ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 6

اوخ رحمت  بخورمت .. -فعلا از پایین بخورش بعدا از بالا هم میدم بهت تا دلت می خواد بخوریش . -حاجی بیا جلوتر .. رو من خم شد و من جفت لپهاشو با اون ریش پرپشتشو کشیدم و سرشو به طرف خودم نزدیک کرده و لباشو به لبام چسبوندم . شوهر خدا بیامرزی ام هیچوقت ریشهاش از دو سه روز رد نمی شد ولی خب دیگه این حاجی با این ریشهای نرم خودش بد چیزی نبود . وقتی که خوب سیر سیر لباشو جویدم اونم سرشو رو سینه هام خم کرد تا نوک اونا و خودشونو بجوه . -رحمت جون بنازم به این اشتهات . -اشتهای تو آدمو گرسنه می کنه -چی میگی حریص . بلیس بلیس .. وقتی سینه هامو می خورد کیرش از کوسم می پرید بیرون . با اون هیکل تنومندش دستشو گذاشت دور کمرم و منو مثل یه پر کاه از رو زمین بلند کرد و دو تا پاهامو از پهلوهاش رد کرد و وسط پاهای خودشو به وسط پاهام چسبوند و یه بار دیگه کیرشو فرو کرد تو کوسم . -نههههه نههههه حاجی دارم کله پا میشم . -بچسب بهم . سخت نگیر . می خوام تا اونجایی که می تونم سنت اسلام رو پیاده کنم . -ثواب می کنی . الهی از جوونیت خیر ببینی . -اشرف جون تو هم همین طور . دعا می کنم همیشه این طور شاداب و با نشاط باشی .. -حاج آقا -جون حاج آقا -اگه موقع هم بستری اسم اونجا ها رو ببریم اشاعه ادب نمیشه که ؟/؟ -نه اشرف جون . هنگام همبستری بعضی چیزا که بیانش کراهت داره مباح و مستحب می شه .. -وااایییییی قربون تو حاجی جون برم حالا من یکی دوبار سهوا از دهنم پریده . ولی اگه اسم کیر و کوسو ببرم پس ایرادی نداره . -اشرف جان گفتم که مستحبه . تازه این اسمهایی رو که برزبون آوردی وقتی داخل دهن قرار می گیرند بیان اسمشون چه ایرادی داره .. -پس حاجی تند تر منو بکن . حشری حشری کن . کوسمو بکن که من می خوام زودتر اون کیرتو به دهن بگیرم . دستامو دور کمر رحمت جون حلقه کرده و محکم داشتمش و اونم کیرشو تا ته کرده بود تو کوس جا دار من . رحمت طوری منو می کرد که نشون دهنده تجربه بالاش بود . زیر کیرش و تو بغلش احساس آرامش می کردم .-رحمت جون خسته شدی . منو بذار زمین یه دست عوض شه بعد هر وقت دوست داشتی دوباره منو این جوری بکن . -رحمت و خستگی ؟/؟ ! اینم از اون حرفاست اشرف جون . حالا اگه دوست داری یه سری مدل 69 بریم . نه ... از دو طرف پیشونیم دو تا میله آنتن داشت بلند می شد . این دیگه چی میگه . چه جوری این قدر علمی حرف می زنه . من اینو یه بار از ماه منیر شنیده بودم . آخوند و اینقدر پیشرفته .؟/؟! در هر حال یه مدل سر و ته کردیم که سرمن رو کیرش و سر اون رو کوس من آویزون شد و بازم اون بیچاره بیشتر سنگینی رو رو دوش خودش تحمل کرد . با چه حرارتی کوسمو لیس می زد و منم واسه این که ازش عقب نمونم با چه اشتهایی کیرشو ساک می زدم ! همین جوری که داشت کوسمو می خورد هی داشت می گفت اویل اویل ... من که هیچی حالیم نمی شد فکر می کردم به زبان عربی داره منو دعا می کنه . ازش تشکر می کردم . ولی منو گذاشت زمین و گفت ببینم روغنی روغن بچه ای چیزی نداری می خوام تمام تنتو روغن مالی کنم . یه ماساژباحال بهت بدم . نمی دونی اون جوری تنت چه برقی می زنه و هوس انگیز میشه . -ببخشید حاج آقا اینم جزو دعای اویله .. خندید و گفت اویل به زبان انگلیسی یعنی روغن . الان خیلی از جاهای دنیا از این کارا می کنن . دیگه مطمئن شده بودم حاجی الکی نباید با این چیزا آشنایی داشته باشه . اون احتمالا با خیلی از دخترا و زنا طرف بوده که این اطلاعاتو کسب کرده وگرنه توی حوزه علمیه و مسجد که دیگه اویل و 69 درس نمیدن . رفتم روغن بچه یکی از نوه های گلمو آوردم و رحمت با اون دستای شفا بخشش طوری اونو رو پوست تنم پخش کرد که خودم از تماشای بدن خودم به هوس افتاده بودم و مهمتر از اون هم وقتی بود که اون با دو تا دستای جا دو گرانه اش جادو کرد و هوسو توی تمام تنم پخش کرد . بیشترین کیفو وقتی بهم می داد که با دست روغنی خودشو کوس روغنی منو می مالوند -رحمت من کیر میخوام . بفرست تو کوسم . زودتر خارششو بگیر خیلی داغم . منو دمرم کرد و با دو تا دستاش یه مالشی به دو تا برش و بر جستگی کون گنده ام داد و با هوس اونا رو به دو طرف باز کرد و کیرشو فرو کرد توی کوسم . در همین حال که داشت منو می گایید و کیرشو تا ته کوسم می فرستاد و می کشید بیرون کف دو تا دستشو پشت پا و روی رونم نگه داشته بود و ماساژشون می داد . خیلی حال می کردم . چند بار حس کردم که تا آستانه های ارگاسم شدن پیش رفتم اما هر بار با یه تغییر روند کوچیک ارگاسمم به عقب می افتاد . یه بار که کیرشو از کوسم بیرون کشید از جام پاشده رفتم روبروی میز توالت و خواستم یه خورده به چهره خودم خیره شم و ببینم موقع گاییده شدن چه حال و حالتی پیدا می کنم . صورتمو رو به آینه گرفته و کونمو به طرف رحمت قمبل کردم . از تماشای صورت  پر هوس و خمار خودم لذت می بردم . وقتی یهو کیر رحمت از پشت رفت تو کوسم واسه یه لحظه چشام بسته شد و این خماری بیشتر شد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

مامان زبل هم که از اون زبل هاست . تازه این قدم اولش بوده و منم در حال حاضر در حال نوشتن ماجراهای قدم دومش هستم . آخر هفته خوبی داشته باشید ..ایرانی

دلفین گفت...

دادشی خیلی عالی دار پیش میره این داستان زیبا دادشی اشرف و به جون پسر بچه هاهم بنداز

ایرانی گفت...

دلفین جونم یا تو پیشگویی یا من پیشدستی کردم اتفاقا حالا که درحال نوشتن دو سه قسمت بعدی این داستانم دارم اونو با پسر بچه ها طرف می کنم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر