ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 57

من وحنا یه چشمکی به هم زدیم و من دلم می خواست همونجا بغلش کنم و ازش تشکر کنم ولی نباید سوتی می دادیم و برای من و اون هر دو بد می شد اگه خواهرم می فهمید که اون نقش یه جاسوسو واسم بازی کرده . فقط یه بار که وقت رفتن به دستشویی تنها گیرم آورده بود یه لب ازش گرقتم و بهش گفتم من جبرانش می کنم . -آریا تو خیلی خوبی . این من بودم که جبرانش کردم . تو که دیگه بدهی به من نداری . وقتی که ازم دورشد یه خورده به حرفش فکرکردم دیدم از یه نظر راست میگه . اول من بودم که به درخواست سکسش پاسخ مثبت دادم و اون برام این کارو کرد و ازبس خوب و مهربونه که بیشتر از اونچه که حقشه ازم نمیخواد هرچند در دیدار قبلی ازم انتظار داشت که به نحوی هواشو داشته باشم . من هیچوقت اونو فراموش نمی کردم و نمی کنم و بازم بهش می رسم با تمام وجودم نه به خاطر این که حس کنم مدیونشم بلکه واسه این که اون دوست داشتنی و خوب و مهربونه . شامو خوردیم . حنا گفت که شما دو تا رو دیگه باید تنها گذاشت تا .. بقیه اش دیگه باخودتون . سخت نگیرین منزل خودتونه . منم تو یه اتاق دیگه گوشی میذارم به گوشو و تلویزیون می بینم و ترانه گوش میدم تا خوابم ببره . داشت بهمون می گفت که اگه سر و صدا یی کردیم بی خیال باشیم . آرمیلا حنا رو بوسید و گفت تو خیلی خوبی اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم . نمیدونم شاید اگه از کمک حنا با خبر می شد  برخوردی مثبت با این موضوع می داشت . نمی شد قضاوت خاصی کرد . من و خواهرم تنها شدیم . -داداش دلم نمیخواد امشب به صبح برسه . تا ابد طول بکشه . بتونم تو بغل تو باشم و باهات حرف بزنم و هرکاری که دلم میخواد بکنم -وهر نقشه ای که دوست داری بکشی -داداش این قدر خجالتم نده دیگه . -شوخی کردم . با خواهرگلم شوخی کردم . چون دوستش دارم . اونو از همه دنیا بیشتر دوستش دارم . -حتی از مامان و آهو؟/؟ -آرمیلااگه واسم اهمیت نداشتی که این همه واسه جور شدن با تو خودمو به آب و آتیش نمی زدم . خودشو خیلی زیباتر از اونچه که فکرشو می کردم در آورده بود . اون زیبا بود و دوست داشتنی . خواستنی و مهربون . راست می گفت چقدر این یک شب برای من و اون کم بود . با این که حاضر بودیم از خوابمون بگذریم ولی بازم کم می آوردیم . این بار من سرمو گذاشتم رو سینه های لختش . اون تن خوش عطر و بوش به من حس دوباره ای می داد احساس خوشی برای ادامه زندگی و نگرشی به آینده ای خوش . -آریا می تونم ازت بخوام که حس کنی دوباره متولد شدی . یا بهتربگم اون رابطه من و تو یه روند تازه ای پیدا کرده ؟/؟ -نیازی نیست که تو ازم بخوای . این حسیه که در من ایجاد شده . شاید منم ازت همچین چیزی می خواستم و حالا می بینم که حسشو داری . شونه هاشو بالبام می مکیدم .. -آهههههه نههههه داداش همین حالا ؟/؟ چه زود داری یه جوریم می کنی . ادامه بده . هر جوری که خوشت میاد بکن . کبودم کن تمام تنمو کبود کن . یه بهونه ای واسه فرنوش میارم . میگم بایکی لزداشتم -مگه تو ازاین کارا هم می کنی -به خاطر تو حاضرم دروغ هم بگم . بخوررررر بخورررررر دوباره شونه هامو بخورش خواهش می کنم . ادامه بده . چشای خواهرمو می دیدم که چه با هوس باز و بسته میشه و منم با هوس خودم شونه هاشو به طرف سینه هاش میک می زدم و با زبونم روش می کشیدم . سینه های آبدار آرمیلا رو از پایین دور دستام حلقه کرده به طرف بالا جمعشون کرده نوکشو میذاشتم تو دهنم پاهامو از وسط و زانو خم کرده و زانومو میذاشتم روکوس خواهر جونم و می مالیدم روش . زانوم رو کوس بی اندازه خیسش لغزندگی خاصی پیدا کرده بود . -چقدر تو هوس انگیز و آتشینی آرمیلا -داداش داری با همه جات کار می کنی  . از همه جات داری استفاده می کنی -وهمه جای تو . آبجی چشای خوشگلشو باز کرد . بایه خماری خاصی بهم نگاه کرد . به راستی نمی شد فهمید که کدوم حرکت منو دوست داره و نیاز بالاترش یا بالاترین نیاز اون در سکس دراون لحظه چیه که من برم سراغش . به هر قسمتی ازبدنش که دست می زدم حس می کردم که اون اوج نیاز و خواسته اش بوده که من با اونجاش ور برم . با این حال با بوسه ای داغ بستر هوسو نرم تر و تنورشو داغ تر کردم . این بار اومدم پایین تر . عجله ای نکردم . به نرمی زبونمو گذاشتم رو نافش . خیلی خوشش میومد . انگشتامو می کشیدم رو پوست تنش . جفت دستامو از زیر گذاشته بودم رو کونش و اون برجستگی هوسو چنگشون می گرفتم -آریا چقدر داری سستم می کنی . مگه نمیخوای آرمیلا هم نشون بده که چقدر داداششو دوست داره و داره واسش می میره -همینکه تن داغتو چسبیده به بدنم می بینم  تمنای اونو احساس می کنم واسم کافیه . -می میرم واسه اون احساست . سرمو گذاشتم رو شکاف کوسش و یه چند تا چرخش و مانور اونجا دادم -نهههههه عزیزم عشق من کوسسسسسم داداششششش هر کاری که می کنی واسم هیجان داره بگو بگو باهام داری چیکار می کنی .  -باتو رو نمی دونم ولی فعلا دارم سرمو شامپو می زنم . با همون حالت هوسش از ته دل خندید -قربون خنده هات برم من . نمیدونی وقتی که این جوری می بینمت از هردوست داشتنی تو دنیا دوست داشتنی تر میشی . رفتم سراغ کوسش . جایی که میگن آخرین مرحله کاره ولی گاهی وقتا می بینی که آخرین مرحله , مرحله اول میشه . من باید تا صبح به خواهرم حال می دادم و باهاش حال می کردم . طوری که باید چشام از خواب می سوخت و قرمز می شد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

m گفت...

درود
فقط اومدم بگویم سلامت و موفق باشی ایرانی ( قلم طلا ) نازنین
دوستت دارم
آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

لطف داری آره داداش نازنین و دوست داشتنی من ! شاهد حمایت هایت درگوشه کنار سایت لوتی هستم و در انتهای متن اصلی داستان شوهر اصلی شوهر زاپاس هم یک تشکر ویژه از شما داشته شاد و سربلند و پیروز باشی ..ایرانی

m گفت...

گلم درود
بنده اگرحرفی و دفاعی کردم در درجه ی اول از حقانیت کردم و دوم اینکه در برابر بی عدالتی که ببینی و ساکت بمانی در کارم او شریک شده ای و از این ها گذشته خاطر مبارک شما عزیزانی است که واقعا از جلن و دل دوستتان می دارم
با عشق و آرزوی بهترین ها
آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش دوست داشتنی و با محبت ! این نهایت لطف و آزادگی شما را می رساند که در هر شرایطی از حق و حقانیت دفاع می نمایید . وجود نازنینانی چون تو هم من و هم امیر عزیز را در ادامه راه دلگرم تر نموده تا با توان بیشتری همچنان با لذت و افتخار در خدمت تو عزیز گل و سایر عزیزان باشیم . شاد و پیروز و همچنان آزاد منش باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

مرسی

ناشناس گفت...

به به عجب داستاني ايول
جيبر

ایرانی گفت...

ممنونم جیبر جان خسته نباشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر