ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شیدای شی میل 2

از اونجایی که من و لاله یه احساس وابستگی خاصی می کردیم تصمیم گرفتیم که با هم یه رشته  تحصیلی در یه محل خاص رو در اولویت وانتخاب اولمون طوری قرار بدیم که مطمئن شیم هردومون قبول میشیم . من با این که رتبه ونمراتم کمی بهتر از لاله بود ولی دو تایی مون مهندسی عمران یکی از دانشگاههای تهران رو انتخاب کردیم و بازم با هم هم کلاس شدیم اون روز که نتیجه اومد خیلی خوشحال شده بودم . نه این که چون خودم قبول شدم خوشحال باشم بیشتر به این دلیل که خودمو در کنار لاله ای حس می کردم که از بچگی با اون بودم . دختری که درکم می کرد و می دونست که نیاز های من چیه . مثل دو تا خواهر به هم نزدیک بودیم . دو تا خواهری که هم دیگه رو درک می کردیم . به هم عشق می دادیم . سکس می کردیم . می دونستم که بدون اون نمی تونم زندگی کنم ولی نمی شد این انتظارو داشت که برای همیشه  در کنار من باشه . --شیدا از لحظات خوب زندگیت استفاده کن . ما هنوز در کنار همیم . بعدا اگرم یه زمانی مستقل  شدم این طور نیست که فراموشت کنم . پدر شوهرمو در میارم اگه نذاره نصف روزو با بهترین دوست زندگیم باشم .  اونی که از خواهری که ندارم واسم بالاتره . وقتی که بغلش می زدم  مثل همیشه احساس خاصی در من بیدار می شد . واسه این که با هم باشیم مشکلی نداشتیم . من از لاله خوشگل تر بودم . واسه همینم بود که پسرا توجه بیشتری بهم داشتند . ولی لیلا بهم سفارش کرده بود که به کسی دل نبندم یا گرم نگیرم . چون اون وقت ممکنه کار به جایی برسه که همه بفهمن که شی میل هستم . هر چند تا زمانی که سرم به کار خودم باشه و کاری به کار کسی نداشته باشم کسی گیرم نمیده . ولی اون وقت اگه هو بیفته و مسئله خاصی پیش بیاد فکر می کنن کسی هستم که از کره مریخ اومدم . طوری که انگار حق زندگی کردن ندارم . .. شیدا : می دونم تو  هم دلت می خواست و هم می تونستی یه رشته بهتر و پولساز تری قبول شی و به خاطر من اومدی اینجا که با هم باشیم . امیدوارم هیچوقت به خاطر این کار ازم دلخور و ناراحت نباشی و نشی .. -لاله این چه حرفیه که می زنی مگه ما بد رشته ای داریم تحصیل می کنیم . ببین عزیزم اگه تو نبودی من تا اینجاش هم نمی رسیدم . من زندگیمو آرامشمو مدیون تو هستم . هنوزم حس می کنم خودمو نمی شناسم . هنوزم احساس می کنم اونی نیستم که هستم و باید باشم . هر وقت همچین حسی بهم دست میده و از زندگی بدم میاد این تویی که با کارات و حرفات بهم امید میدی . وگرنه من از وضعیت  چند تا شی میل خبر دارم که اونا دارن به نوعی افسردگی می رسن . شاید کسی اونا رو درک نکرده . خونواده اونا رو به حال خودشون ول کردن . چرا چون حوصله شون نمی گیره درکشون کنند . چون صبر و تحمل اونا یه حدیه .. -شیدا عزیز دلم این جوری هام هم که ازم تعریف می کنی قابل تعریف نیستم . منم به تو نیاز دارم و سالهاست که در کنار هم به هم عشق و آرامش میدیم و نیاز های همو تامین می کنیم . هر چه می خواستم سرم تو لاک خودم باشه نمی شد . کاری به پسرا نداشتم ولی اونا بهم کار داشتند . حتی سلامشون هم نمی کردم ولی اونا بهم سلام می کردند . از عشق و دوست داشتن و رابطه زن و مرد زیاد خونده بودم ولی نمی دونستم جای من در دنیای عشق و عاشقی کجاست . یه زنی که نمی تونه بار دار شه . نمی تونه بار دار کنه . کسی که مثل هیچکس نیست جز مثل آدمایی شبیه به خودش . شاید  در میان هر چهل پنجاه هزار نفر یک شی میل هم وجود نداشته باشه ولی منم حق زندگی کردن داشتم و دارم . کاوه دست از سرم بر نمی داشت .. دیگه مجبور بودم جواب سلاماشو بدم . تصمیم گرفتم که کمی خودمو پوشیده تر کنم و حالت محجبه تری به خودم بگیرم تا که شاید دست از سرم بر داره .. یه روز منو یه گوشه ای از محوطه دانشگاه تنها گیرم آورد و منو به اسم کوچیک صدام کرد -ببینم دختر تو چرا ازم فرار می کنی ؟/؟ -من از کسی فرار نمی کنم . اومدم دانشگاه درس بخونم نمی خوام فکرمو با کارای اضافه مشغول کنم . من حواسم پرت میشه اگه جز به درس به چیز دیگه ای فکر کنم .. -نمی فهمم چی داری میگی کسی از تو نخواسته که به چیز دیگه ای فکر کنی . ولی اگه یه وقتی خواستی به چیز دیگه ای فکر کنی دقت کن که چه  پسری اول به تو فکر کرده .. دیگه تحویلم نگرفت . اون خیلی خوش تیپ  بود و چهره مردونه ای داشت . بیشتر از سنش نشون می داد . دیگه حتی به من سلام هم نمی کرد . حرصم می گرفت . دوست نداشتم اونو در کنار دخترای دیگه ببینم . -شیدا چته . نکنه عاشق شدی . بهت گفتم که اصلا به فکر این چیزا نباش . -چی میگی لاله . بر ما حرامه که کسی رو دوست داشته باشیم تو خودت به کی میگی . تو که با یه بچه خوشگل ریختی به هم -آره ولی اون نرمال نیست . -چرا مگه دوستت نداره ؟/؟ -آره -تو ازش خوشت نمیاد ؟/؟ -چرا خیلی دوستش داشتم و هنوزم تا حدودی دارم -چطور مگه .. -دخترا میگن اون کونی و همجنس بازه . نمی دونی وقتی اینو شنیدم چقدر اعصابم ریخت به هم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر