ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوم مهندس قسمت بیست و نهم

هنوز اون جوری که باید و شاید هتل شلوغ نبود . ولی با این که فصل امتحانات داشت نزدیک می شد و هنوز هوا به اون درجه از گرما نرسیده که بشه تن به آب سپرد بازم  مسافرا زیاد بودن . هرچی فکر می کردم من باید کدوم تاسیسات برقی اونجا رو راه اندازی کنم چیزی به عقلم نمی رسید بگذریم شیک و پیک کرده و با یه  روسری خوشگل و مونما که اونم تا پس سرم برده بودم و با یه مانتوی آخرین سیستم چند چاکه که زیرشم یه پیرهن یه سره لیمویی کیپ پوشیده بودم رفتم پایین . به محض این که رفتم پایین اونم از طرف دیگه رسیده بود .. یعنی بوده تو یه مخفیگاهی و داشته دیدم می زده .. بی خیال دختر چه اهمیتی داره . تو اینجا اومدی کار کنی داری از سپیده هم بدتر میشی ها . نمی دونستم چه بهونه ای بیارم که سر و کله ام اونجا پیدا شده -به به خانوم مهندس .. به همین زودی خستگیتون در رفت ؟/؟ ولی خوشحالم که یک خانوم زیبا رو نزدیک خودم می بینم . -شما که نزدیکتون دخترای زیادین ؟/؟ -شما که تازه منو دیدین . از کجا اینا رو می دونین . حتما سپیده جان اینا رو واست تعریف کرده . من و اون خاطرات خوش زیادی با هم داریم . امیدوارم شما  با خاطراتی خوش از این جا برین -ولی نه با اون خاطراتی که سپیده از این جا رفت . یه جور خاصی نگام می کرد . گیر حریف افتاده بود . -شما خیلی زیبایید و با این تر کیب زیباتر هم به نظر می رسید . اجازه می فرمایید که شما رو دعوت به شام کنم . تو همین هتل هم می تونیم شاممونو بخوریم . البته تر جیح میدم بریم فضای باز شما حتما از فضای دریا و ساحل بیشتر خوشتون میاد . من سالهاست اینطرفام و به این آب و هوا و مناظر زیبا عادت کردم . البته زیباییهاش که جز لذت چیزی نیست .. با یه نگاه خریدارانه ای رفته بود تو کوک من .. دوست نداشتم همون اول روشو زیاد کنم . بااین که یه جورایی ازش خوشم اومده بود  ولی از اون غرور خاصی که تو نگاه و حرکاتش بود خوشم نمیومد . خیلی از خود راضی نشون می داد . با این حال یه فکری به خاطرم رسید . فکر نمی کردم این قدر سریع نتیجه بخش باشه . کاری کردم که خیلی راحت سوتی داد .. یه لحظه مانتومو در آورده پیرهن لیمویی خیلی شادمو نشونش دادم و گفتم به نظر شما این بهم میاد ؟/؟ یه رنگ قرمز شو هم داشتم و دو تا لباسم به رنگای سبز و آبی نمی دونم کدومش بیشتر بهم میاد .. یه خورده تعجب کرده بود از این که دارم این جوری باهاش حرف می زنم -اون قرمزی که یه ساعت پیش تنت کرده بودی خیلی بهت میومد .. من که موقع اومدن  پیراهن قرمزبه تن نداشتم تازه یه مانتو رو پیر هنم بود .. فوری بر خودم مسلط شده و خشم عجیبی سر تا پامو فرا گرفت . با این که دوست داشتم دلشو ببرم ولی از این که می دیدم اون این جوری بدون این که من بخوام داره باهام حال می کنه عصبی شده بودم ولی سعی می کردم لبخند بزنم پس تو اتاقم دوربین کار گذاشته بود . -روشنک خانوم حالتون خوب نیست ؟/؟ -چرا یه خورده به این آب و هوا عادت ندارم .. -تازه از ماه دیگه شرجی میشه و همش باید تو آب باشی -بهروز خان .. من این جا باید چیکار کنم ؟/؟ نکنه اومدم لامپ اتاقا رو عوض کنم یا کار بندازم . آخه کاری نیست که من انجام بدم . -خب یه کار کنترلی برات در نظر دارم که بر این تاسیسات یه نظارتی بکنی و از طرفی می خوام یه پروژکتور قوی نصب شه که یه جنبه تبلیغاتی داشته باشه و شبا نورو تا یه حد خاصی بندازه تو ساحل و دریا و یه جلوه خاصی به این اطراف بده .. -این شد یه کاری ولی به خاطر این یه کار ؟/؟ نمی دونم چی بگم -ولی همین یه مورد هم خیلی مهم و حساسه . تو باید میزان خروجی ها رو با امکانات ما بسنجی و در هر حال مسئولیتشو خودت باید قبول کنی . ولی وقت برا این کار زیاده . می تونی همین جا تا دلت بخواد استراحت کنی و از هوای سالم و مناظر زیباش لذت ببری .. واسه اولین باری بود که می دیدم یه صاحب کاری می خواد این جوری پولشودور بریزه . یعنی تا این حد واسش ارزش داشتم که واسه حال کردن با من بخواد هر کاری بکنه . نمی دونم این همه دخترای خیلی جوون تر از من .  ولی من نمی خواستم زیر بار منت اون باشم -ببینید بهروز خان من اون میزان پولی رو که حقمه میخوام . حالا اگه لطف می کنی از مزایای اینجا بهره مندم می کنی دستت درد نکنه . اونو می تونم به حساب مهمون بودن خودم بذارم و این که صاحب اینجایی و به هر حال تخفیف بیام -روشنک خانوم شما بیشتر از اینا به گردن من حق دارین . دستشو گذاشت پشت دستم و منم دستمو کنار کشیدم . یه اخمی بهش انداخته و از جام بلند شدم -ببخشید من هیچ حقی به گردن شما ندارم . هنوز که کاری انجام ندادم . خیلی بهم بر خورده بود . اونم دیگه صدام نزد و من هم خیر شامشو خوردم .  برای اون ساعت حال و حوصله دور زدن در ساحل دریا رو نداشتم . رفتم اتاقم و خودمو رو تخت ولو کردم . حتی اون شوق و اشتیاقو نداشتم که خودمو لخت کنم و حالشو بگیرم . یه خورده با اون خرت و پرت هایی که داشتم شکممو سیر کردم . تصمیم داشتم این بار بدون این که اونو ببینم از در هتل خارج شم و واسه خودم بگردم . حس می کردم که به این تنهایی یا آرامش نیاز شدیدی داشتم . اگه این بهروز خان اجازه می داد .  اون اگه می خواست منو زیر نظر داشته باشه حتما می دونست که کی میام بیرون .. نمی دونستم چیکار کنم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

ایرانی گفت...

سارا خانوم ! اینم یه قسمت دیگه از داستان خانوم مهندس که سه شب دیگه قسمت بعدیشو میذارم . اگه یه خورده تحرک سکسی اون در این یکی دو قسمت ویا تا چند قسمت آینده کمه واسه حال و هوای داستان و حاشیه ایه که به نظر من ضروریه . از همراهی و همدلی تو و همه عزیزان و خوانندگان گل سپاسگزارم ...ایرانی

دلفین گفت...

مرسی عالیه

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین جان .برقرار باشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

از نظره من حواشی داستان سکسی جذابه. چون بخشه سکسیش همش یه جوره.

ممنون ایرانی

ایرانی گفت...

دراینجای قضیه هم کاملا با هم هم عقیده ایم . چون هزاران بار نوشتن از یک صحنه که تکرار میشه و مبارزه با تکراری که برای خواننده یکنواختی ایجاد نکنه فوق العاده دشواره درعوض حاشیه ها می تونن یه کمکی باشن برای مبارزه با این یکنواختی ها و جذاب ترشدن صحنه های سکسی . سپاس مرتضی جان ..ایرانی

 

ابزار وبمستر