ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 73

ببین سهراب اینایی که اینجا دارن دست می زنن همه شون میگم که عروس و دوماد باید همو ببوسن . -ببینم مرد که توشون نیست . -فقط بابا و داداشم اینجان . بقیه همه زن و دختر هستند . سختت که نیست . -نه بازم خدا رو شکر که مرد غریبه ای نیست و همه شون زن هستن . -سهراب بهم بگو حقته که گوشتو بکشم یا نه . یا این که از همین الان تو رو طلاقت بدم یا نه . من چیکارت کنم . جلو این همه زن ؟/؟ اونم نصفشون مجرد .. چون هم جنس تو نیستن ایراد نداره ؟/؟ بیا جلو تر شوخی کردم .ولی یه چند ثانیه .. لبای سرخ و یاقوتی بهشته رو که که به رنگ گیلاسی از بهشت بود اسیر لبهای خودم کردم . . حس کردم که خیلی بیشتر از چند ثانیه شد . اونم حواسش نبود . من و اون به عالم عشق و پاکیها پرواز کرده بودیم . گویی هیشکی دیگه غیر خودمونو نمی دیدیم . یه لحظه که چشام نیم باز شد دیدم ده دوازده تا دختر دارن با موبایل ازمون فیلم می گیرن . دو نفری هم داشتن با هندی کم این کارو می کردن و عکاس و فیلمبر دار هم که اونا خودشون یه سیستم دیگه ای داشتند -میگم بهشته عجب گندی زدیما -تا باشه از این گند ها . این بار دو تایی مون همو بغل زدیم ولی بدون بوسه . دلم نمی خواست این لحظه های خوش و شادی به انتها برسه . هر چند می دونستم در کنار اون از این لحظه های شاد و آرام بخش زیاد دارم . اون لحظه ای که با اجازه بزرگترا بله رو گفت و دیگه انگشتر توانگشت هم می کردیم واسه چند ثانیه ای نگاهمون به هم دوخته شد .. سرمو تکون دادم و اونم همین طور .. زبون همو خوب می فهمیدیم . اون ازم می خواست که بهش وفادار بمونم . بازم با تکون دادن سر تایید کردم  و اونم قبول کرد . ولی هیشکدوم کوتاه نمیومدیم که نگاهمونو ببریم یه طرف دیگه .. .. آخرش دو تایی مون گفتیم یک دو سه .. بازم عقب نشینی نکردیم .. -آهای عروس دوماد چه خبرتونه این تازه شروعشه .. یکی از زنا ی شوخ مجلس که باهام خیلی  جیک شده بود و فکر کنم خاله بهشته بود گفت صبر کن این شوق و ذوق همین اولشه .. -خاله جون منم می دونم اولشه ولی آخرش هیچوقت نمی رسه . .. آخ نگاه بهشته در عکس العمل به این حرفم چه زیبا بود . فقط می خواستم اون چشارو ببوسمش . اون چشایی که ازش نور امید به دلم می تابید . همونی که به من مرده زندگی دیگه ای داد . وقتی  یه بنده خدایی ازم خواست که یه چیزی به مناسبت این لحظه باشکوه برای همسرم بگم  اولش خواستم دستشو یعنی دست زنمو ببوسم و این کارو هم انجام دادم .. ولی اون طرف که یه دختر خیلی با احساس هم نشون می داد ول کن نبود . -عیال مربوطه یه سری تکون داد و گفت خب حالا یه چیزی بگو دیگه .. -بهشته همسر عزیز من .. من الان و برای همیشه حس می کنم که خوشبخت ترین مرد روی زمینم . من اون بهشتی رو که بهشته من درش نباشه نمی خوام . دوست دارم همیشه و تا ابد در بهشت بهشته خودم باقی بمونم . همسرم من بدون تو هیچی نیستم .. نمی دونم چرا بازم گریه ام گرفت . شاید یه لحظه به یاد  رنجهای گذشته ام و خوبیهای همسرم افتادم . یکی دوبار فکرم رفت به اون مجلسی که با صورتی زشت و سوخته در کنار سها قرار داشتم . فوری ذهنمو از اون فضا خارج کردم . -سهراب چت شده تو که از من احساساتی تری .. -نمی دونم من اصلا بهم نیومده خوشی کنم . شاید حس می کنم لایق این همه خوشبختی نیستم .. -خوبه تو هم  حالا روز شادیه .. بازم به یاد خونواده ام افتادم خلاصه مجلس هم همون جوری که بهشته دوست داشت  بر گزار شد . برام فقط لحظه های با اوبودن مهم بود . اون روز یا اون شب خونه رو برای من و بهشته خالی کرده بودند .. -عزیزم یعنی من و تو ... -ببینم پس چی خیال کردی .. -خیلی دلم می خواست بریم مشهد .. در  خاک مقدس امام هشتم .. -ببینم اینجا حرامه ؟/؟ پدرتو در میارم . حالا حاج آقا واسه ما ناز داره -بهشته شوخی کردم گوشامو نکش . نکش نکش .. هنوز باورم نمیشه . فکر می کنم همه اینا خواب و خیاله .. -منو بگو سهراب . وقتی بر گردم مشهد اون وقت بیشتر فکر می کنم خواب و خیاله . . حالا از این لحظات استفاده کن که دیگه از چند وقت دیگه اگه خواستی بیای سراغم اون وقت من واست ناز می کنم که سهراب نیا جلو من درس دارم .. سهراب نیا جلو منو می خوری . -اصلا از این حرفا نمی زنی تو . من تو رو می شناسم . -فکر می کنی .. -ببینم حالا می خوای همین جور ساکت بشینی هوا رو نگاه کنی ؟/؟ -نمی دونم چرا یه احساس شرم خاصی دارم -آخه من .بمیرم . طفلک .. چه پسر چشم و گوش بسته ای .. آخه آدم با این بچه ها چیکار باید بکنه . کاش  برای آدمایی مث تو یه کلاس می ذاشتن که یه همچه روزی گیر نیفتین . -ببینم کلاس عملی یا تئوری .. این بار به جای گوشها دماغمو کشید .. -واییییییی دختر سوختم . اونو با بوسه هام ساکتش کردم . باور کردم و باورش کردم . -سهراب من متعلق به تو هستم . شاید از همون لحظه ای  که برای اولین بار دیدمت . ولی می دونم از همون لحظه ای که برای اولین بار حس کردم که دوستت دارم از همون لحظه اولی که واژه دوستت دارم رو برای تو بر زبون آوردم و از تو شنیدم حتی در روز هایی که دلم می خواست کله ات رو بکنم .. حتی در روز هایی که ازت فرار می کردم چون می خواستم فقط مال تو و برای تو باشم . می خوام بهم نشون بدی و ثابت کنی که فردا  برای من مث امروزه -بهشته عزیزم فردای تو بهتراز امروزه اینو بهت نشون می دم . این آخرین جمله ام قبل از مقدمه عشقبازی بود . بهشته  خانوم من اون شب  یا بهتره بگم دم صبح خانوم شد . اون هدیه ای از بهشت بود که باید قدرشو می دونستم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

شهرزاد گفت...

ممنون
فوق العاده مثل همیشه
منتظر قسمت جدید :)
شب خوش

ایرانی گفت...

شهرزاد جان من هم از شما متشکرم . قسمت بعدی پس فردا شب ..خوشحالم که به خانه دوستی و محبت ما اومدی . کامیاب باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر