ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 69

ببینم نکنه می خوای که من چشامو ببندم . یا سرمو بندازم پایین توی خونه خودم . یا بین خونه هامون یه برج بکشم . اصلا کی بهت گفت بیای و همسایه ما شی . -بابام یادش رفت وقتی که می رفت دفتر خونه از جنابعالی امضا بگیره . نسیم بس کن . هنوزم حس می کنم که ته دلت دوستم داری . چرا داری هم خودت و هم منو عذاب میدی . بیا به خودمون یه فرصت دیگه بدیم . تا وقتی که زنده ایم و چشممون این زیباییها رو می بینه . زیبایی درون و احساسو . ببین درخت عشق منتظر ماست . داره ما رو فریاد می زنه .اون می دونه که هردوموی ما بیگناهیم . می دونه که من و تو همو دوست داریم . تو داری از حقیقت فرار می کنی . -من از چیزی فرار نمی کنم نستوه ! حقیقت اینه که پسرا اگه یه ریخت و قیافه ای داشته باشند به یه دختر بند نمی کنند . اونا فقط می خوان خوش باشن با خیلی ها . حتی حاضرن دل خیلی ها رو بشکنن . به همه شون بگن که دوستت داریم و کارشونو که انجام دادند ولش کنن . نستوه با قلب من بازی کردی . دست از سر دخترای دانشگاه بر دار -ببین چند بار هم بهت گفتم من الان ده ساله که دارم بار عذاب جدایی از تو رو به دوش می کشم اگه دوستت نداشتم که این قدر رنج نمی کشیدم . -اون به خاطر غرورته . فکر کردی می تونی در مورد هر کی که اراده کردی تصاحبش کنی . زمانی که حس کردی تسلیمم اون بلا رو سرم آوردی . حالا که فکر می کنی نمی تونی به من برسی دست زیر و گرفتی .  هر کی که بهت یه لبخند بزنه خودتو گم می کنی .. -نسیم شاید باورت نشه  ولی از وقتی که تو رفتی زیاد جلو آینه وای نایستادم . نه این که این غرور بهم دست بده که می تونم با هر دختری که دوست دارم دوست شم. ده ساله ازم دوری و ده ساعت روبروی آینه نبودم . حتی گاهی با دستام موهامو شونه می زنم . اصلا واسم دلخوشی نذاشتی .. -خیلی دلم می سوزه واسه دخترایی که با این حرفای قشنگت فریبشون میدی . -نسیم خواهش می کنم . این کارو باهام نکن . -من هیچوقت غرور کسی رو نشکستم ولی غرور من در هم شکسته شده . اگه امروز احساس غرور نمی کنی اگه نمی تونی به خودت ببالی مقصر من نیستم . نستوه مونده بود چی بگه .-خیلی مغروری نسیم . خیلی .. همش میگی حرف حرف منه .. -نسیم وقتی که رسیدیم ازت می خوام که بیای خونه مون باهم حرف بزنیم . می دونم هنوز یه حسی بهم داری . صدمتر مونده بود که برسن   از جاده اصلی حاشیه جاده رفته نستوه ماشینو به در خواست نسیم نگه داشته بود . -می خوام پیاده شم -چرا -نمی خوام خونواده ام منو با تو ببینن . دعوات می کنن ؟/؟ -نه .. ولی  تو رو عامل تمام عذابهای من می دونن . با این حرفایی که علیه تو زدم دیگه اگه بخوام کنار تو هم بشینم خودمو مسخره کردم . -یعنی من لایق اینم که این کارا رو در حق من انجام بدی ؟/؟ من سزاوار شنیدن این حرفام ؟/؟ این مزد وفاداری منه ؟/؟ چرا باید این قدر دوستت داشته باشم ؟/؟ نسیم فقط تو چشام نگاه کن .  بهم بگو که دیگه هیچ راهی نیست . بهم بگو که هیچ حسی بهم نداری . می دونم تا حالا اینو دهها بار ازت پرسیدم و بازم می پرسم . چون یا اصلا جواب نمیدی یا درست جواب نمیدی . توی چشام نگاه کن . -من اگه نخوام تو رو ببینم کی رو باید ببینم . -خیلی مغروری و به خودت می بالی . می خوای چی رو ثابت کنی این که باهمه بدیهات بازم دوستت دارم ؟/؟ -مغرور تویی که از حقیقت فرار می کنی .. نسیم می دونست که نمی تونه به چشای کسی نگاه کنه که یه زمانی قلبشو می لرزونده .. حس می کرد که شاید بازم قلبش بلرزه . بازم قلبش اونو فریب بده . ..نه نه من نمی تونم فریب خودمو بخورم .. -نسیم نرو . بمون خواهش می کنم . بمون باهم حرف بزنیم . یادت هست اون روزی که تو می خواستی وارد دنیای جدیدت شی و گذشته  و عشق منو فراموش کنی من درهمین جاده  همون روبرو اون سمت  خودمو انداخته بودم وسط جاده تا ماشینا از روم رد شن .  یادت هست که حاضرم بودم واست بمیرم ؟/؟ چرا این قدر بد شدی ؟/؟ -نستوه آدمای بد لیاقتشو ندارن که دوستشون داشته باشی . اون وقت که من خوبت بودم بهم خیانت کردی . . یه لحظه این فکر به سر نستوه افتاد که گاز بده و بره و در یه گوشه ای نسیمو در آغوش بکشه . بازم واسش حرف بزنه . ولی حس کرد که دیوونه ترش می کنه . ..نسیم به این فکر می کرد که دروغگوهای دنیا واسه این که ثابت کنند که حقیقتو میگن دست به هر کاری می زنن . از ماشین پیاده شد و این چند متر آخرو ترجیح داد که در کنار نستوه نباشه . نسیم من برات می جنگم ولی نمی دونم با کدوم اسلحه .. فعلا جز صبر اسلحه دیگه ای ندارم ولی نمی تونم ساکت بشینم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر