ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت سی و دوم

دلم نمی خواست لبامو ول کنه . می خواستم همین جور تو بغلش بمونم و باهاش حال کنم ولی سیاست خودمو حفظ کنم . خیلی خوشم میومد . هر چند لحظه در میون یه مقاومت الکی می کردم و اونو پس می زدم ولی اون بیشتر طالبم می شد و میومد سمت من . -نه خواهش می کنم بهروز دیگه تمومش کن . من از اون دخترایی که تو فکر می کنی نیستم .-ولی من از اون پسرایی که تو فکر می کنی هستم .. یه لحظه گیج شده بودم که چی جوابشو بدم . نمی خواستم مثل یه آدامس جویده شده زیر دندوناش باشم . چقدر هم بخوام گوشمالیش بدم ؟/؟ ولی حس کردم که اگه نخوام کاری بکنم حسرت و پشیمونی اون بد تره و به دلم می مونه . هر چند خیلی طالبش بودم و تو هوس داشتم می سوختم . این آب و هوا و این محیط زیبا یه سکس زیبا و جانانه رو هم طلب می کرد ولی دیگه دستم اومده بود رو صورتش . یه سیلی آروم رو صورتش نواخته بودم و اونم بر و بر منو نگاه می کرد . ازم انتظار نداشت . لباشو می جوید . سکوت کرده بود . -فکر می کردم تو هم احساس و خواسته منو داری . -ببین بهروز یه زن هم مثل یه مرد یه خواسته هایی داره ولی دلیل نمیشه که پی خواسته های دلش بره باید به فکر فردای خودش هم باشه اون که نمی تونه زنگ تفریح مردا باشه -فکر می کنی من میخواستم تو رو زنگ تفریح خودم قرار بدم ؟/؟   درو بست و رفت . یه خورده ناراحت شده بودم . می دونستم هرچی سپیده در موردش گفته درست بوده . وبهترین کار همینی بود که من الان انجامش دادم . ولی راستی راستی خیلی دلم می خواست باهاش حال می کردم . این بار  رو تختم دراز کشیدم و جز ور رفتن با خودم راه دیگه ای نداشتم . حوصله شو هم نداشتم که برم پایین یا این که یه نگاهی به اوضاع احوال این تاسیسات و نور افکن بندازم . می دونستم که این کار الکی رو یکی دوروزه می تونم ردیفش کنم . نگه داشتن منم به این خاطره که بهروز به خیال خودش میخواد باهام حال کنه . -آخخخخخخ کوسسسسم داره آتیش می گیره چیکارش کنم .. کاوه کیارش بهرام جاتون خالی . واقعا خالی . کجایین تا من روی این بهروزو کم کنم و این قدر به خودش ننازه .. ولی کاش این خوش تیپه الان تو رختخوابم بود . سپیده خیلی راحت خودشو در اختیارش گذاشته بود و واسه همینم خیلی راحت از دستش داد . یواش یواش داشتم به خودم می گفتم دختر تو که نمی خوای زنش بشی می خوای آدمش کنی اگه باهاش حال نکنی اونم میره بایکی دیگه حال می کنه . این که نمیشه .. باهمون تن لخت و کوسی رو به هوا گرفتم خوابیدم . نصفه شب هر بار که از خواب پا می شدم و دستم می رفت رو کوسم از ترشح و خیسی هوس داشتم بیچاره می شدم .. یه بار خواب دیدم که یکی منو تعقیبم کرده و رو شنهای ساحل انداخته روزمین دمرم کرده و از پشت گذاشته تو کوسم . جالب اینجا بود که گاییده شدنمو از طرف پشت بدنم می دیدم . اونی که داشت منو می گایید یه مرد غریبه بود . وای چقدر تو خواب حال می کردم و وقتی هم که بیدار شدم چقدر حالم گرفته شد . ساعت حدودای ده صبح بود که رفتم پایین . نمی دونستم که بهروز داره چیکار می کنه . حالم گرفته شد . همون چیزی که ازش می ترسیدم داشت اتفاق می افتاد . انتظار دیگه ای هم نداشتم . شخصیت و فرهنگش همین بود . اونو با یه دختر جوون تر و شایدم خوشگل تر از خودم دیدم . قیافه دختره به آدم حسابی ها نمی خورد . بهروز وقتی منو دید یه لبخندی حاکی از پیروزی زد -خانوم مهندس سر کار تشریف می برن ؟/؟ -اگه اجازه هست یه صبحانه ای بخورم بعدا . -اگه سوالی نکته مبهمی در مورد کارتون دارین بفر مایین من در پاسخگویی آماده ام . -ممنونم بهروز خان شما الان به اندازه کافی کار دارین . مزاحمتون نمیشم . خیلی خونسردانه و با لبخند ازش خداحافظی کردم . در حالی که تو دلم یه آشوبی بر پا بود . روشنک خاک تو سرت . نرفتی به این پسره نچسبیدی دست رد به سینه اش و یه سیلی هم در گوشش زدی و اون رفت یکی دیگه رو گرفت . تو این دوره زمونه دختر قحطی که نیومد اون بخواد خودشو اصلاح کنه و بخواد با تو ازدواج کنه . دیوونه احمق اون مگه خواستگاری تو اومده بود که می خواستی آدمش کنی ؟/؟ به شدت ناراحت بودم . هرچی می خواستم فکر اونو از سرم دور کنم نمی تونستم . زنگ زدم با دوستام حرف زدم . با خونواده ام . بازم آروم و قرار نگرفتم . به یه بهونه ای اومدم از کنار دفتر بهروز رد شدم اونو اونجا ندیدم . حتما حالا داره تو یکی از همین اتاقا با دوست دخترش حال می کنه . خاک توسرت روشنک . این کوس خل بازیها رو دیگه واسه سپیده تعریف نکردم . اون اگه خودشو کوچیک کرد بالاخره چند بار سکسو با این بهروز داشت . منو بگو که سرم بی کلاه مونده بود . رفتم اتاق خودم. چون اگه می خواستم برم محل کارم باید از همون طریق  خودم پیگیری می کردم .ربطی به فضای بیرون نداشت .یک ساعت بعد بهروز در زد و منم درو باز کردم . اصلا به روش نیاوردم که چه غلطی کرده .. ساکت بودم و فقط حرفای الکی تحویلش می دادم -خواهر یکی از دوستام بود . واسه یه کاری اومده بود اینجا .. اعتناش نکردم اصلا نپرسیدم که در مورد کی و چی داره حرف می زنه . طوری بر خودم مسلط بودم و حفظ ظاهر می کردم که خشمشو می دیدم . مدام دوست داشت از دختره بگه و از دخترا -از اینا زیادن که دور و بر آدم بپلکن ولی راستش زیاد تحویلشون نمی گیرم . خودشونو واسم هلاک می کنن . -خب حتما طرفشونو می بینن و متوجهن که طرفشون مثل خودشونه .. وای اینو که گفتم صورتش عین لبو سرخ شد -روشنک تو خیلی متلک بارم می کنی معلوم هست چی داری میگی ؟/؟ حواست هست ؟/؟ -میخوای چیکارم کنی . خب اخراجم کن . من محتاج تو و پول تو نیستم روزیم ازجای دیگه ای تامین میشه . -بگو ازمن چی میخوای -من ازت چی میخوام ؟/؟ تو بگو ازم چی میخوای ؟/؟ خب این همه دختر دور و برت هستم و میخوای باهاشون حال کنی چیکار به کار من داری . اونی که میخواد بهت حال بده اهل حاله و نیازتو تامین می کنه . دیگه به من چیکار داری . اگه منم مثل اونا باشم خب برو دنبال اونا تو که دلت به حال من نسوخته . فکر خودتی . بگو چی میخوای ازجونم بهروز چی میخوای که دست از سرم بر نمی داری . -تو رو . تو رو روشنک ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

ایولا

ایرانی گفت...

درود بر تو دلفین مهربان ..ایرانی

sara گفت...

مثل همیشه عالیییی!مرسی
راستی خرستون هم خیلی خوشمله دوسش دالم

ایرانی گفت...

بازم سلام ساراخانوم ! این باید جواب آخرین پیامت باشه . البته از اون طرف . خوشحالم که از خرسه خوشت اومد . آخه یکی می گفت برش دارین . درمورد داستانها هم اگه توضیح خواستی در خدمتم . داستان هوس اینترنتی یه داستان دنباله دار جدیده داستان زنی که شوهرش مخفیانه ازش عکسای اونجوری می گیره میذاره تو اینترنت ..زنه آدم سالمیه ولی از اونجایی که عاشق تحسینه ناخواسته وبعداخواسته یه ماجراهایی به وجود میاد که خوندنش خالی از لطف نیست . سارای گل و گرامی یک بار دیگه باهات خداحافظی می کنم فقط حاجی حاجی مکه نشه . پاینده و پیروز و پایدارباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر