ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 113

درهرحال زندگی یک بار دیگه نشون داد که عرصه جدایی هاست . این که آدم نمی تونه و نباید به چیزی دل ببنده . اگرم دل می بنده باید به این یقین داشته باشه که یه روزی از دلبستگی هاش دور میشه . یه روزی که زیاد دور  نیست . شایدم دیر نباشه . چقدر احساس آرامش می کردم . . یه زنگ به خونه زدم که دارم بر می گردم . دیوونه ام کرده بودند از بس سوال پیچم می کردند . همون چاخانهایی رو که موقع رفت کرده بودم ادامه اش دادم و موبایلمو خاموش کردم . . آخ که چقدر خسته بودم ولی به همون اندازه هم احساس آرامش می کردم . تازه دلم داشت واسه خونواده ام تنگ می شد . این بار خودمو رسوندم بابل و از اونجا سوار یک اتوبوس شده و از جاده هراز به طرف تهران رفتم . . اصلا نمی دونستم چند روزه از خونه دورم . حساب روز و ماه از دستم در رفته بود . این بار دیگه کسی بغل دستم نشسته نبود . صندلی خالی بود . چشامو بسته بودم . نمی دونستم وقتی که برم خونه باید چیکار کنم . گاهی وقتا آدم می تونه خیلی کارا انجام بده ولی بعضی وقتا در میون همون خیلی ها گم میشه . من کلی پول و پله داشتم . آدم که نمی تونه شب و روز بشینه سکس کنه . تازه با کی . با داداش و بابا .. واااااایییییی چه خبره دل آدمو می زنه . تازه واسه منی که رنگ و وارنگ منو گاییدن . چقدر از زیباییهای جاده هراز و منطقه زیبای پلور خوشم میومد . چند کیلومتری که از آمل رد شدیم دیگه هوا شرجی نبود . ولی با همه اینا من زیباییهای شمال و جنگلاشو دوست داشتم . اون دریای آبی عشقو . عشقی که شاید هیچوقت در واقعیت طعمشو نچشیده باشم . چقدر قله استوار دماوندو دوست داشتم . دماوند پیر ولی همیشه جوان . همیشه زنده و استوار . همیشه سفید . چقدر دلم می خواست برم اون بالا بالاهاش و ببینم چه خبره . ببینم  اون برفها چه جورین . می دونستم اون نرمی زمستونو ندارن . باید خیلی سفت باشن . راننده , پلور نگه داشته بود تا یه ناهاری بخوریم . جایی بهتر از اینجا نمی شد . یه طرف رود خونه و یه طرف دیگه چشم انداز کوه دماوند در بهترین حالت خودش . . آخ که چقدر دلم می خواست در یکی از خونه های همین جا استراحت و سکسی می کردم و بعد می رفتم تهرون . من با جنده ها یک فرق اساسی و یک تشابه اساسی داشتم . فرق من با اونا در این بود که اونا پول می گرفتند و می دادند من مجانی کار می کردم . شباهت ما در این بود که هر دو مون می تونستیم خیلی پر کار باشیم . یه لحظه متوجه شدم یکی که پشت میز ورودی نشسته به طرز عجیبی به من نگاه می کنه . یه نگاهی به وضع خودم انداخته و دیدم با اون طرز لباس پوشیدن میون این همه آدم دیگه تک شدم . اصلا بدون مانتو اومده بودم پایین . با یه جینی که کونمو خیلی بزرگتر از اون اندازه ای که بود نشون می داد . اصلا حواسم به این نبود که مانتو تنم کنم . از هیجان همونجا رو صندلی گذاشته بودم . بازم خوب بود که پولم توی جیب شلوارم بود . خواستم بر گردم و بپوشم که صاحب رستوران گفت موردی نداره .. بد جوری رفته بود تو نخ من . یه نفر دیگه اومد پیشش و دو تایی پچ پچ می کردن . خوب که دقت کردم متوجه شدم راننده اتوبوسه . از اونا فاصله گرفته و در یک آن خودمو نامرئی کردم تا ببینم چی دارن میگن . .. -ببینم یارو کسه .. به جان تو به جان خودم کسه ولی عجب کس توپیه .. من که پنجاه چوب بالاش میدم . -بس کن اکبر حالا می خوای آبرومونو پیش مسافرا ببری . هر چی هست که از اول راه تا حالا به حال خودش بوده . از این کس ها ریخته .. اینو که گفت بهم بر خورد . عوضی خودت ریخته هستی . بازم خوبه که قیافه نداری . مرتیکه الدنگ میان سال سبیل کلفت . اصلا کی خواست بهت کس بده . -ببینم داش اسمال جدی که نمیگی . سینه هاش عین هلو . -مگه لخته . -من از رو بلوز طرف می فهمم اصلا مدل سینه هاش چه جوریه . هیکل  درون و درون هیکلش چیه . -خب حالا که چی خدا واسه صاحبش ببخشه . -چرا حالیت نیست من میگم اون صاحب نداره . .. میگم بیا یه کاریش بکنیم که دونفری تر تیب اونو همین جا بدیم . -دیوونه نشو . من تهرون کار دارم . تازه اون شاید جنده نباشه . بر فرض هم که باشه این همه مسافرو چیکار کنم . برو واسه ما ناهار بیار بخوریم . .عوضی به من می گفت جنده ریخته شده در همه جا . صبر کن یه حالی ازت بگیرم که .. موقع سفارش غذاخیلی عشوه اومدم -ببینم منوی شما همینه ؟/؟ -شما چی میل داریم واستون بیارم -من قزل آلا می خوام .. -همین الان برات زنده شو میارم ترتیبشو میدیم . -ببینم این بر نامه ای که شما دارین جناب راننده تشریف می برن تا من بخوام ناهارمو بخورم . این یارو از اون هفت حط ها بود دیگه نگفت یه غذای دیگه بخورم که وقت تلف نشه . رفتم سر میز راننده . اول یه نگاهی به مشتریای رستوران انداختم و دیدم توشون قیافه نشسته و شش در هشتی وجود نداره . دگمه بالایی بلوزمو  قبلا باز کرده بودم و پیشش که رسیدم با یه عشوه ای گفتم ببخشید آقای راننده شما تا چند دقیقه دیگه اینجا تشریف دارین ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر