ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت سی ام

چراغای اتاقو خاموش کردم . وسعی کردم طوری وانمود کنم که خوابیده ام . این که آدم بدونه تحت نظره گاهی خودش خوبه ولی گاهی وقتا هم حوصله آدمو سر می بره و استقلالو از آدم می گیره . خیلی آروم در سوئیتو باز کرده خارج شدم . ولی این نامرد اگه تو راهرو ها دور بین کار گذاشته باشه که حتما مجوز این جا رو داره منو دیده .. بی خود این قدر وسواس نباشم . تازه منو ببینه من که آدم حسابش نمی کنم . پسره مغرور ازخود راضی . فکر کرده کی باشه . هر کی و هر چی هستی واسه خودتی . فکر کردی روشنک بهت باج میده ؟/؟ کور خوندی . شکر خدا تا خودمو به ساحل برسونم کسی که تو نخم باشه منو ندید . از ترس دور و برمو زیر چشمی می پائیدم ولی اونو ندیدم . اون این اطراف نبود . شایدم بود و من نمی دیدمش . رفتم یه گوشه خلوتی کنار ساحل . به دور دستها نگاه می کردم . به ته دریای سیاه که مثل سرش بود . ستاره ها رو خوشگل می دیدم . وقت نمی کردم تو شهر خودم به این چیزا نگاه کنم . وقت نمی کردم به خودم و به آینده ام فکر کنم . حتی به گذشته در هم و بر همم که ببینم کی هستم از زندگی و از خودم چی می خوام و برای حال و آینده ام چه تصمیمی بگیرم . آدما به خاطر گذشته از دست رفته شون حسرت می خورن و از آینده هراسانند و حالشونو از دست میدن . دوزانو کنار دریا نشسته دستامو به عنوان تکیه گاهی پشت سر خودم قرار دادم . چقدر صدای شکست امواجو دوست داشتم . وقتی که به ساحل می خورد و بوی آب و شنها و صدفها و ساحل و نسیم نمناک و خنک شبانگاهی .. بوی آرامشو با خودش داشت . چشامو بسته بودم . یه لحظه فکرم رفت پیش اون دیوونه . خوب قالش گذاشته بودم . این تازه اولش بود . باید بیشتر از اینا حالشو می گرفتم . یعنی واقعا منو ندیده .. نه روشنک اصلا چرا به اون فکر می کنی . نکنه دوست داری اون مغرور از خود راضی بیاد دنبالت و تو رو هم مثل بقیه فریبت بده و با وعده وعیداش دلخوشت کنه . باشه مرده .. پسره . یعنی مردا هر غلطی که دلشون خواست بکنن و ما زیر دست اونا باشیم ؟/؟  ولی حالا اون کجاست ؟/؟  لحظاتی رو به همین صورت سپری کردم . حس کردم شکست موج یه خورده از  نم ریزه های دریا رو رو صورت و پیرهنم می پاشونه . لذت می بردم . دلم می خواست همونجا دراز می کشیدم و چشم به آسمون بزرگ خدا می دوختم . هیچکسی اون دورو برا نبود . یه لحظه حس کردم یه فشاری به دستام اومد و از پشت رفتم واسه خودم . یکی دو تا دستمو به طرف عقب هل داد و من با کمر رو زمین ولو شدم . جیغ کشیدم -نترس منم بهروز . دندونام از ترس به هم می خوردند . دوست داشتم هر چی بد و بیراه واردم نثار وجودش بکنم ولی یه خورده بر خودم مسلط شدم و با خودم گفتم خودم کردم که لعنت بر خودم باد . اوسا کاره و نمیشه بی ادبی کرد ولی یه چیزایی گفتم -ببخشید بهروز خان این حرکتتون فکر نمی کنین خیلی زشت و دور از نزاکت بود ؟/؟ خودتونو بذارین جای من . اگه شما بودین چیکار می کردین . -منو ببخشین خانوم مهندس . راستش من نمی ترسیدم . از این بازیها با دوستام زیاد می کردیم . واسه من دیگه عادی شده -ببخشید شما کاری تو هتل ندارین ؟/؟ همش دور و بر منین . -باعث آزارتون میشه ؟/؟ -اگه بخوام با تنهایی خودم حال کنم بله . -حالا هم می خواستی همچین کاری بکنی ؟/؟ -خب اگه نمی خواستم بکنم مگه مرض داشتم تنها بیام اینجا ؟/؟ تو اتاقم می موندم . -من فکر کردم شاید روت نمیشه که به من بگی که باهات بیام حتما فکر می کنی که من کار دارم .... باخودم گفتم بنازم به این روت بهروز واقعا که روی سنگ پای قزوینو سفید کردی . -دلا خوکن به تنهایی که از تنها بلا خیزد -خانوم مهندس مثل این که دل پری از دست زمونه و آدماش داری . همه رو که نباید به یه دید نگاه کنی . -مخصوصا شما رو ؟/؟ -من که در مورد خودم حرفی نزدم . منم از خلوت و آرامش در کنار دریا خوشم میاد . اگه مزاحم نمیشم  یه گوشه ای بشینم و دوتایی حال کنیم . -ببخشید منظورتون ؟/؟ -عذر میخوام روشنک خانوم . این یک غلط انداز ادبی بوده که امید وارم حمل بر بی ادبی نشده باشه (خوشم میومد خیلی ازم حساب می برد )منظورم این بود که هرکدوم جدا جدا از این طبیعت زیبا لذت ببریم .. می دونستم داره کوس شر میگه آخه اون که همش دنبال تفریحه و زن و دختر بازیه کجا بود که بیاد از این ساحل و دریا استفاده کنه ؟/؟ تازه سالهاست که تو این منطقه پلاسه . باز اگه بیاد تو دود و دم تهران و به یاد بچگی هاش یه حالی بکنه یه چیزی .. زمین خدا بود و نمی شد چیزی گفت . باد موهامو شونه می زد و یه خوشی خاصی بهم دست داده بود ولی همش وجود یه مزاحمو کنار خودم احساس می کردم . یه لحظه حس کردم که سرعت وزش باد شدید تر شده . باد موهامو حرکت می داد ولی از جلو با صورتم کاری نداشت . دستای بهروز رو موهام قرار گرفته بود . هیجان زده شده بودم . حرصم گرفته بود از این پررویی اون . ولی خوشم میومد . دودل بودم . واسه همین سکوت کرده بودم . تا اینجاشو می تونستم تحمل کنم عیبی نداشت . باید از جام بلند می شدم و نمی ذاشتم ادامه بده ولی یه چیزی میخکوبم کرده بود . خوشم میومد این ساحل و این شب زیبا یه حس زیبا هم می خواست . پسره پررو .. من باید حالتو بگیرم .. گیج شده بودم . دستش رفت رو صورتم .. من مثل مسخ شده ها تکون نمی خوردم . دستشو گذاشت یه طرف صورتم و سر و گردنمو به سمت دیگه ای فشار داد گردنم درد گرفته بود ولی لباشو از پهلو گذاشت رو لبام بااین که هیشکدوممون با تسلط این کارو انجام نمی دادیم ولی اینجا رو هم بهش تخفیف دادم . بوسه شیرینش به من لذت می داد ولی دوست نداشتم غرورم بره زیر سوال . از رو پیر هنم به یکی از سینه هام چنگ انداخت که این جا رو به شدت باهاش بر خورد کردم . دستشو رد کرده سریع ازجام بلند شدم -روشنک چت شده من که می دونم تو هم مث من دلت میخواد واسه چی ناز می کنی .. تحویلش نگرفتم . -این بار آخرت باشه که این رفتا رو باهام داری اگه دنبالم بیای و بخوای به این کار زشتت ادامه بدی همین الان پا میشم میرم تهرون ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

داستان خانم مهندس یه دو قسمتیه که کم سکسه ولی یه حاشیه های ضروری داره که باید بهش پرداخته شه تا سکسش یه حالت کلیشه ای نگیره و روشنک هم یه درس خوبی به این جوون از خود راضی بده . با درود به همه شما ..ایرانی

دلفین گفت...

جالب بود این قسمت دادشی

ایرانی گفت...

تشکر دلفین جان . خسته نباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر