ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس و هزار داماد 15

جابر : اوووووففففف این شورت لامبادایی که پاش کرده کونشو درسته انداخته بیرون .. بهمن : سینه هاشو بگو انگاری سوتین نبسته .. -مانی چقدر  این رنگ مشکی به پوست سفیدش میاد . جابر : من که کیرم داره می ترکه .. بهمن درش بیار . بچه ها یواش کیرمونو در بیاریم .. حرفاشونو می شنیدم . -فکر می کنی خوابیده ؟/؟ -نمی دونم مانی . به نوبت میومدن وبالب و بینی خودشون یه تماس مختصری با کونم بر قرار کرده و صحنه رو ترک می کردن . چند لحظه بعد سکوت همه جا رو فرا گرفته بود . ظاهرا یه خورده ترس برشون داشته بود و رفته بودن اتاقهاشون . نمی دونستم چه بهونه ای بیارم که اونا رو دوباره گرم کنم و بگم که منم هستم . این اطمینانو داشتم که اونا تو اتاقشون هستن و منتظر فرصتن که دوباره بیان چش چرونی . باید یه کاری می کردم . اونا تو اتاقشون بودن و لامپشون خاموش بود ولی تو تاریکی مث خفاش شب کشیک می کشیدند . یه فکری به نظرم رسید . واسه رفتن به حموم باید از کنار اتاق اونا رد می شدم . اگه اونا به همون وضعیت باقی می موندند یه نقشه ای داشتم که به موفقیتش امید وار بودم . رفتم حموم و یه دوشی گرفتم . خیلی هیجان زده بودم . دستمو که رو کوسم می ذاشتم بیشتر متوجه اثرات این هیجان می شدم . از حموم که می خواستم بیام یه حوله دور خودم پیچیدم و رفتم داخلش اونو دیگه نبستم فقط با دستم اونو نگه داشته بودم که اگه از راه دور دارن یه چش چرونی می کنند همه چی طبیعی به نظر برسه .. وقتی که رسیدم کنار اتاقشون یهو پام سر می خوره و میفتم سمت اتاق اونا دستمم به یه کلید برق کنار اتاقشون می خوره حوله از روم میفته و کاملا بر هنه می افتم وسط اتاق پیش سه نفری که  شلوارشونو پایین کشیده و از بس جلق زده بودند خسته و هلاک بودند . چشامو دیگه نبستم و بیهوش نشدم . -واااایییییی بچه ها این چه وضعشه . من سر خوردم و این وضعیتو پیدا کردم .. نذاشتن به حرفم ادامه بدم . شلوارشونو بالا کشیدن و لی صورتشون سرخ شده بود . حتی مانی که شجاع تر و پر روتر از بقیه به نظر می رسید . -ببینم داشتین منو دید می زدین که با اونجاتون ور می رفتین ؟/؟ حالتتون که این طور نشون میده .. شما پسرا رو اصلا نمیشه شناخت . حریص و حریص و باز هم حریص .. خدا نکنه بوی یک زن به مشامتون برسه .. آخخخخخ درد بدنم .. سه تایی منو بلند کرده و بردن رو تشک هایی که رو زمین پهن کرده بودند گذاشتند . البته خودمو طوری ننداخته بودم که واسه کوچولوم بد شده باشه . ولی آه و ناله ام رو شروع کرده بودم . از این به بعدشو نمی دونستم چه جوری فیلم بازی کنم . خیلی سخت بود . اونا هم ساکت بودند و منم ساکت . حوله رو انداختند رو تنم . نمی دونستم با چه بهونه ای برم و باهاشون بر بخورم . حوله رو انداختم . بچه ها بیان ببینین بالای پام یه حالت بیحسی داره .. مانی که با دیدم بدن لخت و طاقباز شده و سینه های درشتم چشاش گرد شده بود اومد کنارم و گفت اگه جسارت نمیشه یه دستی بزنم ببینم چه خبره .. -ممنونم میشم . هر دو طرف بالای رونمه . بازم شکر که با شکم نیفتادم وگرنه حریف بابای بچه نمی شدم . مانی یه طرف بالای پامو ماساژ می داد و یه طرف دیگه رو بهمن . اون جابر خجالتی هم داشت خودشو می خورد . -آقا جابر تو هم بیا کمک دوستات دیگه بیکار وای نیسا . این پشت رون زیر باسنم هم یه درد و ورمی داره . جابر جان تو هم یه خورده این جا رو گرمش کن . سه تایی افتادن به جون پام و مالوندن من . نه من می گفتم بسه و نه اونا خسته می شدند . وقتی مانی داشت بالای رونمو ماساژمی داد دستش یه سری خورد و یه نفوذی به روی کوسم کرد . کوسم خیلی تر شده بود و این تری  رو یه قسمتایی ازبالای پام پخش شده بود و پسرا اینو به خوبی احساس می کردند که من چقدر خوشم میاد و دارم لذت می برم . مانی که دید از بر خورد دستش به کوسم اعتراضی نداشته حرکتشو تکرار کرد و ان بار منم دستمو گذاشتم رو دستش . -شیطون شدی آقا خوشگله . نکنه هوس چیزایی که مال خودت نیست رو کردی . میخوای در حق استادت نامردی کنی ؟/؟ -نه من همچین قصدی نداشتم . اصلا قصد نداشتم که جسارتی بکنم . -پس اون حرکات چی بود .وقتی که افتادم تو اتاق شما سه تا کیر شق کرده چی بود ؟/؟ آدم که بخواد جلق بزنه که دیگه دسته جمعی این کارو نمی کنه . اگرم شما گی بودین و می خواستین بذارین تو کون همدیگه پس چرا هر سه تاتون کیرتونو بیرون کشیده بودین . بی خود فریبم ندین . .. دیگه اون عفت کلامی رو که بین خودمون داشتم از بین برده بودم ولی طوری وانمود می کردم که تمایل و خواست اصلی از اوناست که زبونشون رو من دراز نباشه و فکر کنن که خیلی راحت منو تسلیم خودشون کردن . تعجب رو در چهره تک تکشون می دیدم . تعجب و هیجان و حرارت صورت  و سرخی اونو . -خجالت نکشین . بچه ها هر چی که تو دلتونه بریزین بیرون . آدما باید با هم مهربون باشن . درد همدیگه رو بفهمن . به خواسته هم احترام بذارن . خود خواه نباشن .. ما انسانها درد ها و نیاز های مشترک داریم . دلیل نمیشه چون از دو جنس مخالفیم تا این حد با هم تضاد و فاصله داشته باشیم . باید این تابوها و فاصله ها رو بشکنیم . اگه من امروز کاری از دستم بر میاد باید برای شما انجام بدم . اگه این کارو نکنم نمی تونم اسم خودمو بذارم انسان . از نگاهتون از چشاتون و حرکاتتون مشخصه که دوست دارین باهام سکس داشته باشین . عیبی نداره . من در اختیار شمام . چیزی که ازم کم نمیشه ولی این آرامش در من به وجود میاد که با خود خواهی و فناتیک گرایی بیجا مانع لذت بردن و حال کردن جوونای خوبی مثل شما نشدم . جابر خیس عرق شده بود . بهمن گفت کاش همه مث شما بودند . مانی گفت نمی دونم با چه زبونی از شما تشکر کنم اینو گفت و در جا زبونشو گذاشت رو کوسم و گفت بهتره با این زبون تشکر کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

دادش گلم مرسی

ایرانی گفت...

منم ازت ممنونم دلفین همیشه یاور . سربلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر