ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 74

بدن بهشته به زیبایی روح و اندیشه اش بود . به لطافت اون . سرشو گذاشته بود رو سینه ام و نوازشش می کردم .  حس می کردم با آدمی از یه دنیای دیگه عشقبازی کردم .  خدای من هیچوقت اونو ازم نگیرش . بذار تا وقتی که نفس می کشم و حس دارم حس کنم که اون در کنار منه . ولی یه چیزی بهم می گفت که آب خوش از گلوی من یکی پایین رفتگار نیست . احساس خوشبختی و آرامش زیاد کردن شاید برای من یک گناه باشه . -بهشته تو حالت خوبه ؟/؟ -حال جسممو می پرسی یا روحمو ؟/؟ -هردو تا رو . -یکی از یکی بهتر . وقتی که تو رو دارم چرا بد باشه . سرش رو سینه لختم قرار داشت . چشاشو بسته بود تا بازم واسش  لالایی عاشقونه بخونم و من براش می خوندم .  با موهای سرش خیلی آروم بازی می کردم . و با صورت و پیشونیش . چشاشو بسته بود و لبخند می زد . مث فرشته ها .. بهشته فرشته من . بالاتر از فرشته . پاک تر از فرشته . من اولین  مرد زندگی اون بودم و به گفته خودش آخرین . و می دونستم که جز این هم نمی تونه باشه ولی اون اولین زن زندگیم نبود . واسه همین اونو خیلی بر تر و بالاتر از خودم می دونستم . صدای نفسهای بهشته نشون می داد که خوابیده . ولی من همچنان با لذت نوازشش می کردم . روپوست صورتش دست می کشیدم . شونه هاشو لمس می کردم تا اگه خواست چشاش باز شه بهش لذت بده و دوباره بخوابه . تا خستگیش در ره و سر حال شه . من و اون حالا دیگه یه زندگی مشترکی داشتیم . یعنی باید اینو باور کنم که وقتی صبحها چشامو باز می کنم اونو در کنار خودم می بینم ؟/؟ اون همسرم شده . با نوی من همه چیز من . زیبای خفته من .. یه چند دقیقه ای رو به همین حالت بودم . فقط نگاه می کردم که زیبای من چه جوری با لذت خوابیده ... یهو صداش در اومد . -سهراب دردت که نمیاد . -نه لذت می برم که در آغوش منی . -ببینم خواب بودی دیگه -آره ولی نمی دونم چند دقیقه .. فعلا دو دقیقه ایه که بیدارم . به چی فکر می کردی .. -به هر چیز خوبی که فکرشو بکنی .. -جون من به چی فکر می کردی -به تو به تو زیبای خفته خودم .. وقتی که بیداری زیباترینی .. وقتی که چشاتو بستی زیبا ترینی هم باطنت و هم ظاهرت زیبا ترینه .. وقتی که باهام می خندی و بهم امید میدی .. حتی وقتی که گوشامو می کشی .. وقتی که باهام قهر می کنی -اون تقصیر خودته .. وقتی که این همه بهت میگم دوستت دارم و لوس نمیشی . وبیشتر بهم محبت می کنی زیباترینی -یه چی دیگه رو یادت رفت سهراب .. -اونو دیگه الان در عمل نشون میدم . بغلش کردم و با یه بوسه داغ و سوزان دیگه هیچ فاصله ای بین جسم و روحمون نداشتیم . من و بهشته  بر گشتیم مشهد تا اونجا به زندگیمون ادامه بدیم . موقتا رفتیم به همون خونه روبروی پارک گلها . هر چند می دونستم  از این که من و سها در اون خونه با هم بودیم شاید دل خوشی از این خونه نداشته باشه ولی گفت سهراب مسئله ای نیست . واقعیت که عوض نمیشه تو برام تو ضیح دادی و من قبولش کردم و در عمل هم بهم ثابت کردی . این جا هم دل باز تره هر وقت هم دلم گرفت میرم پارک . .اگرم خواستم برم دانشگاه با یه تاکسی میرم . -چی میگی سلطان بانو . الان دیگه باید خودت یه پا راننده شی . گرون ترین و قشنگ ترین ماشینا رو برات می گیرم . اصلا هر چی خودت خواستی برات می خرم  . -تو قبلا اونو برام گرفتی -چی همین بنز زیر پامو می  خوای ؟/؟ -نه بابا بالاترشو دارم . خودتورو.. کدوم ماشین از تو بالاتر و گرون تر و روون تر . تو اگه نباشی من که نمی تونم راه برم . -دختر تو دیوونه ام کردی ببینم تو فارغ التحصیل که شدی نمی خوای که بری سر کار ؟/؟ -جووووووون این قدر اعصابت خرد میشه که خانوم با سواد و اجتماعی داشته باشی ؟/؟ -آخه من دلم می خواد بیشتر پیشم باشی -الان کم هستم ؟/؟ -بازم خدا رو شکر که سر کار رو  نمی خوای بری -یعنی میگی من الان دارم آب در هاون می کوبم ؟/؟ درسته گفتم سر کار نمی خوام برم ولی ادامه تحصیل رو که میدم -نهههههه تو رو خدا نه ..... یکی از این شبها قرار بود که چند تا از دوستاش واسه عرض تبریک ازدواجش بیان بهمون سر بزنن . دوست داشتم زودتر بریم تو رختخواب این دوستاش هم درست در این کمبود وقت هوس مبارک باد گفتن رو داشتند . زنگو که زدند از تصویر دسته گل بزرگو دیدم که یکی از این دخترا گرفته جلو صورتش . نشناختمش قیافه اش معلوم نبود . -بهشته برو بیارشون بالا .. -چیه سهراب پکری پیش دوستام اخم نکنی ها . اونا که رفتن بهت می رسم . .. بهشته رفت ولی پنج دقیقه شد و بر نگشت .. رفتم دم در و دیدم خبری ازش نیست . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

4 نظرات:

شهرزاد گفت...

آه .... كار سهاست
ممنون ازت ايراني عزير :-* عالی بود 4شنبه منتظر قسمت جديد هستيم
ارادتمند .... شهرزاد

ایرانی گفت...

شهرزاد عزیز و گل گرامی من !خسته نباشی . حدست درسته . نویسنده رو که می شناسی دیگه داستانو هم می شناسی ولی شاید همیشه هم نشه حدس زد هرچند این که هوش بالایی داری این یک حدس نیست بلکه یقین است . با تشکر و احترام : ایرانی

شهرزاد گفت...

اختیار داری ایرانی عزیز
انقدر قشنگ مینویسید هر قسمت معتاد تر میشم به داستان هاتون
موفق باشی

ایرانی گفت...

شهرزاد نازنین و من هم پس از انتشار هر قسمت معتاد تر میشم به نظراتون .. به این که تشریف بیاری و بازم بهم روحیه بدی . دست گلت درد نکنه به امید آن که امید وارانه به آینده نگاه کنی و به آنچه که آرزوی توست برسی . امیدوارم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر