ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 55

من از جون تو چی میخوام آرمیلا ؟/؟ بگو تو از جون من چی میخوای ؟/؟ این منم که همش دارم از خودم دفاع می کنم . اصلا تو یه ذره عاطفه و احساس تو وجودت نیست . اصلا نمی فهمی معنی عشق و دوست داشتن چیه . نمی فهمی اینی که جلوت وایساده داداشته . حاضری دارو ندارتو تقدیم غریبه ها کنی هر چی که داری به اونا ببخشی . اون چیزی رو که حق منه از دستم بکشی و بدی به یه نفر دیگه ولی من هیچی .. من چه هیزم تری بهت فروختم . گناه من چیه که پسر شدم و دختر نشدم تا امروز تو حسرت پسر بودنو نداشته باشی . شاید باور نکنی ولی تو اولین عشق زندگیم بودی . اون وقتایی که نمی دونستم  دوست دختر داشتن به چه صورته و چیکار باید کرد من عاشق تو شدم . عشق و شاید باور نکنی هوسم تو بودی . همه چیزم تو بودی الگوی من ..  نیاز من .. ولی تو چشاتو به روی واقعیت بسته بودی . همش می ترسیدم که یکی بیاد و تو رو ازم بگیره . همش می ترسیدم که بایه پسر دوست شی و یه رقیب واسه من پیدا شه . من عاشقت بودم با تمام وجودم می خواستمت ولی تو تو .. چیکار کردی فقط به خودت توجه داشتی . فقط خودتو توآینه زندگی می دیدی .. فقط به خودت اهمیت می دادی . ..... چشای آرمیلا یه برق خاصی می زد . حس می کردم که این کوس شر گویی های من که خودمم سر و ته شو نمی فهمیدم داره درش اثر می کنه .... -آره آرمیلا من همش به فکر تو بودم . دوست داشتم بهت بگم عاشقتم دوستت دارم .. دوست داشتم باهات عشقبازی کنم . ولی ازت حساب می بردم می ترسیدم تواصلا به من توجهی نداشتی . همین بی توجهی هات سبب شد که من عاشق آهو بشم . ولی اون غزال من .. آهوی واقعی من که از دستم گریخت تو بودی . تو که با بیرحمی زیر پاتو نگاه نکردی که ببینی داداش تو از عشق تو به خاک سیاه نشسته و داره خون گریه می کنه . عروسی تو و فرنوش به ظاهر می خندیدم ولی اون شب اول تا صبح گریه کردم . روز بعدش خودمو قانع کردم که به خاطر خوشبختی تو باید خوشحال باشم . داداش که آبجیشو دوست داره باید با خنده هاش هم بخنده .. همچین رفته بودم تو فیلم که خودمم احساساتی شدم بغض گلومو گرفت . به زحمت بر خودم مسلط شدم . شاید این بغض خوشحالی بود از این که می دیدم هم در قدرت هم در احساس بر آرمیلا غلبه کرده و اونو فریبش دادم .البته فریبی در جهت اصلاح اموروخوابوندن شر.  هرچند پیروزی این یکی هنوز عملی نشده بود .. -آره خواهر گلم تو عشق منو با نفرت جواب دادی . وقتی تو مجلس خونوادگی می دیدم که تو با همه حال می کنی و برخلاف قانون از داداشت فاصله می گیری زجر و عذابم چند برابر می شد .. بازوهای آرمیلا رو گرفته و تو چشاش نگاه کردم و بهش گفتم به من بگو به من بگو گناه من چی بوده . چی بوده که باید این همه عذابم بدی . اگه بگم برات می میرم اگه بگم در عشق تو خاکستر میشم و تو تنها عشق واقعی زندگی من هستی و بقیه همه فرعیات هستند قبول می کنی ؟/؟ نه .. می دونم که نه . تو فقط عاشق خودتی . تو اصلا نمی دونی احساس چیه . تو سنگدلی . بیرحمی . عاطفه نداری . خدا یه ذره عشق تو وجودت نذاشته .. اشک از چشای آرمیلا جاری شده بود .. منم دیگه حس کردم که باید این روضه خونی رو تمومش کنم .. خانوم حنا لب و دهنت درد نکنه که راهنمایی ام کردی . آرمیلا مثل ابر بهار می گریست و من دست و پاشو باز کردم . پیشونیشو بوسیدم . -به خاطر این که عاشقتم منو ببخش . به خاطر این که با تمام وجودم دوستت دارم منو ببخش . منو ببخش ولی محکومم نکن آرمیلا . چون کسی رو تو این دنیای بزرگ نمیشه به خاطر دوست داشتن کسی محکوم کرد . من یک جلاد نیستم . من نمی تونم مثل تو سنگدل باشم . ادای آدمای بیرحم رو در میارم ولی تو خیلی راحت می تونی سنگدل باشی . خیلی راحت می تونی منو بدی دست دوستات تا منو عذاب بدن و از عذاب دادن من لذت ببرن . خیلی راحت .. هیچی ازت نمیخوام . دیگه ازت نمیخوام که بیای تو بغلم و باهام حال کنی . ازت نمیخوام که دوستم داشته باشی ولی اگه یه ذره وجدان تو وجودت باشه ازت به عنوان کسی که هم خونشی میخوام که بهم یاد بدی که چطور می تونم بی وجدان باشم . چطور می تونم به جای عشق تخم نفرت تو دلم بکارم -بس کن آریا .. بسه دیگه تو که جیگرمو سوزوندی -ازچیزی که نداری حرف نزن . این بار صورتشو بوسیده به قصد خداحافظی پشت به او و به سوی در رفتم . این دیگه لحظه نتیجه گیری بود . خیلی آروم می رفتم تا بهش فرصت فکر کردن بدم . دستامو جلو صورتم گرفته و چشامو می مالوندم تا قرمز ترش کنم و فکر کنه دارم عذاب می کشم .. -آریا .. نرو .. برگرد .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. برگرد خواهش می کنم برگرد .. اگه می خوای زنده بمونم برگرد .. به اندازه کافی چشامو قرمز کرده بودم . یه دور برگشتم و دستمو از جلو صورتم برداشتم و از فاصله چند متری بهش خیره شدم -برگردم که بازم مسخره ام کنی . کوچیکم کنی برگردم و بفهمم که همه این دوستت دارم گفتنهات واسه مسخره کردن و به ریش من خندیدن من بوده ؟/؟ -نه به جون تو که از همه دنیا واسم عزیز تری دوستت دارم . می دونم قبول نمی کنی ولی من فقط به تو قسم می خورم که دوستت دارم عاشقتم . به همون اندازه و شایدم بیشتر از اونی که تو دوستم داری دوستت دارم . آغوششو واسم باز کرده بود و این بار منم با آغوشی باز به طرفش رفتم . صداقتو از گرمای وجودش حس می کردم . حس می کردم که با تمام وجودش عاشق منه و هرچی که خانوم حنا گفته درسته . سینه هاشو به سینه هام چسبونده و سرم به روی شونه هاش افتاده بود . این بار واقعا احساساتی شده و همراه با اشکهای آرمیلا اشک می ریختم .. می دونستم که دقایقی بعد پیامد این آشتی چی می تونه باشه . آرمیلا لبای خودشو رو لبام قرار داد و فقط اون بود که مدام حرف می زد . حرفاشو در میون هق هق گریه هاش یک در میون متوجه می شدم -داداش دوستت دارم می دونم هم تو رو هم خودمو اذیت کردم .. دیگه این کارو نمی کنم . به جون تو دیگه این کارو نمی کنم . منو ببخش . هربلایی سرم بیاری حقمه . نمی دونستم این قدر دوستم داری . نمی دونستم این قدر واسم ارزش قائلی . هر چی رو که ازت دریغ کردم نثارت می کنم . روح و جسمم همه مال تو .. با دستاش سینه هامو نوازش می کرد داشت می رفت پایین ترکه صدای تلفن خونه رو شنید .. رفت اون یکی اتاق و پس از صحبت با اونی که نمی دونستم کیه بر گشت .. -آریا خیلی دلم می خواد امشبو با تو باشم ولی فرنوش تا یه ساعت دیگه بر می گرده . خونه مامان هم که نمیشه . داداش ! اگه جور کنم می تونی واسه امشب باهام باشی ؟/؟ -من با تو تا اون سر دنیا هم میام . زنگ زد واسه خانوم حنا اون خونه بود و گفت که موردی نداره می تونین شبو بیاین پیش من . از اون طرف به فرنوش زنگ زد و یه بهونه ای تراشید که دوستش به شدت بیماره و مشکلی داره که نیاز به مراقبت داره شبو میخواد اونجا بمونه و داماد من هم خیلی راحت قبول کرد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

جيبر گفت...

بلاخره اين موش و گربه بازيا تموم شد وبه قسمت جالب و حساس رسيد دمت گرم ايراني كه خيلي استادانه داستانو به اينجا كشوندي

سعید گفت...

سلام
داستانت خیلی داره قشنگ میشه

دلفین گفت...

ایولا امپراطور

ناشناس گفت...

مرسی عزیز.فردین

ایرانی گفت...

ممنونم داداش جیبر ! درهرحال این یه داستانیه که یه جورایی تا اونجایی که جا داره حالا حالاها ادامه اش میدم و از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم ..ایرانی

ایرانی گفت...

متشکرم از تو سعید عزیز به خاطر پیام گرمت ..ایرانی

ایرانی گفت...

درود بر تو دلفین گرامی من . ..ایرانی

ایرانی گفت...

منم متشکرم فردین جان ..ایرانی

ایرانی گفت...

یک نکته ای رو که بهتر می بود در خود داستان هرکی به هرکی قسمت 55 توضیح می دادم این بود که در ابتدای داستان آریا به کمک یک اصل روانشناسانه وفضا سازی رو همون نقطه ضعفی که آرمیلا داشت انگشت گذاشته علاوه بر احساسات خواهرش منطق اونو هم بیدار کرد . این که آرمیلا پیش خودش احساس کنه پس داداشم مثل من بوده و لی رفتارش عاقلانه بوده ..چرا من نباشم و...سربلند و پیروز باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر