ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 79

افسانه رو در آغوش گرفته و نازش کردم -بالاخره دلت اومد بیای پیشم ؟/؟ -نازتو بخورم تو که می دونی من تو رو خیلی دوست دارم . اونم خواهرمه دیگه . تازه تو خودت اجازه دادی که من برم پیشش . قربون افسانه مظلومم برم . -چیکار میشه کرد تو الان میری و معلوم نیست کی بر می گردی . دلم می خواست اون محوطه رو کاملا روشنش می کردم تا خوب زوایای هیکل خوشگلشو مینداختم تو دید خودم و باهاش حسابی حال می کردم ولی این کتی دیوونه بهم امون نمی داد . دستمو گذاشتم زیر چونه اش سرشو آوردم بالا .. -حالا خوشگل من یه لب لب گلشو بده به من . از اون بوسای خوشمزه و آبدار که تو ولایت خارج بودیم بهم دادی . .. اونو غرق بوسه اش کردم . همون گوشه رو زمین خوابوندمش . جای نرم و راحتی بود . حتی می تونستم دو تا کف دستمو بذارم رو دیوار و موقع گاییدنش با یه خورده نیرو محکم ترین ضرباتو به کوسش وارد کنم . اون آبی رو که نثار کتی کرده بودم یه خورده کمرمو سبک کرده بود و با توان بیشتری می شد افسانه رو گایید . افسانه رو طاقباز خوابونده بودم . -ناناز من حالا مرحله بوس بوسه تا برسیم مرحله میک میک و بعدشم کارای دیگه .. . از دلش در آورده بودم . به شکمش که رسیدم بوسه رو شروع کردم . ماچ ماچ ماچ .. نی نی کوچولوی من این زیر خوابیده -بیدارش نکنی کوروش .. -نه مث فرشته ها خوابیده .. از نافش که داشتم میومدم پایین تر گفت این بوسه هایی که دادی سهم بچه بود مال مامانش کو .. دوست د اشت با شکمش بیشتر ور برم و بیشتر ببوسمش . میخواست که بهش محبت کنم و منم این کارو واسش انجام دادم . و اومدم رو کوسش وبرای دومین بار زیارتش کردم . لبمو رسوندم بهش .. -آخخخخخخ کوروش چقدر منتظرت بوده . چقدر چشم انتظاریتو کشیده . -یه خورده یواشتر الان کتی گوشاشو تیز کرده . -به درک دیگه خسته شدم . مگه من هرچی گوشامو داشتم صداشو نمی شنیدم ؟/؟ -هر جور راحتی . زبونمو درازش کرده و فرو می کردم تو کوسش . مثل یه کیر اونو میذاشتم تو کوسش و بیرون می کشیدمش .  دلم می خواست افسانه قشنگمو یه دور بر گردونم و کون تپلشو ببینم و در حال حال کردن با اون بذارم تو کوسش ولی هوای بچه رو داشتم و مادر بچه رو که به پهلوهاش فشار نیاد . رو افسان خودم سوار شدم . کف دستامو چسبوندم به دیوار و خودمو لحظه به لحظه بهش نزدیک تر کردم . کیرم حالا سر کوسش قرار داشت و در حال پیدا کردن راهی برای ورود بود . این راه سختی نبود . خیلی نرم و راحت کوس افسانه به کیر من خوشامد گفت .. -نهههههه کوروش . کوروش عشق من عزیزمن هستی من . واسه همین و همین در کنار تو بودنه که همه این سختیها و متلکها رو تحمل می کنم . انگار وقتی کیرت این جوری میره تو کوسم همه درد و غما رو فراموش می کنم .. دیگه هیچی از این دنیا نمی خوام . چقدر خوشم میاد . -دوستت دارم افسانه .. -ولی نه به اون اندازه که من دوستت دارم . تو باید خیلی ها رو دوست داشته باشی . -آره ولی نمی تونم عاشق خیلی ها باشم . وقتی که ازشون دورم و دور میشم شاید بهشون فکر نکنم ولی به تو فکر می کنم .. این حرفو که زدم یاد کبوتر صحرا افتاده بودم . راستش به حمیرای اسرائیلی یا شایدم اسرائیلی ایرانی اصلا فکر نمی کردم . از نظر حس رمانتیک داشتن . ولی با کبوتر یه حال و هوای دیگه ای داشتم .. یه نهیبی به خودم زده و گفتم کوروش مثل این که کوس خل شدی ها دوباره فیلت یاد هندوستان کردا . دلم می خواست همه جای افسانه رو در اختیارم داشته باشم ولی این جایی که سنگر گرفته بودیم جای امنی بود و کتی باید میومد بالا سرمون تا ما رو ببینه . با پنهون شدن نمی تونست . حالا سرمو چسبوندم به دیوار دوتا دستامو گذاشتم رو سینه های کتی و کیرمو تو کوس مادر اولین بچه ای رو که خبر داشتم حرکت می دادم . -بگیر افسانه . حال کن . زندگی یعنی همین . دوستت دارم عشق من . دیوونتم . دوتا دستاشو روی رون پاهاش قرار داده بود و فریاد می زد -کوروش کیرتو محکم تر بکوبون . کوسم داره از جاش در میاد مثل یه پرنده میخواد بپره -اوهوی افسانه چه خبره ملاحظه منو بکن . انگار کیر نخورده ای داداش که همین چند وقت پیش گاییده بودت . -آبجی ساکت شو . اون مگه موقع گاییده شدنت صداش در اومد . برو اصلا بیرون . -به کسی ربطی نداره -پس حرف نزن و بذار حالمونو بکنیم .. -اون دختره بهت حال بده نیست . شیره تو می کشه و نابودت می کنه . می دونم دیگه حالا مثل جنازه افتاده یه جایی و تو همش باید حرکت کنی -کتی دلم میخواد تو هم بار دارشی و ببینم می تونی خودتو به تکاپو بندازی یه خورده منطقی باش . ما همدیگه رو نمی دیدیم و از دور حرف می زدیم . افسانه متین و خود نگه دار من تا اونجایی که می تونست چیزی نمی گفت . یه بار رفت یه حرفی بزنه که من حالت لباشو دیدم دستمو گذاشتم جلو دهنش تا چیزی نگه . درگوشش یه چیزی گفتم و خندید و گفت باهات راه میام . چشم . واسه مرحله بعدی کارمون سرعت گاییدنمو زیاد کردم .-افسان هرچی تو وجودته بریز بیرون فریاد بکش و اونم با تمام وجودش هوس خودشو می ریخت بیرون . کتی با خودش حرف می زد و غر غر می کرد .. -کوروش زودتر زودتر .. هیجان زیاد د اره منو می کشه سوختم سوختم واااااایییییی اومد جووووون داره میاد همین جوری ولم نمی کنه .. خیس عرق شده بدنش می لرزید و من با دستام عرق تنشو خشک می کردم . -کوروش تو نمی خوای آبتو خالی کنی ؟/؟ می خواستم بگم همون دو سه قطره اش هم واسم نمونده ولی نمی خواستم تو ذوقش بزنم . یه چند تا فشار به خودم آورده و خالی کردم تو کوسش ولی دو جهش اما خودم چند تا پرش نمایشی دیگه هم به کار اضافه کردم تا فکر کنه خیلی خیس کردم .. -بدنشو خشک کردم تا سرمای بعد از عرق تنشو اذیت نکنه . -بیابریم رو تخت پیش کتی .. کتی مارو که دید تعجب کرد . -خسته نباشید . حالا افسان جون می تونه تشریف ببره من و داداش تا صبح میخواهیم کنار هم باشیم -کتی جون از این خبرا نیست . شما دوتا دوطرف من می مونین و من میخوام یه حال سه تایی بکنیم . یعنی من با شما دوتا . هرکی موافقه دست بالا کنه . من و افسانه دستامونو بالا بردیم . -دورای در برابر یک رای . خب کتی جون اگه دوست نداری برو . می تونی بری . من و افسانه شبو با هم می مونیم . اگه دوست داشتی تو هم بیا کنار ما . افسانه بزرگواره . مخالفتی نداره که تو در کنار من باشی ولی اینجا تصمیم گیرنده منم . هرکدومتون جورو به هم ریخت اخراج ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

6 نظرات:

m گفت...

درود به ایرانی ( قلم طلا )
عزیزم امیدوارم خوب و خوش باشی هر داستانی را که توی لوتی دیدی لینکش را برام بفرست تا گزارش اون را برای پرنسس بفرستم واقعا اقدام میکنه این پیام را همین الان برام فرستاده
aredadash:
درود به پرنسس نازنین
پیام ایرانی راجع به کپی برداری جدید بدون مقررات
.کپی برداری روز : داستان سه ضرب دردو در صفحه 95 داستانهای حشری کننده سایت لوتی بدون اشاره به منبع و نام نویسنده ..کپی بردار : کاربر amirrf...قابل توجه پرنسس نازنین مدیریت محترم سایت لوتی ...ایرانی
با عشق : آره داداش

دروود بر شما اینبار پاک میکنم ولی دفعه دیگه حتما لینک بدید
سپاس
با سپاس از شما بزرگوار از حرکت مسولانه شما بسیار سپاسگذاری میکنم و از این حرکت شما برای من معلوم شد که شما برای زحمت دیگران ارزش قائل هستید .
به دیده منت حتما موارد را با لینک خدمت پرنسس نازنینم ارسال میکنم
پرسنس نازنینم من عاشق والا حضرت شهربانو هستم و فکر کیکنم ایشان را باید مادر ایران خواند و شما را هم میستایم
با عشق : آره داداش

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز و نازنینم ! سپاسگزارم از همراهی و حمایت تو . البته من به احترام هموطنان و هم زبانان عزیزم ترجیح می دهم که این داستانها با رعایت اصول منتشر گردد نه این که محو گردد . کسی را به جرم داشتن عقیده ای نمی توان محکوم کرد . هرچند بحث سیاسی در این وبلاگ ممنوع است ولی آره داداش عزیزم من و تو در عشق به والا حضرت شهبانو فرح دیبا یا پهلوی هم عقیده ایم . حداقل قضیه این که قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی دچار آید . پرنسس مهربان : مدیریت ,همراهی و همدلی شما درخور تقدیراست . هدف ما از فعالیت های این چنینی در درجه نخست خدمت به هم میهنان گرامی می باشد . تقسیم و گستردگی سایتها و رقابتهای سالم و سازنده نباید این هدف را تحت الشعاع خود قرار دهد . برادریها و مودتها و تفاهم باید که پایدار بماند و این نگرش بوده است که ایران عزیز مارا پابر جا داشته تا ایرانی به امید فردا و فرداهای بهتر تلاش نماید . بنده که با نشر آثار خود در سایتهای دیگر به طریق منطقی مخالفتی نداشته تا نظر شما و سایر مدیران و کاربران مخترم سایتها چه باشد . پرنسس عزیز امیدوارم که مشغله زیاد سبب قضاوتهای خاصی در مورد بعضی از کاربران واطرافیان نگردد . بداندیشان و چاپلوسانی هستند که سعی دارند زیر پای دیگران را خالی نموده تا جای خود را محکم نمایند . شاید علاوه بر مرام لوتی منشانه امیر مدیریت محترم این سایت دلیل دیگری که در سایت امیر سکسی احساس راحتی می کنم این باشد که دور و برم از این بد اندیشان احتمالی خالیست ولی زیبا تر آن می بود که با فرهنگی سالم و اخلاقی پسندیده با رقابتی سالم در جهت ارائه آثار و خدماتی با کیفیتی بهتر اقدام می نمودیم . شناختن دوست و دشمن بسیار دشوار است و چه بسا حکومتهای سازنده از جمله پهلوی بدین گونه سرنگون شده باشد . پاینده باد ایران و ایرانی و اندیشه هایی که ما را به آبادی و آزادی ایران عزیزمان می رساند . بادرودی دیگر به شما وهمه هم اندیشان شما ..خدا نگه دارتان ...ایرانی

saeed گفت...

اون موقعه که دوزدیده بودنش جالب تر بود
ولی بازم باحاله
ممنون ایرانی

ایرانی گفت...

خب سعید جان واسه تنوع گفتم یه سی چهل قسمتی رو برگردم ایران دوباره بر نامه های متنوعی رو در خارج پیاده خواهم کرد . کوهنوز تا انتها ؟/؟ این دست سریال صدها قسمتی راز های پنهان را از نظر تعداد قسمت از پشت می بنده . ولی از شوخی گذشته سعی می کنم از 150 قسمت بیشتر نشه . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

m گفت...

ایرانی عزیزم درود
طی پیامی به پرنسس درخواست نمودم که 2 یا 3 تاپیک جدید باز کنم و حالا که بعضی عا سخن در گوش های کرشان فرو نمیرود داستان های زیبایت را خودم به صورت صحصح و در عین امانت داری با اجازه شما و امیر نازنینم در سایت لوتی منتشر کنم
تا نظر شما چه باشد
با عشق آره داداش

ایرانی گفت...

آره داداش با محبت و گل و عزیز ! من این پیام تو را بعد از اینکه پیام جداگانه ای برایت فرستادم خواندم . یعنی هنگامی که ذیل داستان زن نامرئی 28 برایت پیام می گذاشتم از پیام تو مطلع نبودم . پس آن پیام راهم حتما بخوان . گفتنی ها آنجا گفته شده است . از نظر من صاحب اختیاری آن چنان که کینگ صفر پنج عزیز هم شایستگی خود را به اثبات رسانید تو هم می توانی بسیار موفق باشی . آن چه بیشتر از خود داستان نویسی و خود کپی برداری ارزش دارد رعایت اخلاق صحیح و ایجاد تفاهم و دوستیها می باشد و می دانم که تو با تواضع و فروتنی و صبر موفق خواهی شد . فقط از بداندیشان و حسودان یا حاسدان بترس ولی درعین شجاعت و اعتماد به نفس با آنان مقابله کن . می دانم که امیر نازنین هم درصورت رعایت مقررات با کپی برداری مخالفتی ندارد . من هم به نوبه خود از پرنسس مهربان به خاطر نگرش منطقی خود به بسیاری از رویداد های اخیر در خصوص بر نامه های سایتها مجددا تشکر می کنم . به امید آن که من و تو روزی موفق به زیارت هر دو پرنسس در کشور عزیزمان ایران گردیم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر