ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بازم یه سفر دیگه1

مامان و با با می خواستند یه ماهی رو برن مکه ومی خواستند منو بسپرن خونه یکی از فامیلام -مامان من نمی تونم جای دیگه ای غیر از خونه خودم درس بخونم و از امتحان می افتم -باشه پس یه ده روزی رو میگم باش پیش همسایه و بعد که امتحانت تموم شد برو خونه عموت .. همسایه بغلی ما یه دختر  26 ساله داشت که هنوز شوهر نکرده بود و قبول کرد که شبا بیاد پیش من بخوابه و منم یه چند روزی رو مهمون اونا باشم امتحان این ترم دبیرستانم تموم شه . اون موقع هنوز شونزده سالم نشده بود . از شهین خیلی خوشم میومد . خیلی شوخ بود و نترس . از اون کاراته بازای حرفه ای بود . یه بار دو تا پسر تو خیابون متلک بارش کرده بودند همونجا کله معلقشون کرد و دیگه جوونای کوچه می ترسن بهش نگاه چپ کنن . اون شب خودم رفتم اتاق خواب بابا اینا و جای خودمودادم بهش ولی دیدم اومد کنار من دراز کشید و گفت تو یه امانتی هستی دست من و شبا که اینجام نمی تونم تنهات بذارم .  رفتم  یه شلوار پام کردم که پاهام پیشش لخت نباشه . . درجا شلوارمو از پام در آورد و گفت از من یاد بگیر فریبا . راحت باش . ما که به هم نامحرم نیستیم . راست می گفت شهین طوری خودشو لخت کرده بود که انگار ازدواج کرده میخواد بپره تو بغل شوهرش اون  ده سال ازم بزرگتر بود . . خجالتم میومد با پاهایی لخت و شورت پیشش بخوابم . کنار هم دراز کشیدیم . به من گفت راستی دوست پسرم داری ؟/؟ داشتم با خودم فکر می کردم اصلا شب خونه موندن من چه ضرورتی داشت . خب عمو می تونست حالا بیاد دنبالم و منو ببره خونه شون . یادم اومد که از من در مورد دوست پسر پرسید -نه شهین جون من سرم تو درسامه و اصلا به این چیزا فکر نکردم -اتفاقا منم همین طور . چون اصلا مردا وفا ندارن . ولی یه زن یه نیازایی داره که باید یه جورایی تامین شه . الان بیشتر دخترا با دوست پسراشون حال می کنن . -ولی من سرمو با درسام گرم می کنم -آره ولی این که نمیشه یه جورایی ..یه حسی و هوسی .. همین جور که حرف می زد دستشو گذاشته بود پشت پام و یواش یواش می رفت بالاتر . می خواستم بگم دستتو بردار روم نمی شد . یعنی اون منظوری داره ؟/؟ اون همجنس بازه ؟/؟ تو مدرسه ما چند تا از درختا با هم از این کا را می کردند . البته من حرفشو شنیده بودم ولی شهین همینه ؟/؟ ترس برم داشته بود . از این کا را دوست نداشتم اونم با یه دختر . منم مث هر دختر دیگه یه حس و هوسهایی داشتم . گاهی خوشم میومد که با کوسم ور برم . گاهی هم تو رویاهام تصور می کردم که یه پسر داره منو اذیت می کنه و کیرشو کرده تو کوسم . خواب اینو می دیدم که رفتم تو رختخواب و شوهرمو بغل زدم و اونم داره کوسمو می خوره و خیلی از این فکرا خوشم میومد ولی حالا تو این فکرا بودم که دیدم دست شهین رسید به شورتم . نمی دونم چه طور به خودش اجازه داده که تا این حد پیشروی کنه . شاید فکر نمی کرد که من ناراحت شم . -شهین جون داری چیکار می کنی -دارم ریلکست می کنم . این یه نوع ماساژه که بدنو آروم می کنه و مخصوصا حالا که امتحان داری برات خیلی ضروریه . بهت حال میده . منتها باید آزاد آزاد باشی . هیچی تنت نباشه . نوک انگشتشو رو کونم کشید و شورتمو یه خورده پایین تر کشید و اتگشتشو از بغل کوسم ردش داد .طوری که یه لحظه تنم مور مور شد . خوشم اومده بود ولی با این حال دوست نداشتم شهین به این کارش ادامه بده حس می کردم یه کار زشتیه که شخصیت آدمو میاره پایین ولی اون شلوارمو پایین کشیده بود . یه لباس زیرم تنم بود که اونم در آورد و دستاشو گذاشته بود رو کمرم و شونه هاو پشتمو ماساژ می داد و پس از این که سینه هامو گرفت تو دستاش رسید به کونم و با کف دستای ورزشکاریش دو طرف کونمو خوب ماساژ داده و به وسط بازشون می کرد و لاپامو هم طوری می مالوند که کف دستش کاملا رو کوسم قرار بگیره . خیلی خوشم اومده بود . می دونستم هدفش اینه که به من حال بده یا حال کنه . احساس شرم و گناه می کردم . گناه نه اون گناه دینی . بلکه از نظر شخصیتی خجالت می کشیدم . -فریبا آروم شدی ؟/؟ خوشت میاد ؟/؟ نمی دونم چرا در مقابل حرکات و حرفاش حس کردم که تسلیمم . شاید واسه این که ده سالی ازم بزرگتر بود و یه احترام و حس خاصی نسبت به اون داشتم هر چند نفس این کار زشت بود . -حالا یه کاری می کنم که آروم تر هم بشی . منو یه دور بر گردوند . خجالتم میومد تو روش نگاه کنم . دیگه داشتم لذت می بردم و ته دلم میخواست که به این کارش ادامه بده ولی به سقف نگاه می کردم تا به این وضعیت خودم عادت کنم . اونم خودشو لخت کرد و رو من دراز کشید . سنگینی خودشو رو من ننداخت که نفسم نگیره . لاپامو باز کرد و کوسشو انداخت رو کوس من و با فشار می کشید رو کوسم . -اوووووففففف نههههههه شهین جون -آرررررره آرررررره فریبا اگه بدونی چقدر حال داره هر دو تا مون حال می کنیم . هر چند اگه تو بیای رو من بیشتر می تونی حال بدی و حال بکنی چون تن من از تو درشت تره و سوار شدن من رو تو سخت تر ولی تو با کوست راحت می تونی رو کوسم سوارشی . اما حالا خوشم میاد که با کوسم رو کوست سوارم .. اون داشت یه حرفایی می زد که من روم نمی شد پیش دوستام از این صحبتا بکنم . این جوری بار نیومده بودم . خودشو باهام منطبق کرده بود . اططکاک کوسش با کوس من یه جورایی منو آتیشی کرده بود و صدای هوس منو در آورده بود . شهینم لذت می برد از این که دارم با حرکاتش حال می کنم و تونسته رضایتمو جلب کنه .. -جاااااااان جااااااااان فریبیا .. خوشگله .. حالتو بکن .. تا هر وقت دوست داشته باشی بهت حال میدم . جمال ما خودمون زنا رو عشق است . کون لق هرچی مرد نامرده . .. خودش وارد بود که چیکار کنه و من دیگه ازش چیزی نمی خواستم . حتی وقتی لبای گنده شو رو لبای کوچولوم گذاشت بازم یه جورایی کیف می کردم و لذت می بردم . خیلی خوشبو بود . حتی دهنشم بوی خوبی می داد . یواش یواش اومد پایین تر و کوسمو گذاشت تو دهنش .. دختر عجب حالی داشت . چه خوب شد که نرفتم خونه عموم . واقعا این زنا عجب حالایی می کنن که ما خبر نداریم . حتی خیلی از اونا هم که شوهر دارن باهم از این کارا می کنن . چقدر خوشم میومد از این که شهین داره باهام ور میره و بهم حال میده . اولش سختم بود که اون دهن خوشبوشو بذاره رو کوسم ولی وقتی می دیدم با چه لذت و هوس و اشتیاقی داره اونو میک می زنه با خودم گفتم بد نبود یه لفظی هم ازش می گرفتم . طوری کوسمو میک می زد که هیچوقت خودم نتونسته بودم یه همچین حسی رو در خودم به وجود بیارم . -معلومه که هنوز اول راهی . خیلی هیجان داری . دستمو رو سر شهین گذاشته و اونو بیشتر به طرف کوسم فشار می دادم . بعد دستامو گذاشتم رو سینه های در حال رشدم چون اونا هم یه جورایی نیاز داشتن که باهاشون ور رفته شه .. شهین متوجه شد که یه خورده از اونا غفلت کرده این بار سرشوگذاشت رو سینه هام . هریک از سینه هام درسته تو دهنش جا می شد . صدام در اومده بود . -شهین جون قربون دهنت بخورش . همین جوری بخورش .. -چقدر سینه هات تازه و نوبریه -بخور خوشم میاد شهین جون .. نوکشو یه جوری میک می زد که من دیگه ولو شده و پاشیده بودم . تمام اعضای بدنش یه جورایی در حال ور رفتن با من بوده ولم نمی کردند . هرکاری که باهام می کرد واسم لذت بخش و متنوع بود . اصلا دلم نمی خواست این لحظات تموم شه . نمی دونستم آخرش به کجا می کشه و می رسه . دستشو گذاشته بود رو کوسم و تند و تند از بالا به پایین و بر عکس دستشو حرکت می داد . من دمرو افتاده بودم اون سرتاپامو انداخته بود تو کوره آتیش تا میومدم به یه حالت عادت کنم یه جادیگه رو می چسبید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ناشناس گفت...

بازم ایده ای جدیدازایرانی قلم طلایی داستان نویسی فارسی .فردین

دلفین گفت...

عالی بود دادشی منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

هر چه این داستانها در ظاهر خوب هم باشند ولی به خوبی خواننده ها ی گل و خوبی مثل شما نمیشه . محبت داری فردین داداش ! ..ایرانی

ایرانی گفت...

حتما دلفین جان ! شاد و تندرست باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر