ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 17

حالا منو اذیت می کنی دختر ؟/؟ نستوه بدو و نسیم بدو . دخترشمالی خسته شد و بازم نستوه افتاد روش -باشه دیگه کارت ندارم هر جوری که تو بخوای .. نسیم وقتی که می خندید چهره اش زیباتر می شد . اون دندونای درشت و سفیدش خیلی بهش میومد . انگار با تمام وجودش می خندید . با چشاش . با پیشونیش .. من چطور می تونم ازش کام دل بگیرم ؟/؟ اون به این آسونی ها باج بده نیست . شاید حالا دیگه نستوه ته دلش می خواست که نسیم بهش راه نده . انگاری داشت به این دختر عادت می کرد . نیاز پیش اونا موند. بعد از ظهری دوستش غفور هم که خونه شون بعد از خونه نیاز اینا بود به اونا پیوست . غفور و نیاز هم مدتی با هم دوست بودند و رابطه داشتند . غفور یه سال بزرگتر از نستوه بود و تازه دیپلمشو گرفته بود . بچه همونجا بود . بر عکس نستوه و نیاز که خونه شون در اصل تهرون بود اون و خونواده اش همونجا زندگی می کردند . مثل نستوه خوش قیافه نبود ولی خیلی هفت خط تر و دختر باز تر و بیرحم تر از نستوه بود .. وقتی نسیمو از نزدیک اونم همراه با نازی و نیاز دید در جا ازش خوشش اومد . -نستوه این کیه تورش کردی . تنهایی نخوریش ها .. یادت باشه نیازو من واست جور کردم و تو هنوز بهم بدهکاری .. نستوه حس کرد که از شنیدن این حرف غفور بی اندازه خشمگین و ناراحت شده دلش نمی خواست نسیم مث یه گوشت قربونی تقسیم شه . این همه مدت رو نسیم کار کرده به جایی نرسیده بود -غفور! نسیم از اوناش نیست . من دو سه ماهه باهاش دوستم . اصلا راه نمیده . فکرشو از سرت دور کن . اصلا ولش کن . کاری به کارش نداشته باش .. -نستوه نامردی نکن . منو باهاش جور کن . تو که واست فرق نمی کنه . خیلی خوشگل تر و اهل حال تر از اونو می تونی جورش کنی .. یه چیزی تو نگاه و حالتش هست که منو از همون اول جذب خودش کرده .. -غفور خودمو نمی دونم ولی اون عاشقم شده . حالا میشه بس کنی و دست از سر من و نسیم ورداری . -یعنی میخوای باهاش ازدواج کنی بچه . کو هنوز قاطی مرغا شدن . ؟/؟ تورو خدا بس کن دیگه . میدونم تو اهل عشق و عاشقی نیستی . حالا اون اگه عاشق من بشه که ایرادی نداره . من کاری می کنم که عاشق من بشه . دوستم داشته باشه -غفور چرا امروز این قدر کنه شدی . مگه خودت اهل عشق و عاشقی هستی ؟/؟ تو که روهوا می زنی -ولی این نسیمی که من می بینم هر جایی نمی وزه .. مثل یه طوفان میاد و میره -اوه غفور خان می بینم که شاعر هم شدی . هنوز پنج دقیقه نمیشه که دیدیش .. نکنه گلوت پیشش گیر کرده -تو این طور فرض کن . خودت میگی الان چند ماهه  که نتونستی مخشو بزنی . و باهاش حال کنی .. اونو بده به من . من واست چند تا دختر دیگه جور می کنم .-مگه من خودم چلاقم . -غفور موضوع رو عوض کن من حوصله تو یکی رو ندارم ..غفور یه چشمکی به  نیاز زد و نیاز هم رفت طرف نستوه ... نسیم که عصبانی شد نستوه رو ول نکرد و بهش چسبیده بود . از طرفی نازی که دید لشگر سیاهیه رفت یه طرفی و خونه نرفت که اهالی نگن چی شده . اون چهار تا هم به راه افتادن و یه جای کار نیاز دست نستوه رو کشید و گفت ببخشید من یه کاری با این آقا دارم مسئله خصوصیه .. نسیم از حرص لباشو می جوید . نمی خواست پیش اونا کم بیاره .. -نسیم خانوم بیا ما از این طرف بریم شاید چهار تا کلام حرف خصوصی دارن که بخوان با هم بزنن ما مزاحمشونیم . خیلی وقته که با هم دوستن . نسیم با فاصله از نستوه به آرامی می رفت و با چشم  نستوه و نیازو تعقیب می کرد . نستوه از دور دست تکون داد و گفت جایی نرین همین جا باشین ما الان بر می گردیم . -ببین نستوه خوب شد که با من اومدی وگرنه آبروتو پیش این نورسیده شمالی می بردم . مگه قرار نبود باهام حال کنی ؟/؟ چی شد حالا گلوت پیش اون گیر کرده ؟/؟ کور خوندی . عمرا اگه بذارم اون جای منو بگیره . -اصلا این جورا که فکر می کنی نیست نیاز . من اصلا قصد حال کردن با اونو ندارم . اون ازم خوشش اومده . -یعنی منی که چند وقته باهات سلام علیک دارم و می خوام باهات حال کنم ازت خوشم نیومده ؟/؟ یادت رفت تا چند وقت پیش خیلی هوس منو داشتی و  کار داشت به منت کشی می کشید ؟/؟ حالا چی شده که منو می بینی از دور فرار می کنی ؟/؟ -بس کن نیاز . من اصلا نمی خوام . منصرف شدم . -اگه منو نمی خوای اونو هم نباید بخوای . نمیذارم جای منو بگیره . -کی جای کی رو بگیره . از اون حرفا می زنی ها -میرم بهش میگم که باهم دوستیم و عاشق همیم -تو غلط می کنی نیاز اگه این حرفا رو بزنی با دستای خودم خفه ات می کنم -چه غلطا تو حتی نمی تونی یه مرغو هم بکشی . نستوه نمی دونست چیکار کنه گیج شده بود . از اون طرف غفور هم که از دست دخترای یه بار مصرف خسته شده بود و می خواست یه حال و هوای جدیدی به روابطش با دخترا بده و نستوه رو سد راه خودش می دید شروع کرد به سنگ اندازی -ببخشید نسیم خانوم نمیدونم چرا با این که با نستوه رفاقتی نزدیک دارم و مثل دو تا داداش می مونیم ولی از این رفتارش خوشم نمیاد . صدبار بهش گفتم خوبیت نداره .... در اینجا حرفشو قطع کرد . نسیم که اصلا خوشش نمیومد با این غریبه حرف بزنه در اینجا کنجکاو شد و پرسید خب خوبیت نداره که چی بقیه شو بگین .. -آخه درست نیست در اولین بر خوردمون این مسائلو مطرح کنم . شما دختر خانوم فهمیده ای هستین . چند روز تشریف دارین و میرین ولی اون باید مراقب رفتارش باشه . نسیم خانوم قول میدین این حرفایی که من از روی دوستی بهتون می زنم پیشتون بمونه و چیزی بهش نگین ؟/؟ -قول میدم -اون هفته ای هر ده روزی یه دوست دختر عوض می کنه . بعضی وقتا هم در آن واحد با دونفر هست . خیلی بده این جوری . همش نصیحتش می کنم که آدم باید با یکی دست یاعلی بده و تا آخرشم باهاش بمونه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر