ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 18

عزیزم می تونی یکی دو تا از اون لباساتو در آری عیبی نداره فعلا که از تلویزیون سراسری پخش مستقیم نداریم اینا هم از اون چیزاییه که نمیشه پخش مستقیم کرد . این جوری همش فکر می کنم دارم با لباسات سکس می کنم . حرفمو گوش کرد و بعدش دستشو گذاشت دور کمرم و حلقه زد . خودشو محکم از پایین به طرف بالا پرت می کرد که کیرشو با حداکثر سرعت بکوبونه به کوسم . دوسه تا از نماینده ها که در حال چشم چرونی بودند گفتند خوش به حالش واقعا که داره حال می کنه . کاش من جای اون بودم -خب می خواستی از اول مخالف باشی . تازه ظاهرا این جوری ها با ما آخوندا لجن .-پس اون دنیا کی رو میخوان بدن دم ما . پس کدوم زنا پاداش کار نیک ما هستند . -برو بابا دلت خوشه . اون دنیا جنده های باز نشسته رو هم به ما نمیدن کوس خل خودت می دونی که آتیش جهنم در انتظار ماست . بهشت کجا بود بهمون بدن . این حوری هم داره دل ما رو خوش می کنه . -چطوره از همین حالا خودمونو خلع لباس کنیم و بریم داخل مردم و حرف اونا رو گوش کنیم .. -دیوونه شدی داداش این جوری هم از دینمون میفتیم هم از دنیامون . سرمونو می کنن زیر آب دیگه فرصت جبران گذشته رو به ما نمیدن که هیچ از دنیای حرام خودمون و این چند کوسی هم که باهاش حال می کنیم می افتیم . حالا که قراره تو جهنم بسوزیم بهتره یه کارایی بکنیم که ارزش سوختنو داشته باشه .. -فعلا که جیگرم داره از تماشای این صحنه های گاییده شدن می سوزه .. ایگرگ منو انداخت کف مجلس . دوتا دستامو به پهلو ها باز کرد . داسو از دستم ول نمی کردم . ولی می دونستم دیگه یه چیز دکوری شده تو دستم .  طوری از هوس جیغ می کشیدم که مجلسو به لرزه در آورده بودم . ظاهرا یکی که معلوم نبود از کجا دوربین آورده و تو دستش گرفته سرگرم فیلمبرداری بود .. آق رئیس متوجه شد و گفت آهای نگهبان اون نفوذی امریکا و اسرائیل رو دستگیرش کن ببینم .. رفتن اون بخت بر گشته رو گرفتند .. یکی از آخوندکهای مجلس بود -ببینم روحانی هم ایادی امریکا و اسرائیل میشه ؟/؟ متاسفم -جناب رئیس من این فیلمو واسه خودم میخواستم . آخه شاید تو اون دنیا قسمت نباشه حوری ببینم . -کار نیک بکن خیلی از این چیزا می بینی . حالا ببین این یکی حتما مثل بابا آدم و ننه حوای ما از اون خطا کار هاش بوده اونو از بهشت روندن . وگرنه جا به اون خوبی رو مرض داشت ول کنه بیاد به این خراب شده -رئیس جان اگه اینجا یعنی این دنیا خراب شده هست پس چرا شما و ارباباتون چسبیدین بهش ولش نمی کنین . البته من خودمم مثل شماها هستم ولی ادعای پاک بودنو ندارم -حیف که مصونیت داری ولی سفارش می کنم دفعه دیگه رای نیاری . اگه این فیلم به دست امریکا یا اسرائیل برسه ما چه خاکی تو سر خودمون بریزیم -جناب رئیس فیلم دایی جان ناپلئون رو که دیدی -بله زمان آن پسرجناب محمد رضای امریکایی دیدم .. دایی جان می گفت انگلیسیها اومدند اومدند .. انگلیس کجا بود . حالا اون دایی جون قاطی کرده بود ولی خودمونیم من که می دونم تو هم که می دونی همه هم می دونن امریکا که داداش بزرگ ماست . این کوس کلک بازیا دیگه چیه . اونا تا از ما اجازه نگیرن یعنی تا از دلارای نفتی ما آب هم نمی خورن . -حرفای گنده تر از دهنت نزن آخوندک ..  این یک بارو گذشت می کنم . برو سرجات بشین . ازبس بلند بلند حرف می زدند صداشونو می شنیدم . کار به جایی رسیده بود که من اسیر دست ایگرگ شده بودم .. زنا با این که خیلی از این وضع ناراحت بودند ولی ولی چه جور با کیف و لذت داشتند صحنه رو نگاه می کردند و حال و روزشون نشون می داد که دوست دارن زودتر برن خونه یه همین جا به نوعی خودشونو ارضا کنن . حتما کوس خلا فکر می کردن که چند تا قلمان هم براشون می خواد بیاد تا حسابی کوسشونو یه صفایی بده . بیکاره های تن لش تن پرور برگ چغندر . که البته برگ چغندر ظاهرا یه کلسیمی داره . ایگرگ منو دمرو کرده و کونمو از وسط باز کرد و مثل وحشی ها افتاده بود به جون کوس من . بازم جای شکرش باقی بود که کون سلیقه اش نمی گرفت وگرنه بیچاره ام می کرد . دستای کلفت و پت و پهنی داشت و از تماس این دستها با کونم خیلی لذت می بردم -پشتمو بمالون سینه هامو بگیر تو دستات . تا می تونی بهم حال بده . داسمو گذاشتم یه گوشه ای . چون حساب کردم اینا اگه عقلشون می رسید و می خواستند به صورت فیزیکی باهام درگیر شن میزدن منو لت و پار می کردند ولی مثل خر , طمع حوری دارن و منتظرن که شفاعتشونو بکنم . آخیش راحت شدم . خودم یکی یکی لباسای ایگرگ رو در آورده و دیگه اونو کاملا لختش کردم . رای گیری تمام شده بود . همه رای دادن که این قانون به درد جامعه امروز نمی خوره و جر آشوب و تشویش اذهان عمومی نتیجه دیگه ای در بر نداره . اونو فرستادند بیرون تا خبرگزاریها و رسانه های ملی اعلام کنند .. کار تموم شده بود ولی من هنوز ارگاسم نشده بودم و یه خورده دیگه هم باید سر به سر این هالوها میذاشتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

دادش گلم مرسی اسیر انجور داستانهات هستم واسیر داستانهای زیبای که می نویسی واسیر خودت مرسی

ایرانی گفت...

منم اسیر داداشها و خوانندگان گل و با دقت و مهربون و با احساسی چون تو دلفین نازنینم هستم . شاد باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

با سلام
با تمام احترامی که برای امیر عزیز و ایرانی عزیز قائلم
داستان های قسمتی خیلی حوصله سر می بره بی خیالش بشید

ایرانی گفت...

با سلامی دیگر به دوستی آشنا ..ممنون از نظرت .. شاید حوصله شما یه خورده سر بره ولی حوصله خیلی ها هم سر نمیره .. حالا هم که به غیر از یکی دو تا بقیه شون چندین ماه می کشه که تموم شه . اگه من همه رو از همین جا قطعش کنم اون وقت به جای یکی دو نفر هزاران نفر نظر میدن پس بقیه اش کو؟ میگی نه از لوتی بپرس ..شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر