داشتنی هستی . و امیر هم با کوس لیسی و مکیدن کوس اون این لذت و آرامش النازو تکمیل می کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

جيبر گفت...

زيبا,جذاب ودنبال كردني

ناشناس گفت...

دمت گرم داداشی.فردین

ایرانی گفت...

ممنونم جیبر جان . روزت خوش ..ایرانی

ایرانی گفت...

سپاسگزارم فردین عزیز . شاد باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

دمت گرم

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین گلم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر