ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ازمنصوره تا منصور

وقتی اونو واسه اولین بار لختش کردم می خواست از دستم در ره ولی با یه حرارتی اونو بغلش کرده بودم که پس از چند دقیقه تسلیمم شده بود . -منصوره نکن زشته .. منصوره نه هوسمو زیاد نکن . افتاده بودم روش با این که اونو به هوس آورده بودم . سینه هاشو می مکیدم دهنمو رو کوسش گذاشته بودم و خیلی هم خوشش میومد ولی یه ترس خاصی رو تو چهره اش می دیدم . ترس عجیبی بود . -منصوره چرا این جوری شدی . من از بچگی باهاش هم کلاس بودم دبستان راهنمایی و دبیرستان . دلم می خواست باهاش سکس داشته باشم . نمی دونم چرا از بازیهای دخترونه خوشم نمیومد . همش دوست داشتم سر به سر دخترا بذارم باهاشون ور برم . اونا از این حرکت من تعجب می کردند . دوست داشتم انگولکشون کنم . وقتی  همراه مامانم می رفتم استخر یا دریا از تماشای تن و بدن زنا یه لذت خاصی می بردم و دلم می خواست با کون و سینه هاشون ور برم ولی وابستگی به طلا یواش یواش منو از بقیه دور کرد . بهشون گرایش داشتم ولی دلم می خواست فقط طلا رو داشته باشم و خانوم طلا ازم راضی باشه .. طلا هم مثل هر دختر دیگه ای نیاز داشت . وقتی من اونو مورد نوازش و مالش خودم قرار می دادم اونم می خواست جبران کنه ولی نمی دونم چرا همش بهم می گفت اون حسی رو که من دارم تو نداری . دوست پسر نمی گرفتم ولی بودند پسرایی که واسش زنگ بزنن . این حس حسادت منو تحریک می کرد . دوست نداشتم اونو با کس دیگه ای ببینم . رفته بودم یه سری فنون رزمی رو یاد گرفته بودم که اگه کسی خواست طلای منو بدزده ازش محافظت کنم . هرکی دور و برش بود رو لت و پار می کردم . دیگه هر نقطه از بدنشو می دونستم چی به چیه . کجاش حساس تره و کجاش مقاومت بیشتری داره .. طلا بهم می گفت منصوره تو یه خورده حالت پسرا رو داری . دستات استخون بندی صورتت .. این چیزا واسم مفهومی نداشت . من فقط می خواستم اونو داشته باشم . هردومون در هیجده سالگی دیپلم گرفتیم و هیشکدوممون هم دانشگاه نرفتیم . ما تو خونه دو تا خواهر بودیم . خواهر بزرگترم مهوش چهار سال ازم بزرگتر بود و همون سالی که من فارغ التحصیل شدم ازدواج کرد . وقتی که فارغ التحصیل شدیم به افتخار راحت شدن از شر درس یه روز خونه مون که خالی شد طلا رو آورده و دوباره لختش کردم . هنوز از هم سیر نشده بودیم و اون هنوز یه دختر بود ولی شکل دستگاه تناسلی من یه جور خاصی بود . یه زائده های اضافی داشت . هرچند که وقتی طلا باهام ور می رفت لذت می بردم ولی بیشتر دوست داشتم بیفتم روش و خودمو بمالم به کوس یا سوراخ کونش . دوست داشتم اون زائده رو درازش کنم برسونم به سوراخش . ولی نمی شد . یه خورده شو می تونستم . همیشه حس می کردم تشنه حال کردن با اونم . سینه هاشو میک می زدم . کوسشو می خوردم . تمام بدن خوشگلشو تحت نفوذ خودم در آورده بودم حتی اونو به آخر هیجان و هوس می رسوندم و می دونستم به یه جایی رسیده که دیگه نمی خواد ادامه بدم ولی من تشنه ام بود . من هوس داشتم . می خواستم نمی دونستم چیکار کنم . واسه همین مثل وحشی ها می شدم و خودمو به زحمت کنترل می کردم . من بیشتر به طلا احساس وابستگی می کردم . اون همه چیز من بود . شاید از اونجایی که من و طلا مدتهای زیادی رو باهم بودیم خونواده زیاد به رفتارهای معمولی پسرونه ام اهمیت نمی دادند . تا این که یکی از دوستای مامان که از خارج اومده بود منو وضعیت منو دید مامانو کشید کنار و گفت دخترت دو جنسه هست . اون گرایش به این داره  که پسر باشه . هزینه عملش سنگینه طول درمانش زیاد ه و حداقل چند سالی می کشه .. مامان از این که این امید هست که ممکنه یه روزی صاحب پسر شه خیلی ذوق زده بود . اون موقع بیش از صد میلیون هزینه چند تا عمل می شد .. بااین حال مسئله رو راکد گذاشته بودیم تا ببینیم بعد چی پیش میاد . تا این که واسه طلا خواستگار اومد . یعنی هنوز بله برون نشده بود . وشبش قرار بود که برن خواستگاری . اون بعد از ظهر من به عنوان دوستش همراهش بودم .. -طلا تورو خدا نرو ازدواج نکن . تنهام نذار من به تو نیاز دارم -منصوره تاکی می تونیم  به این وضع ادامه بدیم . توهم باید شوهر کنی دیگه .. چقدر با هم لز داشته باشیم . -طلا من نمی تونم تو رو با یه مرد دیگه ببینم -عزیزم این رسم روزگاره . حالا ما یه اشتباهی کردیم یا اشتباه هم نبوده و به هردومون خیلی خوش گذشت . تموم شد ولی دوستی ما پابرجاست .  مثل ابر بهار اشک می ریختم . -طلا تنهام نذار دوستت دارم .بهت احتیاج دارم . اون روزا من می دونستم که دوجنسه ام . تازه فهمیده بودم . می ترسیدم بهش بگم . اونم اون جوری که باید خوشحال نبود . خیلی ناز و ملوس شده بود . کاش من و طلا تا آخر عمرمون مال هم بودیم .. -منصوره تو باید برام خوشحال باشی . بغلش کرده و اونو با تمام وجودم می بوسیدم و بوش می کردم . از بچگی با اون بودم و از دوازده سیزده سالگی با هم لز داشتیم . می دونستم خواستگارش کجا کار می کنه یه میوه فروشی بزرگ داشت . چند ساعتی مونده بود به مهمونی . دیگه باید مغاره رو می داد دست شاگردش و می رفت .. ازبس جلوی مغازه قدم رو کرده بودم دیگه خسته شده بودم . اون رفت و منم به هر ترفندی که بود به این بهونه که فامیل عروسم و کارواجب دارم شماره موبایلشو گرفتم . شانسی که داشتم این بود که صدام یه خورده مردونه بود . زنگ زدم واسه همون که خواب دومادی رو می دید . فکر کرد من پسرم . از چند سال دوستی و رابطه جنسی ام با طلا گفتم حتی دوست نداشتم از قسمتهای کوس و کونش نشونی بدم ولی یکی دوویژگی خاصو براش گفتم .. اسمال آقا اگه باور نمی کنین می تونین یه زنو ببرین از نزدیک بررسی کنه و ببینه .که راست میگم یا دروغ .. ..... هرچی طلا بهم گفت که واسه بله برون پیشش باشم قبول نکردم . می ترسیدم که از طریق صدا لوبرم .. اون جوری که طلا بعدا برام تعریف کرد از قرار معلوم جریان به خوبی پیش می رفته ولی اسمال آقا کمی نگران به نظر می رسید . یه اشاره ای به مادرش می زنه و مادره هم یه ندا به مادر طلا میده و میگه بریم کوس و کون دخترتونو ببینیم . درگیری و دعوا پیش میاد و مادر طلا هم بست خواستگار و خونواده اشو فحش که حیف که مهمونین وگرنه شما رو با اردنگی بیرونتون می کردم . از این در که رفتین بیرون چند کلام حرف باهاتون دارم .. وقتی که رفتن بیرون مامان بهشون گفت کمپلت تشریف ببرین تیمارستان . البته دسته جمعی مخصوصا پسر و مادر خونواده باید زنجیری شن . -خب طلا جون خودتو ناراحت نکن . خواستگار پیدا میشه .. طلا زیاد ناراحت نشون نمی داد . -منصوره دلم پیش تو و اشکهای تو بود راستش وقتی که اونا رفتن از این که چند وقت دیگه هم می تونم باهات باشم خوشحال بودم .  چند وقت بعد پدر بزرگم مرد و به بابا ارث کلانی رسید .. تصمیم گرفتند که منو عمل کنند . قرار شد یکی دوتا عمل ساده روتوی ایران انجام بدن و بعد هم یه سری عمل های دیگه رو تو تایلند و هلند و اگه بابا جونم ولخرجی بیشتری می کرد تو انگلیس یا امریکا . که اون اوج کار بود . وقتی برای اولین بار می خواستم این مسئله رو با طلا در میون بذارم بهش گفتم عشق من برام صبر می کنی ؟/؟ -منصوره مگه می خوای باهام ازدواج کنی ؟/؟ -شاید -اینجارو با امریکا اشتباه گرفتی ؟/؟ -جدی میگم . برام صبر می کنی ؟/؟ باهام ازدواج می کنی .. طلا من دوجنسه هستم .می خوام مرد شم . چند سال طول می کشه . دوستت دارم عاشقتم . همیشه یه حس عجیبی نسبت به تو داشتم . هوسی که بیشتر شبیه به یک عشق بود . -چی میگی مگه میشه ؟/؟  تازه ممکنه صاحب هزار عیب و علت بشی .. تو خودت یه حالت پسرونه داشتی و گرایش مردونه عاشق یه دختر شدی ولی من چطور می تونم یکی رو که شکل و شمایل دخترونه داشته باشه و آینده اش معلوم نیست چی بشه و چند سال عملش طول می کشه دوست داشته باشم . دوستت که دارم به پات بشینم .. -طلا خواهش می کنم . یه چیزی به من میگه که همه چی درست میشه . صبر و استقامت همه چی رو حل می کنه . خودت گفتی وقتی مراسم خواستگاریت بهم خورد خوشحال شدی نگو که دوستم نداری . نگو به پام نمی شینی -منصوره  فرض می کنیم همه کارها با موفقیت پیش بره . مثلا 5 سال طول بکشه . من و تو هم سنیم .. اون وقت تو اگه هوس کنی بری یه زن دیگه بگیری ؟/؟..  -تو اصلا می دونی معنی عشق و دوست داشتن چیه ؟/؟  -نمی دونم شاید هنوز اون جاذبه قطب منفی تو رو احساس نکردم . ولی حس می کنم خیلی دوستت دارم . می تونم عاشقت باشم یا بشم . این که یه روز مرد شی واسم خیلی هیجان انگیزه . طلا برام از هر جواهری و از تمام جواهرات دنیا باارزش تر بود . اون پا به پای من اومد . از ناملایمات نترسید . خواستگاراشو رد کرد . صبر و تحمل کرد . حتی نمی دونست که نتیجه این کارها و عمل هایی که رومن انجام میشه چیه . پنج شش تا عمل سبک و سنگین هر یک به فاصله چند ماه و یکیشون به فاصله یکسال  انجام شد . اولین عملو در ایران انجام دادم . من و طلا در این چند سالی سکس نداشتیم . مرحله اسپرم سازی  و جریانات مربوط به اون و راههای ارتباطی هم عمل حساسی داشت که شنیده بودم با روده هم در ارتباطه .. من که ازاین چیزا سر در نمی آوردم ولی خوشحال بودم . خوشحال و شاد . از این که می تونم تا حدود زیادی به آینده امیدوار باشم . -طلا تو همدم منی . بزرگترین یار و یاور من . خیلی ها سرکوفتت می زنن ولی من تا آخرین نفس باهاتم .. حس مردونه ام بیشتر شده بود ولی هنوز آثار دخترونه جا داشت که در من  ناپیدا تر بشه .  بالاخره آخرین عمل منم در انگلیس انجام شد . اسم من از منصوره به منصور تغییر پیدا کرده بود . شب بله برون من و طلا بود . یاد اولین خواستگاری طلا افتادم . بی اختیار اشک از چشام جاری شد .زار زار گریه می کردم .. خدایا متشکرم .. طلا ممنونم .. تو طلای قشنگ منی . جواهر پاک منی .  باصدای بلند گریه هام همه رو به گریه آورده بودم .-عزیزم چته . چرا گریه می کنی . قربون اون شکل ماهت و اشکات برم . من بمیرم برات و گریه هاتو نبینم .  یعنی اون روزی هم که می ترسیدی و ناراحت بودی باید اشک بریزی و حالا هم که این قدر خوشحالی بازم باید گریه کنی ؟/؟ درمیان هق هق گریه گفتم طلا نمی دونم چه جوری شادی خودمو نشون بدم . گریه می کنم چون حس می کنم نمی دونم چه جوری شکر گزار این نعمت باشم . باورم نمیشه -منصور مگه من باورم میشه که منصوره منصور شده باشه ؟/؟ ولی اونی که ما رو به دنیا آورده باورش میشه چون که می دونه چی به چیه . سر مهریه و طلا اصلا بحث نکردیم .. صحبت شد که چند تا سکه مهر طلا کنیم من در جا گفتم طلا . طلای خودم .. مگه من دیوونه ام طلای به این گرونی رو که نمیشه قیمت روش گذاشت از دست بدم . امیدوارم کرده بودند که می تونم صاحب فرزند شم . من و طلا با هم ازدواج کردیم . دیگه نمی تونستیم با هم لز داشته باشیم . هیجان زیادی داشتم . واسه اولین بار بود که می خواستم اونو به سبک مخصوص لخت کنم . بعد از 5 یا 6 سال .. کم نیست . همچنان پاک و همچنان وفادار . هردو 25 سالمون بود . دلمون می خواست با هم حرف بزنیم و درددل کنیم .. یه خورده هراس داشتم از این که تا چه حد توانایی سکس مردونه رو دارم . کیرم شق می شد چون یه بار هوس طلا رو کرده بودم ودچار هیجان خاصی شده بودم که کیرم صاف وایساد و تازه بارها با تماشای عکسها و فیلمهای سکسی و تحریکات مصنوعی دیگه از طبیعی و بی عیب و نقص بودن کیرم مطمئن شده بودم . -خیلی عجیبه منصور ما الان بیست ساله که با همیم و تازه داریم با هم عروسی می کنیم . اون دختری که باهاش لز داشتم و خودمو باهاش تامین می کردم حالا شده شوهرم . اصلا فکرشو نمی کردم و تو خواب و رویا هم نمی دیدم . -همیشه از خودم می پرسیدم وقتی که طلا شوهر کنه و بره من باید چیکار کنم . منی که حس و هوس شوهر کردن نداشتم . طلا فکر نمی کردم که تو عاشق تر از من باشی . من می خواستم یه چیزی رو که مشخصه چیه واسه خودم داشته باشم ولی هر لحظه امکان داشت خونه آرزوهات ویران شه . یواش یواش بدنهامونو به هم نزدیک کردیم . لباسهای رسمی رو از تنمون در آورده بودیم و اون با یه لباس خواب نازک و فانتزی به رنگ طلا روبروی من قرار گرفت . طلا خوشگله من . نمی دونی چقدر هیجان دارم -واسه چی ؟/؟ واسه تنی که صد ها بار بغلش کردی و باهاش بر نامه رفتی ؟/؟ ولی حتی یک بارم نگفتی که راه کوسمو باز کنی -ولی خیلی دلم می خواست . -طلا حس می کنم که واسه اولین باره که دارم میام سمتت . همه چی واسم تازگی داره -واسه اینه که خودتم تازه ای . منصور منو ببوس . مثل اون وقتا که همه کاره و پیش قدم بودی و من نمی دونستم واسه چی . حالا هم میخوام که سایه تو رو سرم باشه . اسم تو رو من باشه و من به تو افتخار کنم . منصور منو ببوس . یه حسی دارم که شاید اون وقتا نداشتم . بازم این حسو تو به من دادی . مردمن عشق من منصور من . دستامو دور طلای طلایی خودم حلقه زدم . اونی که قبل از ازدواج نشون داده بود که یار و یاور منه . دلگرمی منه . امید من به زندگی و امید زندگی منه . اونو به سینه ام فشردم و بوسه داغ لب به لبو شروع کردم . این هم یکی از هزاران هزار بوسه بود ولی بوسه شب زفاف دو جنسه ای که حالا دیگه دوجنسه نبود . لباس خوابشو دادم بالا . دلم واسه دیدن کون بر جسته اش لک زده بود .  بیشتر از پنج سال بود که اونو لخت ندیده بودم . همه چی واسم تازگی و حکم اولین رو داشت . همسرمو لختش کرده و رفتم طرف سینه هاش .. اون از این که سینه هاشو بخورم خوشش میومد . تا رفتم دهنمو بذارم رو سینه هاش خودشو کنار کشید و اومد طرف شورتم اونو از پام در آورد و گفت نوبری به ما نمیدی ؟/؟ کیرمو گذاشت دهنش و واسم ساک زد .. من جز این که بهش بگم دوستت دارم عاشقتم .. دنیای منی طلا چیز دیگه ای نداشتم که بگم . یه هیجانی تو ناحیه کیرم و اطرافش حس می کردم که تا حدود زیادی از اونو وقتی هم که دو جنسه بودم داشتم . و.لی حالا هر چیزی سر جای خودش نظم خودشو داشت .  طوری خوشم میومد که هر لحظه حس می کردم که میخوام تو دهن عزیز دلم خالی کنم . کیرمو از دهنش در آوردم و خواستم که فرمانو در دست بگیرم -طلا نمی دونی چقدر از سکس با تو یه حالت خجالت دارم .-من بمیرم نه این که تا حالا منو نکردی -خب اون موقع هردوتامون در ظاهر دختر بودیم ولی حالا .. با این که بهم چسبیده بود آغوششو واسم باز کرد . چه لذتی داشت عاشقانه بغل کردن کسی که از بچگی هم بازیت بوده و دوازده سال هم کلاست و بعدش 5 سال در بدترین شرایط و سختیها در کنار تو و یار و یاورت .. -طلا نمی دونم جواب این همه محبتتو چه جوری بدم -تو همین یه امشبو بهم جواب بده بقیه رو پیشکش . از سر شب تا حالا داری میگی چیکار کنم . مثل این که کوس داشتی شجاع تر هم بودی .. اون به شوخی این حرفو زد ولی به غیرت من برخورد . طلا این عشق جاودانه خودمو بغل زده و اونو رو تخت درازش کردم .  -طلا امشب یه درخشش دیگه ای داری -پس اون بیست سال الکی بود ؟/؟ -خیلی هم حاضر جواب و شیرین زبون شدی -خب یکی که ساکت میشه یکی دیگه باید جورشو بکشه . عزیزم تو هم شیرین زبونی . لاپاشو باز کرد و گفت به من نشون بده که شیرین زیونی .. از این تیز هوشی اون اونقدر خوشم اومد که قبل از این که کوسشو میک بزنم این کارو با لباش انجام دادم . -عزیزم دلم نمی خواد این شب تموم شه . -از این شبا بازم داریم . بعد از لب یه خورده که کوسشو میک زدم و مثل یه موم تو دستام نرمش کردم تازه یادم اومد که اون دختره و باید خانومش کنم .. فکرمو خوند . با تمام حرکات من آشنایی داشت . -نترس منصورخان . خوب از دست منصورگی و پارگی در رفتی .. من آماده ام .. آماده برای یه تحول تازه تو رابطه سکسی خودمون . جالبه رابطه مون سه دوره بود از چهار پنج سالگی تا دوازده سالگی دوستی و همسایگی و بعدش هم همکلاس بودن و.. از دوازده تا نوزده هم همین به علاوه لز و بعدش هم که صبر و استقامت .. -منصور تا دیوونم نکردی زودباش کارتو بکن توهم حالا شدی مثل ایرانی نویسنده سایت امیرسکسی همش حرف می زنی و حاشیه میری فکر ما هم باش چقدر چشم انتظار سکس باشیم . -عجله نکن داره میره . جفت کف دستامو پشت سر و پس گردنش قلاب کرده و دوباره لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو به طرف کوسش حرکت دادم . کوسی که شش هفت سال باهاش وررفتم و راهشو باز نکردم . حرارت و خیسی کوس ملتهبش راه حرکت منو خیلی آسون کرده بود . کوس طلا خیلی تنگ و چسبون بود ولی کیرم به راحتی تو این فضای تنگ حرکت می کرد . حس کردم همون حسی رو که یه عمره آرزوشو داشتم دارم و به همون صورت لذت می برم . من باید کاملا مرد شده باشم . وقتی که  هنگام سکس لذت می برم و لذت میدم پس یک دوجنسه تک جنسه شده هستم . -عزیزم حواست هست ؟/؟ منصور یه خورده دردم اومده ولی خیلی شیرینه . وقتی انگشتمو گذاشتم رو حاشیه های کوس طلا بی اختیار کیرمو بیرون کشیده تا خون طلایی طلا رو لیس بزنم . دیوونه شده بودم . دیوونه اون . اینا واسم مهم نبود . لبامو غنچه کردم و زبونمو رو کوس خونی  طلا کشیدم . سرمو می داد عقب . نه فقط از روی هوس -چیکار داری می کنی  کثیفه . -درپاک ترین و نجیب ترین و با وفا و زیبا ترین زن دنیا چیزی به عنوان کثافت وجود نداره .دوستت دارم عشق من . فدات میشم .. می خواستم طلای خودمو که هیچوقت لوس نمی شد لوسش کنم . واسم ناز می کرد . لب ودهنمو شستم تا همسر گلم از بوی خون خودش بدش نیاد . سرمو گذاشته بودم رو سینه اش و سینه هاشو با لبای غنچه کرده ام میک می زدم و دستمو هم گذاشته بودم رو کوسش ولی کف دستمو ثابت نگه داشته بودم . می ترسیدم که دردش بگیره . -منصور مثل این که اونوقتا که اسم دختر روت بود بیشتر حال می دادی بجنب دیگه .. -طلا درکم کن . من نمی تونم باور کنم . داره گریه ام می گیره . یه هویت تازه .. درکم کن -این بار اون با دستای حلقه زده اش بغلم زد و گفت درکت می کنم با تمام وجودم درکت می کنم واسه همین بود که اون لحظه هایی رو که درد می کشیدی در کنارت بودم به خودم که نه به تو فکر می کردم می دونم چی میگی . حالا یه خورده حقو دارم که با عزیز دلم شوخی کنم .. شیطون بلا طوری کوسشو به کیر من مالید که وقتی کیرم رفت اون داخل تازه فهمیدم که در چه موقعیتی هستم . -نشون بده که مرد شدی و می تونی همسرتو راضی کنی . نشون بده که از دستت بر میاد و شل و وارفته نیستی .. می دونستم طلاخانوم هیچوقت تحقیرم نمی کنه و میخواد منو شیرکنه تا تلاشمو زیاد تر کنم .. -طلا نمی تونم داره میاد آبم داره میاد . دست خودم نیست . خیلی خوشم میاد . طلای مهربون من که تقریبا رو من قرار داشت خودشو سنگین تر کرد و کاری کرد که کیر من داخل کوسش قفل شده تر به نظر بیاد . با یه حرکت چرخشی خفیفی هم که به خودش می داد هرچی که داشتم و می تونستم در اون لحظه بریزم تو کوسش خالی شد. -جوووووووون طلا کیف کردم . -باید یه خیلی منو بکنی تا منم حال کنم .. کیرم شل شده بود و وارفته و خود به خود داشت جمع می شد و از کوس زنم می زد بیرون . طلا که رنگ و روی پریده منو دیده بود نخواست که خجالت بکشم یا احساس حقارت کنم . فوری کیرمو تو دستاش گرفت با وجود اون که هنوز آب کیرم بهش چسبیده بود اونو گذاشت تو دهنش تا واسم ساک بزنه .-طلا نه کثیفه .-نفهمیدم چی گفتی از خون من کثیف تره ؟/؟ تازه ببینم اگه کثیفه چرا فرو کردی تو کوسم ؟/؟ -طلا عشق من در مقابل حرفای حساب و حسابیت من دیگه کم آوردم . طلا کیرمو دوباره شقش کرد و منم دوباره کردمش تو کوسش . هر طوری که دوست داشت و می خواست و از زوایای مختلف گاییدمش . وقتی بهش گفتم دوست دارم لرزش  کونتو وقتی که کیرم توکوسته ببینم گقت به چند مدل میشه این کارو کرد . اومد پشت به من رو کیرم نشست و گفت اینو دوست داری ؟/؟ -طلا کونتم مشمول مرور زمان شده .. -ببینم بهتر شده یا بدتر .. -هرروز بهتر از قبل .. -ببینم زبون باز کیه من یا تو .. با لرزش کون همسر قشنگم هوس منم زیاد تر می شد . دلم می خواست زودتر اونو به ارگاسم می رسوندم و مردونگی خودمو ثابت می کردم . این که می تونه تو همه چی به من تکیه کنه .. اونو این بار طاقبازش کرده دستا و پاهاشو به دو طرف باز کرده دستاشو با دو تا دستام محکم نگه داشته و از فاصله ای نزدیک کیرمو تو کوسش فرو کردم . اونو در یه حالت صلیبی افتاده رو تخت قرار دادم . با اون چشای درشت و پر عشق و هوسش به من می خندید . خودمو بهش نزدیک و نزدیک تر کردم . همزمان با قرار گرفتن لبام رو لباش کیرمم رفت تو کوسش . -نههههههه منصور کوسسسسسم .. زیادی می خاره از پهلو کنار بالا از هر جا که می تونی بخارونش .. فقط کییییییررررررر میخخخخواد .. کیییییرررررتو ولم نکن عشق من دوستت دارم .. میخواست از هوس زیاد پاشو بیاره بالا که با مانعی به نام پاهای من روبرو شد . اونو زندونی عشق وهوس خودم کرده بود-منصور نههههه منصور ولم کن . نمی تونم یه جا بند شم خواهششششش می کنم . زود تر زودتر .. آخخخخخخ .. کشتی منو . طلای تو دیگه مس شد .. ذوبم کردی .. آب شدم .. جوووووووون ولم نکن دارم میاد ..آبم داره میاد .. منصور من ! منصوره  من ! دوستت دارم عشق من .. آبتو می خوام .. بریز تو کوسم .. شوهر خوب من .. این بار یه خورده کمتر تونستم آبمو تو کوسش خالی کنم ولی پیش طلای قشنگم روسیاه نشدم . -طلا من دیگه می خوام تا صبح باهات حرف بزنم و درددل کنم -خسته شدی ؟/؟-نه ولی دوست نداری برات حرفای عاشقونه بزنم ؟/؟-منصور فکر نکن من بی احساسم . اون وقتا که این بر نامه ای نبود منم ته دلم  همش به خودم می گفتم چه دنیاییه و چه حکمتیه یعنی من و منصوره باید یه روزی به این رابطه جنسی مون خاتمه بدیم ؟/؟  این به یه کنار اون وابستگی رو که نسبت به تو حس می کردم یه وابستگی روحی زیبا .. این یه معجزه الهی بود . حتی اون شبی که واسم خواستگار اومد بازم تو یه ناباوری خاصی بودم .. ولی خوب شد که بهم خورد .. من دیگه حرفی نزدم . خیلی ضایع می شد اگه می فهمید نشونی مخصوصومن  به دشمنام داده بودم . -ببین عزیزم برام فرقی نمی کنه تو منصوره هستی یا منصور.  دو جنسه هستی یا مثل حالا تک جنسه و مرد .. برام این مهمه که تو مال منی عشق منی در کنار منی شریک و همدم زندگی منی . و منم با تمام وجودم فریاد می زنم دوستت دارم دوستت دارم عاشقتم .. ببینم بازم حرفی هست ؟/؟ اگه حرف دیگه ای نیست بریم اون کاری رو که صبح می خواستیم دوباره انجامش بدیم الان انجام بدیم .. -خیلی ناقلایی . شیطون بلا دیده بودیم ولی شیطون طلا نه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

2 نظرات:

ناشناس گفت...

فدات داداشی ممنون.فردین

ایرانی گفت...

متشکردم فردین نازنین و خوبم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر