ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 5

حاجی  خودشو بهم چسبونده بود . حالا اون لب و ریشش رو لب و صورت من قرار داشت . نتونست جلو خودشو بگیره . آتیشش خیلی تند بود . خیلی . دگمه های بلوزمو باز کرد دستاشو گذاشت جلو سینه هام . -پس حاجی بذار منم بلوزو از تنت در آرم تا تو هم بتونی راحت تر باشی . با سه سوت حاجی رو از نیمتنه لخت کردم ولی دستای اون لای سوتین من گیر کرده بود .. دیگه صحبتی از صیغه و این حرفا نبود . من که واسم مهم نبود خطبه بخونه یا نه . فقط می خواستم ببینم این رحمت جون چی میگه یادش  میاد یا نه . ولی طوری هوش و حواسشو از دست داده بود که اصلا چیزی در این مورد نگفته بود . نگاه پرالتماسش طوری بود که هر کی اونو می دید فکرمی کرد که داره مصیبت نامه می خونه . اونم چه مصیبتی . -حاجی درش بیار . به سوتین می گفت کرست . -حاجی جون بند کرستو از پشت باز کن . دلم میخواد با دستای شفا بخش خودت این کارو انجام بدی . وقتی حاجی سوتین منو باز کرد و به گوشه ای پرت کرد دو تا سینه های درشت منو به نوبت گذاشت تو دستاش و یکی یکی اونا رو گردند و سبک سنگین کرد و بعد دو تاشونو در کنار هم قرار داد و طوری کرد که حس کردم دوتایی شونو درسته میخواد بذاره تو دهنش . یه نازی کردم و عشوه ای ریختم و با گوشه چشم نازک کردن گفتم حاجی جون این سینه ها رو یکی یکیشونو نمی تونی یدفعه بخوری چه جوری میخوای دوتاشونو با هم بذاری تو دهنت . یه غرشی کرد و گونه هاشو لرزوند و گفت همه چی از این حاجی رحمتت بر میاد . دهنشو یعنی چاک دهنشو تا جا داشت باز کرد ودو تا سینه منو در کنار هم قرار داد و دهن بازشو گذاشت رو اون . هرچند این کارش تکمیلی نبود ولی بهش مزه می داد واز این که می دیدم چه با اشتها داره این کارو انجام میده اشتهای منم باز می شد -رحمت جون چرا حالا این قدر حرص می زنی ؟/؟ اینجا فقط منم و توییم . همش مال خودت مال تو .. . منو از پا لختم کرد و دهنشو گذاشت رو شورتم . مثل پلنگ می غرید . می دونست چه جوری منو به هوس بیاره و تو این هوس خودش داشته باشه . اوخخخخخ این حاجی منو با اون آتیش تندش کشته بود و نمی دونستم چه جوری تحمل کنم این چند دقیقه رو که کیرش بره تو کوسم . دهنشو گذاشت بالای شورتم رو قسمت کش اون و با دندوناش اونو می خواست که پایین بکشه . یه خورده که میومد پایین دوباره می رفت بالا . -اووووووفففففف حاجی خوب بلدی . خوب بلدی -شرع مقدس برای همه مسائل و ریزه کاریها بر نامه های خاص خودشو داره و یک مسلمان باید به همه اونا آشنایی داشته باشه . باید بدونه که داره چیکار می کنه . -بیست بیستی حاجی جون . من فدات میشم . دیگه خیلی آتیشم زده کاسه صبرم لبریز شده بود . کونمو  یه خورده از زمین بالا آورده شورتمو پایین کشیدم که آخوند رحمت دیگه به این بازی خودش خاتمه بده . بقیه شو از پام در آورد . رفت کوسمو لیس بزنه که بهش گفتم حاجی این عدالت اسلامی نیست که من لخت باشم و تو هنوز شلوار پات باشه -ممنونم . ممنونم اشرف جون که امر به معروف کردی . -بیا من خودم برات درش بیارم . شلوارشو در آوردم و رسیدم به شورت پارچه ای و لنگه دار اون . با پشت دستم از پشت شورت یکی زدم به کیرش وای دستم درد گرفته بود . -رحمت جون همش مال خودته .. -اشرف جون این جوری حرف نزن گناه داره . وقتی که ما داریم با هم آمیزش می کنیم این طرز صحبت معنیش اینه که تو از آلت یه غریبه داری حرف می زنی . پس این می خواست مال کی باشه . مال خودمه دیگه . همش مال خودمه . ولی این حاجی رحمت یا کوس خل بود یا خودشو زده بود به کوس خلی و یا این که ما رو کوس خل گیر آورده بود . آخه آخوند عزیز! پیش نماز مسجد محل ! ما تازه هنوز صیغه هم نشدیم که داری مارو میگایی البته چیزی بهش نگفتم . حوصله نداشتم پاشه بره یه کتابچه بیاره و چند تا از اون وردهای عربی بخونه . می دونم خودشم به این چیزا اعتقادی نداشت و نداره . چون وقتی به دیدن کوس هوش از سر آدم بپره دیگه به این که نمیشه گفت ایمان . در هر حال شورتشو از پاش در آوردم و حیفم اومد که یه تبرکی از این کیر جوندارش نگیرم . ولی واسه این که یه حالت دو طرفه داشته باشم و دوتایی مستفیض شده حال بدیم و حال بکنیم اونو رو زمین درازش کرده کونمو گذاشتم رو سرش و سرمو گذاشتم رو کیرش من واسش ساک می زدم و اونم کوس منو لیس می زد . دوتایی مون ناله های تو دهنی می کردیم و هیجان خودمونو به بهترین وجهی نشون می دادیم . خیلی وارد بود . نشون می داد از اون کوس و کون لیس زنای حرفه ایه ولی تعجب می کنم چرا به سوتین می گفت کرست . حتما بیشتر زنای آثار باستانی رو می گاییده . کوسمو که می لیسید از اونجا زبونشو میذاشت رو سوراخ کونم . به خودم می لرزیدم و دلم میخواست اون کیر کلفتش زودتر بره تو کوسم که ببینم چه حالی بهم دست میده . -حاج آقا آقا رحمت من کیر  میخوام تا این حرفو زدم به سرعت یه دور زد و رو من قرار گرفت و منم آماده چشامو به سقف دوختم و پاهامو به دو طرف باز کرده آماده دریافت کیر کلفتش شدم . حتما باید خیلی درد داشته باشه . وای باید ورود کیر به کوس رو یه جوری تحمل کنم که اگه این آخوند کون دوست بخواد کونمو بگاد بتونم دوام بیارم . حرکت کیر رو توی کوسم به خوبی احساس می کردم . تمام منفذهای ورودی کوس گشادمو به خوبی پر کرده بود . کیپ کیپ شده بود . دیگه جا نداشت . -آهههههه رحمت .. رحمت بنازم به کیرت .. رحمت .. رحمت بنازم به این نعمت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

دادشم عالیه فقط این اشرف خانم باید حال اخوند رحمت رو بیشتر می گرفت

ایرانی گفت...

درست میگی دلفین جون ..بالاخره مامان زبل باید یه خورده از زبل بازیهاشو جاهای دیگه هم پیاده کنه و اگه زیاد هم از این آخوند و آخوند بازیها بگیم اون وقت باید این کامپیوترمونو بذاریم تو آب غسلش بدیم که نجس نباشه و این جوری می سوزه . شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر