ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هر کی 54

دستامو رو کمر آرمیلای بیجان نگه داشته و کیرمو می زدم به ته کوسش . چه حالی داشت گاییدن این آبجی سر کش . گاییدن آهوی رام و آرام به یه طرف و گاییدن این خواهر کرشمه ای ما به یه طرف دیگه . خودمو روپشت آبجی خوابوندم و سینه هاشو از پهلوها گرفتم تو دستام و با چنگ زدن به اونا اون چشای بسته شو باز کردم تا بیشتر شاهد از حدقه در اومدن اونا باشم . -کثافت بیرحم -خوشم میاد تو رو این جوری می بینم . حال نمی کنی خواهر گلم ؟/؟کی به کی میگه کثافت . ناسلامتی یه نموره ای ازمون بزرگتری ما باید ازت چیز یاد بگیریم . .دست از جفتک زدن و غرورش بر نمی داشت . و این کاراش سبب می شد که من بدتر بکنم . اونو دوباره یه دور بر گردوندم تا صورتم روبروی صورتش قرار بگیره دو تا دستمو گذاشتم رو وسط دو تا پاش با فشار پاهاشو به دو طرف چاکش دادم . و با فشار بیشتر بازش کردم . این بار دهنمو گذاشتم وسط پاش . -آرمیلا به من میگن آریا کله خراب . جوش بیارم همین جا کوستوبا کلیه متعلقاتش گاز می زنم خام خام می خورم . اون فیلم آدم خورا رو که با هم دیدیم چه جوری یه عده تو قبایل آفریقایی گوشت یه عده از همنوعانشونو می خوردند . دندونامو گذاشتم رو چوچوله های خواهر گلم و یه نیم گازی بهش زدم که جیغش رفت آسمون . خیلی خوشمزه هست آرمیلا جون . واسه این که از دستم در نره اونو بغلش کرده با خودم بردم آشپز خونه . نمک فلفل رو با خودم آوردم ویه خورده ریختم رو کوسش . ظاهرا یه کمی نفوذ کرد به جاهای عمیق ترش . جیغ می کشید و مثل سگ تیر خورده زوزه . -نمی دونی خواهر من کباب با نمک وفلفل زده چقدر دوست دارم . بیشتر دوست دارم پخته باشه . حالا خام خام می خورم اگه خودت دوست داشتی که پخته بخورم یه کبریت هم میارم و می پزمش . آرمیلا رنگ به چهره نداشت . کله خری منو دیده بود . فهمیده بود که دیگه نمی تونه در مقابل من تاب بیاره . ترسید . دیگه حس کرد که واقعا کوسشو به آتیش می کشم . راستش با همه بلاهایی که سرم آورده بود بازم یه جوری می شدم ولی باید ادبش می کردم که عشق و دوست داشتنو با دیوونگی و کله خری و خود خواهی اشتباه نگیره . هرچند من خودمم از این که دارم یه زن سر سختو میگام خیلی لذت می بردم و حال می کردم . بااین که لب و دهنم ازلیس زدن و مکیدن کوس آرمیلا می سوخت ولی همه اینا رو تحمل می کردم . حالا این فلفل بود که اونو به جنبش وا داشته بود . -بسه دیگه . مسخره بازی رو بس کن دیگه . پنجه هاشو واسه یه لحظه به طرف صورتم آورد و یه خراشی بهم وارد کرد . منم موهاشو به شدت کشیدم و اونو از این طرف به اون طرف مینداختم . -تو دیگه دست اسب وحشی رو از پشت بستی . من خستگی ناپذیرم . این جوری بیشتر کیف می کنم عزیزم . بی اندازه خشمگین وعصبی کرده بودمش . اونو بلندش کرده انداختم رو شونه هام و بردمش وسط پذیرایی به یکی از اون ستونهایی که از دل پذیرایی در اومده بود چسبوندم . -آه آرمیلا جون این از همون اول  که مهندس داشت نقشه اینجا رو می چید گفت که یه روزی همچین اتفاقی می افته و جون میده به این که یه زن اینجا بسته شه و به زور بکنن تو کوس و کونش . حیف که اینجا درخت نداریم وگرنه تو رو می بستم به درخت . مثل این که از درخت بازی خیلی خوشت میاد . چشاش عین پلنگای زخمی نشون می داد که خیلی ازم دلخوره و اگه خونمو بخوره سیر نمیشه . طوری طناب پیچش کردم که بتونم هم تو کوسش فرو کنم هم تو کونش . -آخیش نمی دونم چرا از اول این کارو نکردم . در عوض یه آب بندی درست حسابی شدی . یه پارچه هم تو دهنش چپوندم تا دیگه نتونه هیچ کاری انجام بده . اون فقط ایستاده به ستون بسته شده بود و هیچ غلطی نمی تونست بکنه . -حالا خوب می تونی احساس منو درک کنی بفهمی که چه حالی داشتم . تو این قدر پررو وقیح و بیشرم بودی که اومدی از من و مامان فیلم گرفتی .. منو به درخت بستی و تا حد مرگ شکنجه ام کردین .. بازم از من و پریسا عکس و فیلم گرفتی . حالا یه خورده بچش ببین چه دردی داره آدم اسیر باشه و نتونه کاری از دستش بر بیاد . کیرمو از پشت کردم تو کوسش . خشک بود . ترس هوسشو خشک کرده بود ولی چند بار که عقب جلو کردم یه خورده خیس شد . از جلو هم کوسشو گاییدم . کونشو با بیرحمی از وسط باز کرده و خشک به سوراخش فشار آوردم . -آبجی گل و نازنین و غریب نواز ما . کوس و کونت پیش همه سر خم می کنه اونوقت می خواد یه دستی به سر و روی کیر ما بکشه ناز داره . می دونستم که خیلی روش فشار آوردم . ولی نمی دونم چرا حس می کردم که بازم کمشه . اون باید بیشتر از این ها می کشید . این مرحله اول کار خواهر درمانی من بود و می دونستم خانوم حنا  با این اندازه خشونت من موافقتی نداشته . به چشای خشمگین خواهرم خیره شده بودم . حس می کردم هنوز شاخ و شونه هاش نشکسته . تو دهنی یه ناله هایی می کرد و منم پارچه رو از دهنش بر داشته و گفتم بنال چی می خوای بگی -از جون من چی می خوای . اگه می خوای منو بکشی بکش و خلاصم کن . بگو چی می خوای تا من انجامش بدم و دست از سرم وردار . منم دیگه نمیخوام ریختتو ببینم . حتی تو مجلس هم که بهت رسیدم یا هر جای دیگه ای که دیدمت سرمو اون ور می کنم . حس کردم که یواش یواش دارم به خواسته ام می رسم و پیروز میشم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

ارباب "کازه-کاگه" گفت...

سلام داداش گلم. خیلی دلم واسه باگ قشنگنت تنگ شده بود, شرمنده که دیگه نمیام. اخه کنکوئ بهم مهلت نمیده.
خلی خوشحالم که میبینم همچنان پر زوقو شوق به خلق داستانا و کاراکترتی جدیدت ادامه میدی. در ضمن اسکین جدید مبارک. ممنون که به نظرم اهمیت دادی, اما امیدوارم همچنان به فکر تنظیم کردنش باشی, میدونی که خیلی کار داره. بازم ببخش که بی معرفتمو دیگه سر نمیزنم, چاکر شوما... ارباب

ارباب "کازه-کاگه" گفت...

سلام داداش گلم. خیلی دلم واسه بلاگ قشنگت تنگ شده بود, شرمنده که دیگه نمیام. اخه کنکور بهم مهلت نمیده.
خیلی خوشحالم که میبینم همچنان پر ذوقو شوق به خلق داستانها و کاراکترهای جدیدت ادامه میدی. در ضمن اسکین جدید مبارک. ممنون که به نظرم اهمیت دادی, اما امیدوارم همچنان به فکر تنظیم کردنش باشی, میدونی که خیلی کار داره. بازم ببخش که بی معرفتمو دیگه سر نمیزنم, چاکر شوما... ارباب
بابت غلط املایی معذرت :دی!

JJ گفت...

یکی از داستانای فوق العاده زیباته این هرکی به هرکی ایرانی جان واقعا زیباس یه سوال ذهن منو به خودش درگیر کرده بلاخره آرمیلا دست از لجبازیاش در میاره یا نه ؟ این سوال جدیدا 2-3 قسمته که ذهن منو مشغول کرده
قربانت ایرانی جان

دلفین گفت...

مرسی ادامه بده داداشم

m گفت...

داداش گلم درود:
فقط اومدم درود و خسته نباشید عرض کنم و آرزوی بهترین ها را براتون دارم
موفق باشی
آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

ارباب کازه کاگه گلم از این که یک بار دیگه با پیام گرمت فضای سایتو گرم ترش کردی ممنونم . امیدوارم در کنکور موفق شی . اول سراسری و اگرم نشد و شرکت کردی آزاد ..هرچند آزاد گرون میفته . در هر حال با دکور بندی جدید امیدوارم چشمها اذیت نشه و از طرفی هر دو لیبل داستانها بر مبنای حروف و بر مبنای زمان تاریخ انتشارو داریم که خیلی خوبه . از واژه تنظیم کردن دو تا استنباط کردم . تنظیم همین شکل وب که امیر جان زحمتشو کشیده و تنظیم رابطه آرمیلا و آریا که همه چیز در حالت تعادلی باشه که قسمت بعدی اون در پنجشنبه رو حتما پیگیری کن که خیلی چیزا رو مشخص می کنه . داداش با معرفت من روز و روزگارت خوش ..ایرانی

ایرانی گفت...

جی جی جون عزیز هرکی که کل نظرات رو در ذیل داستانها پیگیری کرده باشه می دونه که کار آریا و آرمیلا به کجا می کشه . به نظر من بعضی وقتا نظرات از خود داستانها هم جالب ترند . داستانو تعریف نمی کنم ولی فکر کنم جوابتو روز پنجشنبه بگیری . با خوندن قسمت بعدی این داستان .خودمن که از قسمت بعدی و بعدش خیلی خوشم میاد . متشکرم از پیام گرم و پیگیریهایت ..ایرانی

ایرانی گفت...

حتما داداش گلم دلفین عزیزم ..شاد و سر حال باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

امروز داشتم به این فکر می کردم که آره داداش کجا رفته .. بعدم با خودم گفتم کارو زندگیه دیگه ..همه که نمی تونن هر وقت که دلشون خواست بیان سر کامپیوتر ..بازم لطف کردی که فراموشمون نکردی و میدونم هر وقت که بتونی بازم یاد آوری خودتو مکتوب واسمون می فرستی . شاد و خندان باشی ..ایرانی

جيبر گفت...

واي واي واي اي ايراني تركوندي تركوندي تركوندي

ایرانی گفت...

متشکرم جیبر جان بالاخره پس از هر طوفانی یه آرامشی هم لازمه .. آرامش قبل از طوفانو که همه شنیدیم ..این یکی طوفان قبل از آرامش بود که دیگه یواش یواش این خواهر و برادر باید به هم برسند . شادکام باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر