ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 28


بابا رحم نکرد و معطلی رو جایز ندونست . یه خورده رو کیرشو روی سوراخ کونمو صابون مالی کرد و سر کیرشو به سوراخم فشار داد . -یواشتر ناصر خان . یواشتر کونی واسمون نذاشتی .-خودم الان به کونت کود میدم که تپل تر و خواستنی تر شه . این صابون مالی هاش یه خورده کونمو سوزونده بود ولی وقتی کیرش رفت توسوراخم و با چند ضربه ملایم اون داخل عادت کرد حس کردم دارم لذت می برم -ناصر جون کیف می کنی -اوههههههه نادیا اگه بدونی چقدر از کردن کونت لذت می برم عشق می کنم بهم کیف میده . -پس کیف کن بابا جون که این بار کیف به نفع تو دفعه دیگه یه کیف به نفع من داریم . یعنی کفه ترازو باید به نفع من سنگینی کنه .. ازبس حواسش به گاییدن کونم بود بدون این که بفهمه چی دارم میگم به کارش ادامه می داد . درحالی که منظورم این بود که باید کوسمو بگایی . -بابا ناصر جون دستات بیکار نباشه پشتمو هم صابون بمال و ماساژم بده . با دستات این کارو بکن .. جووووووون .. دستت درد نکنه . بدنم داره نرم و ملایم میشه .. آماده واسه این که تو هر کاری باهاش بکنی -میگی تا حالا هیچ کاری نکردم -پدر ! تو خودت خوب می دونی که من دو ساله از این بر نامه ها نداشتم . تازه اونی هم که اسمش بود شوهر از یه تخته سنگ هم چلاق تر بود پس باید هوای منو داشته باشی که هرچی خواستم تو همین خونه تامین شه . این جوری که پیش می رفتم فکر کنم سهمیه چند روز مامانو هم استفاده می کردم . -قربون دستت ناصر جون . فدای اون مالش دادنهات . فدای خودت ... من از این به بعد هر وقت کم آوردم دیگه در بست در اختیارتم . این بابا جون آخرین مرد دور و برم بود که اونو به دام خودم کشیده بودم . یعنی توسط اون تور شده بودم . شاید شوق و ذوق اونا برای عشقبازی بیشتر از شوق و هیجان من بود .  بالا و رون پاهامو به هم نزدیک کرده و دو تا قاچ باسنمو هم سعی کردم با فشار پاها به هم بچسبونم ونزدیک تر کنم . با این کارم حرکت کیر بابا رو کند کرده و اونو به یه حالت قفل رسوندم . کیرشو تو همون کونم نگه داشته بود . -نادیا آبش همین الان میاد ها -خب منم دلم می خواد بیاد . بابا اونجام تشنه شه . زودباش دیگه ناز نکن . -ناز چیه . داره هلاک میشه و بال بال می زنه که آبشو تو کونت خالی کنه . -بابا انگشتتم کار کنه . بفرستش تو کوسم که واسه حرکت بعدی آماده شه .. حس کردم که دیگه حسابی شیره شو کشیده و آب بندیش کردم . کیرشو ثابت تو کونم نگه داشته بود و فقط با یه حرکات میلیمتری لذتشو پخش می کرد . -بابا بگو چه جوری خوشت میاد . من که مرد نیستم خوب خوب بدونم . بگو .. -نادیا کیرم داره از خوشی آب میشه .. این خوشی الان رفته قسمت بالای کیر و زیر ناف و کمرمو داره آتیش میده -آخخخخخخ کونم کوسسسسسم باااباااااا پس زود باش خودتو خنک کن آب بده .. آب بریز .. دخترت می خواد.. می خوام .. عشوه گریها و داغی کون داغم کارشو کرد و با حرکات منی تو کون خودم ناله های بابا رو هم می شنیدم -جووووووون بالاخره آبمو تو کون دختر ناز و عزیز دلم ریختم . چه حالی کردم . تو خوشت نیومد نادیا ؟/؟-اگه بدونی چقدر بهم چسبید و منتظرم یه کار دیگه بکنی که بیشتر بچسبه . رو به اون قرار گرفتم وگفتم بابا این تن و این بدنم .. این عضلات گردنم . این شکمم این دهنم .. بابا خندید و گفت دیگه بیشتر از این شعر نخون خودم الان میام تر تیب کوستو می دم . -بخورش بابا بابا جونی بخورش کوسمو بخور . میخوام که بازم حالمو جا بیاری . نیمساعت داشت کوسمو می خورد . هر بار می رفتم تا به ار گاسم برسم یه چیزی می شد که عقب می زد . بابا جونی حالا  کیرت که باید شق شده باشه .. خستگی و یکی دوبار خالی کردن یه خورده از سفتی کیر بابا کم کرده بود ولی با چند دقیقه گاییدن من وضع بهتر شد . در عوض خیلی راحت و شبیه اسپری زده ها منو می گایید . -بابا کیف می کنی ؟/؟ -فراوون .... ولی می دونستم که دیگه خیلی خسته و مثل یه ماشینی که داره سر بالایی میره دنده می زنه .. کاری به این کار ها نداشتم اون باید به هر طریقی بود منو به ارگاسم می رسوند و من رضایت بده نبودم . بابا با این که با کوس من حال می کرد ولی خستگی از سر و روش می بارید . چشامو بسته بودم و تو حال خودم دیگه به این کاری نداشتم که اون خسته میشه یا نه . به هیچی جز سکس و ارگاسم و آرامش فکر نمی کردم . فقط لذت لذت .. -بابا بخواب روم همه چی آرومه همه چی عالیه . کوسم دوباره رسیده به اونجایی که هر زنی آرزوشه برسه . ناصرجونم بابای گلم بازم منو به آرزوم رسوندی . هر وقت باشه باید تو بابای گلمو داشته باشم . بابا بخواب روم . اونم رو من دراز کشید و من که هنور لذت ناشی از ارگاسم هنوز رو کوسم باقی بود پاهامو دور پاهای بابا ناصرم قفل کردم و کوسمو محکم به وسط بدن اون فشردم بدون این که کیرش در بیاد . -آهههههههه کوسسسسسم لعنتی چقدر هوس داره .. پدر که دیگه از حال رفته بود افتاد رومن و لبامو بوسید و با همون بوسه داغ به نظرم اومد که یواش یواش خوابش برده .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی......آره داداش گرامی از این که با مجوز از مدیریت محترم سایت لوتی پرنسس نازنین داستانهای بنده را با رعایت اصول درسایت مذکور منتشر نموده ای نهایت تشکر را داشته , باشد که این شیوه قانون مداری شما الگویی برای سایر کاربران زحمتکش باشد ...ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گرامی و دوست داشتنی خسته نباشی ! ورودت به جرگه کاربران فعال سایت لوتی رو تبریک میگم و از این که داستانهای هرکی به هرکی 59 و 60 رو در صفحه 97 داستانهای سکس بامحارم سایت لوتی با اشاره به نام نویسنده و وبلاگ امیر سکسی منتشر کردی ازت ممنونم . ظاهرا کپی کردن راحت شده . سلام مرا به کینگ صفر پنج برسان . هرچند هنوز ندیدمش ولی اینجوری نیست که از دل برود . چه دوباره فعالیتشو شروع کنه چه هر جای دیگه ای باشه براش آرزوی موفقیت می کنم . ارزش دوستیها به همینه که حسادتها رو کنار گذاشته درمحیطی سالم با همدلی و تفاهم و هدفی شایسته تلاش کرده و برای هم ارزش قائل شویم . خوانندگان و هم وطنان ما آن قدر فهیم و با شخصیت هستند که هرچه صلاح بدانند همان می کنند و زحمات همه کاربران سالم رفتار در همه سایتها و وبلاگها ستودنی بوده به ویژه افرادی چون شما که وجدان و وجدان کاری را سر لوحه اعمال خود قرار می دهند . سلام مرا هم به پرنسس نازنین رسانیده در همین جا یک بار دیگرمراتب سپاسگزاری خویش رااز ایشان به خاطر حمایتهای همه جانبه خود درخصوص اینجانب اعلام می نمایم . آره داداش نازنین !امیدوارم آنچنان که در پندار گفتار و کردار نیک موفق بوده ای کاربری موفق و همیشه پرتلاش باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر