ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زار بزن 2 (قسمت آخر)

در همین لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد . رنگ و روی پسره بخت بر گشته زرد شد و نزدیک بود تو شلوارش بزنه . -جواب ندین فرار کنین . خیر کون گاییدنو خوردیم . کی می تونه باشه بهش گفتم زرد چرا کردی ؟/؟ اگه یکی بود که کلید داشت میومد داخل . موبایل سهیلا یه زنگی خورد یه چند کلمه ای با طرف صحبت کرد و بعد رو به من کرد و گفت سیما جون گناه داره اگه مهمونو پشت در نگه داشته باشیم . مهمون حبیب خداست . -نه تو رو خدا درو باز نکنین . آبرو خودتون میره . خودتون رسوا میشین . -چیزی نیست از طرف اماکن و امر به معروفه .. -شوخی نکنین شما که وضعتون بدتره . اگه بیان میگم شما به زور منو بستین و من تقصیری ندارم -هرچه می خواهد دل تنگت بگوی . ما که خیالمون نیست داداش . ستاره بود . با یه شلاق متوسطی که تو دستش گرفته بود . هم از نظر ضربه و هم از نظر قد و قواره . ضربه از  نظر مغزی و جنسی که داشت . اگه با فشار به کسی ضربه می زدی با این شلاق یه خط و خطوط متوسطی رو بدنش می افتاد . -آقا فرزین میسترس ما اومد .-سلام ستاره جون -سلام سیما سلام سهیلا .. یه بوسه لب به لب از هم گرفتیم . کی اومدین بچه ها . ببخشین دیر کردم .-نه خوب موقعی رسیدی . این جوجه فوکلی داشت می گفت در اسلام یه مرد می تونه دو تا زن داشته باشه که با هم کنار میان .. -پس با من سومی می خواد چیکار کنه . بهش گفتم ستاره جون تو که اولیشی . واسه همین گفتم حقته که میسترس ما باشی . ستاره خودشو لخت کرد و دوباره آب از لب و لوچه فرزین آویزون شد -دخترا عجب بازی باحالیه این میسترس بازی . اول اون حکم اسلامی رو هم توضیح بدم که یه مرد می تونه چهار تا زن بگیره و هنوزم جا داره که یه دختر دیگه هم بیاد به جمع شما . -اگه ناراحت نمیشی هفته بعد چهار نفری میاییم -عالی میشه حالا زودتر بیاین که من خیلی وقته رفتم تو خماری .-آماده ای اسلیو من -بله چاکریم . مخلصیم عبد و عبیدتیم میسترس ستاره .. سه تایی مون یه نگاهی به هم انداخته و ستاره شلاقو گرفت و با آخرین زورش طوری بر بدن فرزین فرود آورد که از سر شونه تا ته کونشو خراش انداخت . دو سه تا ضربه دیگه هم بهش زد -آخخخخخ سوختم .. این چه مسخره بازیه که در آوردی .. ستاره اومد طرف ما . سینه هاشو گرفتم تو دهنم و دستمو گذاشتم لای کوسش ..-نهههههه سیما سیما جون -جووووون عزیز دلم . می بینی این جوری چقدر حال میده . قسمت اینه که ما سه تایی همش یه وجه مشترک داشته باشیم و حتی یه حال مشترک هم با هم بکنیم . سهیلا افتاده بود رو زمین و پاهاشو به دو طرف باز کرده بود . ستاره شلاق دو شاخه ای رو خیلی نرم رو کوس سهیلا می کشید . فرزین با این که از درد و سوزش تن به خودش می پیچید گفت ولم کنین من چه طوری می تونم سه تا کوس و کون لخت ببینم و کاری نکنم . منو بکشین شلاقم بزنین ولی این جوری زجر کشم نکنین نذارین تو هوس بسوزم . حالا من رو زمین دراز کشیده بودم . ستاره اومد رو من . کوسشو رو کوس من قرار داد و با یه فشار کوس به کوس منو به یه حالتی رسوند که جز جیغ و فریاد زدن کار دیگه ای از دستم بر نمیومد .  اون و سهیلا که متخصص لز بینی شده بودن و من از اونا عقب مونده بودم ولی حرکاتشونو می دیدم و واسه این که کم نیارم و عقب نمونم تقلیدی باهاشون همگام می شدم . کوسشو رو کوس من می مالید و لباشو به لبام . سینه هاش که با سینه هام در تماس بودند . سهیلا هم خودشو به ستاره نزدیک کرده بود و ستاره کف پاشو گذاشته بود رو کوس سهیلا و این جوری بهش حال می داد . صدای سه تایی مون رفته بود تو هم و اصلا یادمون رفته بود که یک شخص چهارم هم اینجا داریم . -ولم کنین . بذارین منم بیام داخل شما .. ستاره : این دیگه داره تمرکز منو به هم می زنه .یادش رفت چه بلایی سرم آورد و چه نامردی در حق من و شما کرد یه لحظه از هم جدا میشیم . پاشد و رفت سراغ فرزین .. -خفه میشی یا خفه ات کنم . کثافت . باتوی آشغال عوضی باید مثل خودت رفتار کنم . خجالت نمی کشی به یکی اظهار عشق می کنی باهاش حال می کنی و می خوای با دونفر دیگه هم از این کارا بکنی ؟/؟ رفت یه صندلی بلند آورد و روش وایساد و کوسشو گرفت طرف صورت فرزین و تا می تونست رو صورتش شاشید .. -غسلت میدم فرزین تا تطهیر شی . به شرطی که توبه کرده باشی . فرزین از خشم وبوی ادرار به خودش می پیچید .. ساکت شده بود . ستاره کوسشو شست و اومد پیشمون . سه تایی مون همدیگه رو بغل زده و هر کی رو هر کی و هر مدلی که دوست داشت کار می کرد . هر حرکت و هر حالتی واسه خودش یه لذتی داشت . یه چند تا خیار نازک از گوشه و کنارا گیر آورده و اول رو کوس طرفمون می کشیدیم و بعد فرو می کردیم تو کونمون ... مثل عاشق ومعشوقا چش تو چش هم می دوختیم لب می دادیم و لب می گرفتیم . خیلی باحال بود و کیف می داد . هیجانش خیلی بیشتر از دوست پسر گرفتن بود و این که یه آشغالو به اسم فرزین واسه خودمون داشته باشیم که بخواد سر مون شیره بماله .. این پسره پررو همین جور نق می زد . یعنی یه نیم ساعتی ساکت بود و وقتی که سه تا دختر جوون و خوشگل و سر حالو دید دوباره وسوسه شد که شانسشو آزمایش کنه .. -بچه ها بذارین حال کنم قول میدم که بچه خوبی باشم . اگه واسه این ناراحتین که من با هر سه تاتون دوست بودم قول میدم فقط با یکی دوست باشم با همون ستاره جونی که هر بلایی که دوست داشته سرم آورده ولی می بخشمش . ستاره که اینو شنید خونش به جوش اومد هیچوقت اونو تا به این حد عصبی ندیده بودم . شلاقو گرفت و طوری محکم به کیر اون بخت بر گشته زد که  فریادش از آسمان هفتم هم گذشت . دوباره حال کردن باهمو شروع کردیم . هرکدوممون روبروی فرزین قر کون می دادیم و بعد با هم مشغول می شدیم . در یه حالت یه دستمو گذاشته بودم لاپای سهیلا و یه دست دیگه مو لاپای ستاره . چقدر کیف می داد هر دو تا کوس خیس خیس . از این که ازم راضی باشن کیف می کردم . هوس و دوستی و صمیمیت ما به اندازه ای شده بود که سوراخ کون همو هم می لیسیدیم .. ظاهرا فرزین ول کن نبود .. این بار ستاره ازمون خواست که یه تنبیه مختصری هم ما روش پیاده کنیم .. شاید اون اگه کون ما رو می گایید ما می تونستیم خشن تر باشیم ولی اظهار عشق و دوستی الکی کردن به ما هم گناه بزرگی بود . دوتایی مون رفتیم گوششو پیچوندیم و دو تا کشیده گذاشتیم زیر گوشش . -بچه ها اگه اماکن شلاقم می زد الان تمومش می کرد بس کنین مگه من چیکار کردم . تازه خودتم حال کردی ستاره .. ستاره خطاب به ما :این بچه پررو از رو نمیره پاشد و با لگد همچین به کیر فرزین کوبید که این بار قبل از این که بخواد فریادی بکشه غش رفت . سه تایی مون ترسیدیم -نکنه مرده باشه ستاره -نه سیما جون .. ولی ترس رو تو چهره ستاره می خوندم . رفتیم چند تا لیوان آب آوردیم و ریختیم سر و صورتش تا پس از چند دقیقه یه ناله هایی سر داد . -نکنه از کارش انداخته باشیم -به درک این نامردا همون بهتر که از همه نظر نامرد باشن ... بچه ها بهتره که بریم اگه بمونیم من می ترسم که امروز این انگلو بالاخره بکشم . -همین جور طناب پیچ ؟/؟ خونواده اش چی میگن .-اگه بازش کنیم خطر ناکه .. فوقش بیان و اونم بگه دزد اومده . کونشو نداره که حرف راستو بزنه . چی میخواد بگه . میخواد بگه اومدم با سه تا دختر حال کنم و منو بستن .. سه تایی مون در حال رفتن بودیم که دیدم با ناله داره لب باز می کنه و میگه دارم از درد می میرم . کیرمو بمالین . ساک بزنین . دردشو آروم کنین . از سر تقصیراتتون میگذرم .. ستاره رفت طرفش چند تا لگد پرت کنه که به زور گفتیم عزیزم بسه دیگه بزرگترین شکنجه واسه یه مرد اینه که چند تا تیکه لخت و خوشگل و تر و تازه و ترگل ورگل مثل ما پیشش باشه و اون نتونه کاری بکنه . سه تایی مون قبل از این که از در خارج شیم یک آن به طرفش رو کرده و گفتیم زاز بزن , زار بزن , زار بزن ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

داداش گلم شرمنده ام میکنی بنده لایق اینهمه لطف ومرحمت نیستم این بزرگی شما عزیزرا میرساند.همواره سلامت درکنار خانواده ات باشی.دوستدارت فردین

دلفین گفت...

مرسی باحال بود

ایرانی گفت...

فردین داداش گل و دوست داشتنی من ! ما هیشکدوم همدیگه رو ندیدیم و به چهره نمی شناسیم که اگرم ببینیم باید همین رفتار و اخلاق بر قرار باشه ..احترام به تو و همه عزیزان یعنی احترام به خودم واحترام به خودم یعنی احترام به فلسفه ای که دارم و این که همه انسانها باید با هم مهربون باشن و همدیگه رو درک کنند و خود خواهیها رو کنار بذارن و تو هم در خور احترام و دوست داشتنی چون علاوه بر همه اینها کلام و طرز نوشتن و بیانت این طور نشون میده ..یه داستان تک قسمتی دیگه به درخواست تو رو به نام تصمیم فریده برای فرداشب آماده اش کردم درمورد زن حشری و مرد سرد مزاجه ..یه خورده خلاصه و با شاخ و برگ کمتری نوشتم با این حال اگه اون جوری که خواستی نشد بنده را به بزرگواری خودت ببخش . برای تو و خانواده عزیزت آرزوی تندرستی می کنم ..ایرانی

ایرانی گفت...

ممنون داداش دلفین ! شاد و خندان باشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی. جذاب و با سوژه جدید

ایرانی گفت...

منم ازت متشکرم داداش مرتضی ! طاعات و عبادتت در این ماه مبارک مورد قبول حق بلند مرتبه باد ..ایرانی

 

ابزار وبمستر