ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 22

دیگه با دستی پر و خدمت به جامعه زنان ایرانی از مجلس اومدم بیرون . پیش وجدانم شرمنده نبودم . می دونستم که تونستم خیلی ها رو راضی کنم . تو اون افرادی که در مجلس در حال سکس بودند خیلی کم آدم حسابی پیدا می شد و اگه آدم حسابی وجود می داشت که دیگه پاشو اونجا نمیذاشت . حالا این یکی دو نفری هم که می خواستند از حقوق زنان دفاع کنند شاید یه چیزی خورده بود تو سرشون .. روزنامه ها خیلی سریع تر از اونچه که فکرشو می کردم در این مورد مطلب نوشتند . لایحه تو همون مجلس رد شد و کار به شورای نگهبان نکشید . هرچند تاکسی بر گشتی های شورای نگهبان منتظر بودند که این لایحه تصویب بشه و سر پیری معرکه گیری کنند . اوخ که چه حالی کردم و این فیلمی هم که از جند ه بازی نماینده های شیطون وشیطان تو دستم بود شاید تو یه وقت تنگی به دردم می خورد و می تونستم یه جوردیگه ای حالشونو بگیرم . فعلا برم ببینم خونه چه خبره . داداش نویان که دو سه روزی رو استراحت داشت با دوستاش رفته بود شمال . مامان هم بازن همسایه مون که رابطه ای صمیمی داشتند رفته بودند قم و یه روزی رو قصد داشتند اونجا بمونند . منم پس از مدتها باید آشپزی می کردم . برای خودم و بابا . دوست داشتم که یه چیزی آماده بخوریم ولی بابا از غذاهای بیرونی و به اصطلاح فست فود خوشش نمیو مد و حالشو بهم می زد . وقتی رسیدم خونه یه خورده واسه ناهار دیر شده بود . -بابا جونم منو ببخش یه خورده دیر کردم . بیرون کار داشتم .. حتما خیلی گرسنه اته -نه عزیزم مامان که واسه یه روز بیشتر نرفته و غذای چند وعده رو آماده کرده . نیازی نیست تو زحمتتو زیاد کنی . خیلی خوشحالم که می بینم این روزا روحیه ات عوض شده و حالت بهتر شده و با این جایزه میلیاردی که تو و داداشت بردین دیگه تا آخر عمرتون می تونین بگیرین بخورین و بخوابین -بابا جونم زندگی که همش بخور و بخواب نیست . باید کار و تلاش کرد و تحرک داشت . پول خوشبختی نمیاره .. آدم باید با داشته هاش بسازه . هر قدر که می خواد باشه . گاهی می بینی که با شادی یکی شاد میشه وبا غم یکی غمگین بابا . ما باید هوای همو داشته باشیم .. کمی خسته بودم . رفتم یه دوش گرفتم و دلم می خواست روحیه ام شاد باشه و از تماشای خودم لذت ببرم . واسه همین وقتی که از حموم بر گشتم با یه تاپ و شلوارکی که می شد گفت تو همون مایه های شورته خودمو ردیف کردم . رفتم جلو آینه و خودمو شبیه عروس خانوما ساختم و از این که داداش نویان نیست تا باهاش حال کنم حالم گرفته بود . بابا هم امروز انگاری از دوری مامان حال و حوصله بیرون رفتنو نداشت و خونه نشین شده بود . یا شایدم تازه برگشته بود و من خبر نداشتم . -نادیا خوشگل من ! می بینم خیلی خیلی خوشگل تر و ناز تر کردی خودتو . هرچند تو واسه من همیشه همون نادیا قشنگه ای . -ممنونم بابا چشات خوشگل می بینه . -وقتشه که یواش یواش وقتی که خواستگار برات می رسه بهتر باهاش بر خورد کنی -پدر من تازه دو روزه که حالم خوب شده بذار یه آب خوش از گلومون پایین بره . مثل این که خیلی دوست داری از شر من خلاص شی ها . من اگه مزاحمتم یا گردنت خرج میندازم به من بگو . میرم یه جای دیگه تازه کلی پول دارم و هرچی خواستی ازم بگیر -نادیا حالا چرا این قدر ازم ناراحت میشی . من خوشبختی و صلاح تو رو میخوام . فکر کردم این جوری برات بهتره . اومد پیش من و صورتمو بوسید . اوخ که چقدر از عطر تن بابا و بوی صورتش خوشم میومد . وای هر وقت که بچه بودم صورتمو به صورتش می مالیدم تا  اون ریش یکی دوروزه اش سیخم بده . بیشتر وقتا قلقلکم میومد . بازم از این کارا کردم . زیاد گرسنه ام نبود . بابا که رفت بخوابه و منم رفتم اتاق خودم .. یه لحظه صدای قفل شدن در اتاق خوابو شنیدم . یعنی چه بابا واسه چی درو قفل کرده . حس فضولی من تحریک شده بود . درسته که نادیا از در نمی تونه بره تو اتاق از پنجره که می تونه سر و گوشی آب بده . یه چهار پایه گذاشتم پشت پنجره باز و خودمو نامرئی کردم و از اون جا یه نگاهی به اتاق بابا انداختم . واییییی پدر جونم تو یه روز هم تحمل نداشتی ؟/؟ داشت از تلویزیون فیلم سکسی می دید اونم چه فیلمهایی و دستشم گذاشته بود رو کیرش .. خیلی دلم می خواست ببینم دیگه چیکار می کنه . مثل پسرا با اشتیاق جلق می زد . هر لحظه منتظر بودم که آب کیرشو خالی کنه ولی تلویزیون رو خاموش کرد و رفت از داخل کمد یه لپ تاب در آورد و روشنش کرد .. ای بابایی تو هم آره ؟/؟ تو که تو خط کامپیوتر نبودی .. مثل این که باید می رفتم تو اتاقش . خیلی آروم بدون این که سر و صدایی کنم لبه بیرونی پنجره رو داشته خودمو کشیدم بالا . چون منو نمی دید عجله ضرورتی نداشت . خودمو کشتم تا صدا ندم . رفتم نزدیکش . زیاد نمی تونستم بهش نزدیک شم اون وقت شاید بوی دخترشو حس می کرد . یه خورده رفت تو خط فیلمها و عکسهای سکسی داخل اینترنت و بعدش رفت رو سایت داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو یکی از داستانهای سکس پدر با دخترش زوم کرد . از اول تا آخر که داشت داستانو می خوند دستش رو کیرش بود و وقتی که داستان تموم شد و کف دستشو باز کرد دیدم آب کیرسطح کف دستشو پوشونده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه دادشی ادامه بده

ایرانی گفت...

درخدمتم داداش دلفین گلم ..ایرانی

hero گفت...

تازه شروع کردم به خوندنش تا حالا عالی بوده .

ایرانی گفت...

سپاسگزارم هرو جان ! این جور غیب شدن هم یه مزایایی داره . خسته نباشی و روز و دلت خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر