ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 23

آه پدر پدر پدر تو هم آره این انتظارو از تو یکی نداشتم .. تو که داری این جوری با لذت این داستانو می خونی حتما خیلی هم خوشت میاد .. پدر با اون کیر جق زده اش بی حس یه گوشه ای افتاده بود و منم رفتم ببینم این داستان چی میگه .. وای وقتی یه قسمتی از اونو خوندم خیلی تحریک شده بودم . طوری که وقتی بابا از اون صفحه خارج شد به شدت عصبانی شده بودم و ازش انتظار نداشتم که این کارو بکنه .. یعنی بابا اهلش هست که بخواد با دختر گلش طرف شه ؟/؟ یا این که به قول نویسنده داستان , ایرانی و مدیر سایت امیر خان این داستانها فقط جنبه تحریک برای یکنواخت نشدن سکس در روابط زناشویی و سکسی مجاز را دارد .. دارن بچه گول می زنن . می تونم برم حالشو بگیرم .. خودمو از اتاق خارج کردم و بعد یه نیم ساعتی با خودم ور رفتم . خیلی بیشتر از اونی که یه عروس تو شب زفاف بخواد خودشو واسه شوهرش ریف کنه . یه دامن کوتاه چسبون چاک دار پام کردم که زیرش شورتی هم نپوشیدم و با یه تاپ چسبون و بدون سوتین و یه دستی به سر و صورت کشیده رفتم پشت در اتاق بابا .. چند تا نفس عمیق کشیدم و دیگه تصمیممو گرفته بودم . روم دیگه باز شده بود . ناسلامتی کم تجربه نبودم . می دونستم چیکار کنم و با چه ترفندی حالشو و حال خودمو جا بیارم . -بابا بابا .. درو باز کن .. -چیکار داری نادیا . دارم می خوابم -پدر گلم من تنهام . دلم گرفته . دوست دارم بیام پیشت با هم حرف بزنیم . -یه خورده صبر کن الان اومدم . پدر درو باز کرد . اونم زیاد به خودش سخت نمی گرفت . با همون شورتش اومد و درو بازکرد .-پدر من ترسیدم که نکنه واسه مامان هوو آورده باشی . آخه کسی که خونه نیست . درو واسه چی قفل کردی . اگه می ترسیدی دزد بیاد پس دخترت چی ؟/؟ -چه می دونم نادیا جون پیریه دیگه -اوه بابا تو و از این حرفا . تو که تازه تابستون زندگیته . مردا تا بیست سال بعد ازسن فعلی  تو دنبال عشق و عیش و نوش خودشون هستن . -عزیزم تو هم دوست داری بابات این جوری باشه ؟/؟ دوست نداری یه بابای سر به زیر داشته باشی . -چرا قربون بابا جونمم میشم . من خودم می دونم که آقایون دمشون اون داخله . اگه آب ببینن شناگر خوبی میشن . ولی از اونجایی که من بابامو دوست دارم هواشو دارم . اگه یه زمانی بخوای دوست دختر بگیری کمکت هم می کنم . - عزیزم یه وقتی از این حرفا پیش مادرت نزنی ها پدرمو در میاره . -حواسم هست ولی خودت چی دوست داری ؟/؟ -نادیا داری آزمایشم می کنی ؟/؟ راستشو بگو امشب چته . تو طوری اومدی تو اتاق من که حس کردم دلت گرفته می خوای باهام درددل کنی -پس این اسمش چیه بابایی . یه کمی  تاپمو دادم پایین تر تا یه خورده از سینه هام معلوم شه . حالتشم طوری بود که دوباره می رفت بالا . ناصر جون چشم ازم بر نمی گرفت . می دونم یه جورایی رفته بود تو نخ من . -خب داشتی چیکار می کردی .. ببینم تو و کامپیوتر ؟/؟! تو که همش می گفتی اصلا بلد نیستی این چه جوری کار می کنه -عزیزم رفته بودم تو سایتهای مذهبی یه خورده دعا گوش می کردم و خودمو یه جوری آروم می کردم و یه چند هفته ای بود که نمی دونستم تو نماز جمعه تهرون چه خبره داشتم به سخنان گهر بار ائمه جمعه گوش می دادم  -بابا منو دست میندازی ؟/؟ که این طور می تونم روشنش کنم و بریم باهم دعا بخونیم .؟/؟ دعاهای داغ داغ پدر و دخترش . اگه بخوای منم باهات میام بهشت پدر جونی . دوتایی مون صفا می کنیم . با یه لبخند و تعجب خاصی نگام کرد و گفت بریم بخوابیم . -اجازه هست کنارت بخوابم ؟/؟ -مگه جراتشو دارم دختر گل خودمو بیرون کنم . اصلا نباید همچین کاری بکنم . بیا کنارم بخواب . یاد بچگی های تو و اول جوونی خودم میفتم . تا اینجاشو خوب پیش رفته بودم . خلوت اونو بهم زده بودم ولی یه جورایی پاهامو حرکت می دادم که یه خورده چاک دامنم تکون بخوره و کونم مشخص شه .. بابا با اون نگاه هیزش مدام چشش به کونم بود . از پهلو مراقبش بودم . چراغ خواب نارنجی رو روشن کردیم و اون پشت به من و پهلو دراز کشید . -ناصر جونم اجازه هست مثل اون وقتا که بچه بودم دستمو دور کمرت حلقه کنم ؟/؟ قول میدم سنگینی خودمو رو ت نیارم .-نادیا تو که خودت می دونی من نه بهت نمیگم .-هرچی که بخوام ؟/؟ هرکاری که بکنم ؟/؟ -نمی دونم چی داری میگی ولی نمی دونم چرا حس می کنم که تو یه چیزیت هست .-هرچیم هست بابا از تو به من سرایت کرده . چون الان تو وجود تو دارم یه چیزی رو حس می کنم که به وجود من سرایت کرده .. راستش خسته بودم رفتم چشامو رو هم بذارم یه لحظه واسه یه دقیقه خوابم برد همون یه دقیقه خواب دیدم که یه ندایی اومد که میگه برو پدرت بهت نیاز داره تو هم دلت گرفته و بهش نیاز داری الان تو اتاقش داره یه کارایی می کنه که تو باید دستشو بگیری کمکش کنی نذاری بیفته تو چاه و اونم می تونه بهت کمک کنه که روحیه ات شاد بشه . شما سعی کنین همدیگه رو درک کنین . نذار بابات بره دنبال مسائل انحرافی . -نادیا همه اینا رو تو یه دقیقه خواب نما شدی ؟/؟ بیجاره راست می گفت . تازه می خواستم خیلی چیزای دیگه رو بگم که خلاصه کرده بودم . دستمو حلقه زدم دور کمر بابا و با موهای سینه اش بازی می کردم . دختربچه که بودم طور دیگه ای لذت می بردم و حالا با هوسم حال می کردم . -بابایی می خوام بلوزمو در آرم . -سوال می کنی خب درش بیار . من نمی دونم تو امشب چته واقعا ..هر کاری که دلت می خواد انجام میدی . تو که شاد شاد بودی .-چه می دونم مامانم نیست و نویان هم نیست . دلم میخواد امشب احساس تنهایی نکنم . سینه هامو به کمر پدر چسبونده و خودمو محکم بهش فشار می دادم . بین کوس من و کون اون یه دامن و دو تا شورت فاصله بود . کوسم اونقدر خیس کرده و داغ شده بود که حداقل داغی اونو باید احساس می کرد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

J1724 گفت...

عاااااالییییه
داری میکشی مارو با این داستانات

ایرانی گفت...

ممنونم ازت j1724گل و دوست داشتنی و عزیزم ! این روزا در نظرات از این که افراد و دوستان جدیدی رو می بینم افتخار می کنم وجود شما باعث دلگرمی من و امیر عزیر و نازنینه که با مدیریت خودش این مجموعه رو اداره می کنه . بازم از لطفت سپاسگزارم . روزها و شب های خوشی پیش رو داشته باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

مرسی داداش گلم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دلفین عزیز ..ایرانی

hero گفت...

عالی بود مثل همیشه

ایرانی گفت...

بازم ازت ممنونم هرو جان . شاد باشی ...ایرانی

arash_sboy گفت...

ایرانی جان عزیز خوب بود ولی از تو بعیده بعضی جاهاش سه کنی مثلا گفتی که نادیا بدون شرت میره تو اتاق باباش ولی اون آخر گفتی که بین کس نادیا تا کون باباش 2 تا شورت فاصلس !!!! یه انتقاد دیگه هم دارم که موضوعت خیلی جالبه اما بعضی جاهلش دیگه افسار داستان و اتفاقاتش از دستت در میره و یه چیزایی مینویسی که اصلا با هم جور در نمیاد . شرمنده

ایرانی گفت...

سلام آرش جان .. کاملا بهت حق میدم . دیگه گاهی داستان زیاده فرصت کم . مثلا خاله ام از مکه اومد من دعوتی بودم . همین منو 6 تا داستان عقب انداخت ....شاید باور نکنی از این اشتباهات من خیلی ها رو خودم پیدا می کنم و در موارد زیادی دقت هم می کنم حالا گاهی در میره . مثلا موقع باز خونی داستان متوجه میشم زنه داره ساک می زنه .. بدون این که اشاره ای کنم از دهنش بیرون کشیده شروع می کنه به حرف زدن .. به هر حال پیش میاد . باید دقت کنی در چه فصلی هستی .. اگه در تابستونی از آسمون برف نیاری اگه در بهاری برگ درختارو پاییزی ننویسی در هر حال به خاطر دقتت ممنونم و مطمئن باش بازم از این چیزا هست و من خودم خیلی ها رو هنگام ادیت اصلاح کردم و بازهم پیش میاد که اصلاح کنم .. خداوند قران خودش رو اصلاح کرد . نعوذ بالله ما که بالا تر نیستیم . شاد باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر