ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 4

با همه اینها باهام بد تا می کرد . خیلی از خودم بیزار شده بودم . دیگه مال و ثروت واسم ارزشی نداشت . زندگی واسم بی ارزش بود . عزیز ترین آدمای زندگیم نابود شده بودند ولی حس می کردم که من از اونا نابود شده ترم . شاید اگه در همون حالت سها میومد و اظهار ندامت می کرد اگه میومد و یه جورایی واقعا پاک می شد .. می بخشیدمش . حس می کردم که می تونم گذشت داشته باشم . شایدم به این خاطر که احساس ضعف و ناتوانی می کردم . چه دنیای کثیفی .. یکی از یکی کثیف تر . سمانه و سهیلا به جای این که هوای منو داشته باشن اونو تحریک می کردند . پدر زن منم همین طور اونم از دخترش حمایت می کرد . یه روز که با صدای بلند با زنش همون مادر زن آشغالم صحبت می کرد صداشونو می شنیدم -چی انتظار داره؟/؟ انتظار داره که دخترم یه عمر با یه آدم مفلوک و بیچاره و زشت سر کنه و از زندگی خودش لذت نبره ؟/؟ اون بی شعور به جای این که نصف سر مایه خودشو در اختیار سها بذاره داره بر علیه اون دسیسه می کنه . خب اگه رفته بایکی دوست شده دلش می خواسته اون که نمی تونه تا آخر عمر خودشو عبد و عبید یه نفر بکنه . -مرد چرا با من دعوا داری چرا سر من داد می زنی ؟/؟ منم با تو هم عقیده ام . اون کثافت با این همه سر مایه خودش فقط یکی دو قطعه زمین وخونه به اسم دخترمون کرده همین ؟/؟ اون باید یه سری اموالشو به من و تو و سمانه هم ببخشه . کی به این ناقص میمون زن می داد ؟/؟ بدبخت باورش شده که سها عاشقش بوده .. حالا میاد آبروی مارو پیش اماکن و تعزیرات می بره . خوشم اومد دماغش سوخت .. مرتیکه عوضی با آبروی خونوادگی ما بازی می کنه .. .... خدایا من دردمو به کی بگم ؟/؟ اصلا منو آدم به حساب نمی آوردند . باید می رفتم می مردم . حتی به درد مردن هم نمی خوردم . سها به این کاراش ادامه می داد . من باید از قسمتی از اموالم می گذشتم و طلاقش می دادم . کار به جایی رسیده بود که دیگه تمکین نمی کرد .. راستش منم از این که باهاش عشقبازی و سکس داشته باشم چندشم می شد . حتی پیش من با مردا میرفت بیرون . کاری ازم بر نمیومد . چند تا وکیل و قاضی آشنا داشتم و ازشون خواهش کردم که منو راهنمایی کنند و اونا با شناختی که ازم داشتن حرفمو باور کردن ولی از نظر قضاوت و عدالت و.. من تا موقعی که  مچ زنمو در حضور چندین شاهد عادل نمی گرفتم نمی تونستم کاری از پیش ببرم . شروع کردم به خرید و فروش چند قطعه زمین وخونه تا یه خورده  با سود این کارا از بار سنگین صدها سکه طلایی که به عنوان مهر باید بپردازم بکاهم . اون دلش نمی خواست جدا شه . می دونست اگه بمونه شاید بیشتر سر کیسه ام کنه . مدتی مهربون شد ولی دوباره به کارش ادامه داد و این بار دیگه قال قضیه رو کندم . صدها سکه طلا رو نقدا بهش دادم و یه چند چیز دیگه . اونایی رو هم که قبلا به اسمش کرده بودم که هیچی ... خنده دار اینجا بود که زن و خواهر زن و مادر زنم در آخرین دیدار منو نامرد و پست خطاب می کردند . کلی منو چاپیده بودند ولی بازم طلبکار بودند . -مطمئن باش هیچ کوس خلی پیدا نمیشه که باهات ازدواج کنه . -این قدر خسیس بودی که نگفتی یه یاد گاری به این زنی که یه روزی مادر زنم بوده بدم . -بازم خوب بود که همین یه خواهر زنو داشتی . چیکار واسم کردی . حقت بود . دلت بسوزه سهراب . من و مامان همش از سها حمایت می کردیم . اون جوون بود و باید دنبال کیف و تفریح خودش می رفت -ولی من که مجبورش نکردم باهام ازدواج کنه . اون خودش نسبت به من اظهار عشق کرده بود .  اون از زندگی من رفته بود . از این که اونو از دست دادم و از شر این خونواده جهنمی خلاص شدم خیلی خوشحال بودم و لی از این که شخصیت من زیر سوال رفته بود و همه به دیده حقارت بهم می نگریستند زجر می کشیدم . خیلی کوچیک شده بودم . نون رسون خیلی ها بودم . کار مندا و کار کنای زیادی زیر دستم بودند . واسه خودم شخصیتی بودم . یه مدت آفتابی نمی شدم . حس می کردم همه دارن در مورد من صحبت می کنند . دلسوزی کسی رو نمی خواستم . چند بار رفتم دکتر با معایناتی که رو من انجام شد تشخیص دادن که هنوز زوده عمل زیبایی و ترمیم صورت رو من انجام شه . بیصبرانه منتظر اون روز بودم . یه چیزی حدود یک سال دیگه باید صبر می کردم .-آقای دکتر حالا اگه این کارو انجام بدی چی میشه .. -بافت های پیوندی و کلا صورتت اون آمادگی تغییرات و افزایشو نداره و اون وقت اگه بخواهیم عمل مجددی انجام بدیم به مشکلی خیلی حاد تر از مشکل عمل اول برمی خوریم . مجبور شدم کوتاه بیام . شبا کابوس می دیدم . می دیدم که هنوز شوهر سها بوده اون با مردای دیگه میره بیرون .. وگاهی هم خواب خونواده از دست رفته امو می دیدم . دیگه هیچ انگیزه ای واسه زندگی کردن نداشتم . واسه هر کاری یه نماینده و وکیل داشتم . با همه اینا یه عده ای رو هر گز فراموش نمی کردم . یه سری نیاز مندایی که به نون شبشون محتاج بودند و فقط با کمک های من می تونستند سر پا باشن . سعی می کردم اونایی رو که توانایی کار کردن دارن واسشون کار گیر بیارم با همه اینا نمی تونستم بر خشم خودم غلبه کنم . دلم می خواست یه روزی اسبابی فراهم بیاد که بتونم انتقام خودمو از این خونواده خبیث بگیرم . خونواده ای هرزه که با پدرزن و با جناق اسبقی بی غیرت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .......کپی برداری  روز : داستان سه ضرب دردو در صفحه  95 داستانهای حشری کننده سایت لوتی بدون اشاره به منبع و نام نویسنده  ..کپی بردار : کاربر amirrf...قابل توجه پرنسس نازنین مدیریت محترم سایت لوتی ...ایرانی

8 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام داداش ایرانی عزیز....این داستان به نظر من خیلی قشنگه...آخرین مرد و زن نامرئی رو خیلی زود به زود میزاری اما این داستانو خیلی دیر به دیر میزاری....ممنون میشم اگه زود به زود بزاری....ممنون از تمام داستان های قشنگت..

ایرانی گفت...

منم ممنونم از پیام گرم و دلنشینت . من هرداستانی رو اگه بتونم بیشتر بنویسم سعی می کنم بیشتر منتشرش کنم وراستش فکرنمی کردم این داستان تا همین اندازه هم جا بیفته . شاد و پیروز و سربلند باشی ...ایرانی

ABBAS گفت...

داداش کارت درسته این داستان رو زد به زود بزار آخه خیلی طولش مدی حیفه ولی بازم ممنون بخلطر زحماتت

ایرانی گفت...

داداش عباس گل از این که با پیام و حمایت خودت به من این دلگرمی رو میدی که سعی کنم بهتر و در صورت امکان بیشتر بنویسم بی نهایت سپاسگزارم . چشم سعی خودمو می کنم اگه به یه وضعیت نرمال از نظر نگارشی رسیدم به این داستان توجه بیشتری کنم . قسمت بعدی اونو آماده کردم . یه خورده زود اونو یعنی قهرمان داستانو بردمش زیر تیغ جراحی و خوش تیپش کردم . ولی از اون به بعد هم ماجراهای خاص خودشو خواهد داشت .سعی می کنم طوری بنویسم که خواننده به خاطر حس انتقامی که سهراب داره دلش برای سها نسوزه . عباس جان پاینده و پیروز باشی ...ایرانی

sara گفت...

اره اینجوری خیلی باحال میشه که سهراب دوباره خوشکل و خوش تیپ بشه

ایرانی گفت...

درسته ساراجان . سهراب خوش قیافه میشه و ماجراها متنوع تر میشه . هرچند دو سه قسمت جلوترشو نوشتم ولی خب دست به عصا میرم که سرفرصت کم نیارم . شبت خوش ..ایرانی

مرتضی گفت...

پاینده باشی ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

متشکرم مرتضی جان . عیدت مبارک ..ایرانی

 

ابزار وبمستر