ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 69

عمه خوشگلم کاملیای ناز و دوست داشتنی اصلا باورم نمیشه که یه روزی پس از این همه سال اونم عمه نازمو طوری زیر کیر خودم داشته باشم که حس کنم با یه دختر جوون حال می کنم -اوووووههههه کوروش نگو که با این حرفات داری جزغاله ام می کنی . کوس کاملیا خیلی گوشتی و توپر بود . چوچوله هاش و اون حاشیه های کوس یه گوشت های اضافی هم داشت که نشون می داد باید از سکس لذت زیادی ببره . چون ور رفتن با هر یک از این تیکه ها یه لذت زیادی رو درش به وجود می آورد و منم این قسمتها رو زیاد میک می زدم . -وای عزیزم کوروش جون نه نه نه دارم از حال میرم .. اون بیرون سر و صدا بود و با این که می دونستم تنها صاحب کیر کاری دنیام ولی از این که پشت در منو بپان خیلی ناراحت بودم . با این حال بی خیال شدم . کاملیا با دو تا دستاش صورتمو به طرف خودش بر گردوند و با این کارش می خواست حواس منو از طرف پشت پنجره بالای در پرت کنه . با خودم گفتم بی خیالش . چیکار میشه کرد این کیر که نمی تونه به درد همه برسه .لااقل بذار بقیه ببینن و یه جقی بزنن . این موبایل لعنتی رو خاموش نکرده بودم دیدم زنگ می خوره . مجبور شدم که گوشی رو بگیرم . کتی بود -داداش کجایی پس کی میای خونه -خواهر گلم من که تازه اومدم اینجا هنوز استارتو نزدم -مگه میخوای کوه بکنی ؟/؟ -یادت رفته بچه که بودیم و تا همین چند وقت پیش اصلا نمی دونستن ما چیکار می کنیم و وضعمون چه طوره . یه جوری سر هم بندی کن بیا داداش من منتظرتم .-کتی امروزو استراحت کن . تازه افسانه هم اونجاست . -نه کوروش من این چیزا حالیم نیست اگه بخوای پیش این افسانه ضد حال بزنی و آبروی خواهرتو ببری و منو خیطم کنی و کم محلی دیگه اسم منو نبر . اون  رابطه برادر خواهری ما از بین میره -عزیزم ما الان از خواهر و برادر هم که خیلی بالاتر هستیم . الان من شب بیام اونجا افسانه رو چیکار کنم .. در اینجا کاملیا که عصبانی شده بود گوشی رو از دستم گرفت و گفت دختر چقدر حرف می زنی داداشت مال خودت بذار این یه ساعتی که اینجاست کیفشو بکنه و یه حالی هم به ما بده دیگه . چقدر خود خواهی تو از بچگی هم این جور بد ذات و بد جنس بودی ... وقبل از این که کتی بخواد چیزی بگه گوشی رو داد دستم . -کوروش به این عمه بگو چرت و پرت نگه الان میام همه چی رو بهم می زنم -قربون شکل ماهت بشه این کوروش تو کوتاه بیا اون بزرگتره . فقط کتی جون تو که می دونی من تو رو از همه دنیا و از هر زنی بیشتر دوست دارم و عاشقتم و بدون تو هیچی نیستم . فقط یه جوری دل این افسانه رو نشکن . اون با وجود بار دار بودن به خاطر من شلاق خورد و یه ماه تو زندان بود . -میگی چیکار کنم . تحویلش می گیرم ولی امشب که برگشتی پیش اون حق نداری بخوابی . باید پیش من بخوابی . شاید دیشب من بار دار نشده باشم . کوس من هنوز تشنه شه . شاید امشب حامله شم .. باشه هرچی تو بگی ما رو کشتی کتی .. باهاش خداحافظی کردم و تا رفتم موبایلو خاموش کنم دیدم دوباره زنگ خورد . این یکی افسانه بود . -کوروش اومدم یه گوشه حیاط دارم واست زنگ می زنم . این رسمش نیست .می دونم تو خودت خیلی خوبی با خواهرت رودر بایستی داری و چون دو سه سال ازش کوچیکتری ازش حساب می بری ولی منم حق و حقوقی دارم . این بی انصافیه . من نمی خوام منت بذارم که برات چیکار کردم . خب تو که نمی خواستی این جور شه ولی من مادر بچه تم . انتظار دارم می دونم بازم تا مدتها نمی بینمت . دیشب پیش کتی بودی . امشبو باید پیش من بخوابی . نه نگو . اگه بگی نه من ازت دلخور میشم و دلم می شکنه -میگی من چیکار کنم . آخه هنوز معلوم نیست کتی باردار باشه یا نه .. دیگه حرفمو ادامه ندادم چون افسانه داشت زار زار گریه می کرد . طوری که انگاری زن رسمی ام باشه و در اثر دعوای خواهر شوهری مادر شوهری عروسی این جور احساسالتش جریحه دار شده . یه جوری موضوع رو سر هم بندی کردم و گفتم عزیزم کتی هر وقت باشه خواهرمه عشق واقعی من تو هستی حالا خونواده یه انتظاری دارن ولی من از ته دلم تو رو دوست دارم عاشق توام . صداش نشون می داد که از این حرفای من خیلی خوشحال شده .. کاملیا دیگه خونش به جوش اومده بود . این بار موبایلو از دستم گرفت و پرت کرد یه گوشه ای و اومد روکیرم نشست . -آخخخخخخ کاملیا این خشم بود یا هوس -هردوش کوروش حقته که تا صبح جریمه ات کنم نذارم بری سر وقت خاله ات . یه مرد که داره یه زن دیگه رو می گاد دیگه برای گاییدن زنای دیگه که وقت نمی ذاره . تو حداقل از دکترا یاد بگیری که چطور مریضاشونو ویزیت می کنن . منم مریض توام عزیزم . دوستت دارم . کاملیا افتاده بود روکیرم و اون کوس خیسشو با فشار می چسبوند به کیر و خودشو آروم روش حرکت می داد -جووووووون کوروش اگه بدونی چه باحال خارشش گرفته می شه . الان پونزده ساله که سکس این جوری نداشتم . تازه اون وقتاکه شوهر عمه ات جوون بود این جوری منو نمی گایید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

sara گفت...

merccc.mishe dastane khanom mohandeso zudtar bezarin?man ino kheiliii dust daram

دلفین گفت...

مرسی دادشم

ایرانی گفت...

حتما ساراخانوم ! البته هفته ای دوبار منتشرش می کنم که یکی از اونا رو امشب میذارم . کمتر از شش ساعت دیگه . ممنونم از پیامت و این که هنوزم بهمون افتخار میدی . روز و شبت خوش ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام بر ایرانی عزیز
خسته نباشی
چند وقتی نبودم خوب داستان گذاشتی ها
دمت گرم
ارادتمند
ارمیا

ایرانی گفت...

سپاسگزارم ارمیا جان و خوشحال ازوجود خوانندگان و دوستانی چون تو . ضمنا داستان زن داداش همسر رو به در خواست تو منتشرکردم ؟ درهرحال هفته پیش منتشرش کردم و یکی دیگه رو تا یک ساعت دیگه میذارم ولی به مدلی که داداش فردین می خواست نوشتم . اون هفته قبلی احساسی سکسی بود ...ایرانی

 

ابزار وبمستر