ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت هفتاد ویکم

ادامه بده عزیزم حواست به اون طرفی ها نباشه . کار خودنو انجام بده . اصلا نمی تونم سیر شم و نمی خوام بشم . به اون وری ها مخصوصا این دختره حسود کاری نداشته باش -ببینم تو خودنت حسودی نمی کنی ..-نهههههه -اگه نه پس چرا نمی ذاری من برم اون طرف -واسه این که باید کار خودتو درست انجام بدی چته مثل این که تو هم بدت نمیاد ها منو اذیت کنی و سر به سرم بذاری .. -چه اخلاق گندی داری . اصلا نمیشه باهات شوخی کرد -شوخی هم یه حدی داره . دست توی لونه زنبور نکن که بد جوری نیشت می زنه -ولی حالا که من هم کیرم رو توی لونه کست کردم و هم یکی دو تا انگشتمو .. اون طرف بکن بکن حسابی شده بود . پاهامو از دو طرف پهلوهای بهروز آویزون کرده تا اون راحت تر بتونه با هام حال کنه . بقیه بچه ها غیر از سپیده که داشت جوش می آورد خیلی راحت کار می کردند . اون مسیر همه چی در هم و بر هم شده بود . می دیدی یکی کیرشو از کس یکی در میاره در جا میذاره تو کون اون یکی . خیلی با هم خوش بودند . منم چشامو بستم و دیگه گذاشتم بهروز هر کاری که دوست داره با من انجام بده . -عزیزم چیکار کردی امروز خیلی کلفت تر از کلفت شده . -نمی دونم شاید از هیجان زیادیه واسه این که یه بار دیگه به تو رسیده . این چند وقتی که تو رو نداشته همش به فکر تو بوده . شایدم باورش نمیشه که تو رو یه بار دیگه به دست آورده . -چقدر چرب زبون شدی امروز تو . نکنه واسه بقیه هم همین جوری بلبل زبونی می کنی که دل اونا رو هم به دست آوردی . -من فقط می خوام دل تو رو به دست بیارم . فقط تو رو داشته باشم . چقدر خوشم میومد این جوری حرف می زد . حالا راست یا دروغش همین که به من اهمیت می داد خیلی آرومم می کرد . وووووووییییی چه با حال . کیارش همچین کرده بود توی کون خواهرش سپیده که دیگه سر خواهره رفته بود یه سمت دیگه و نمی تونست این طرفو نگاه کنه .. -اووووووووخخخخخخ کیا کیا منو گاییدی - خواهر منم دارم همین کارو می کنم .سه تا کیر با حال و توپ اینجا هستند و تو همش داری به کیر همسایه نگاه می کنی . بذار اون روشنک عاشق پیشه حالشو بکنه .. از اون دور یه دست تکون دادم و گفتم کیا جون بازم باید تو رو داشته باشم . یکی طلبت . فقط یادت باشه طوری جرش بدی که دیگه تا چند وقت تکون بخور نباشه -فکر کنم همین حالاشم جر خورده باشه .. سپیده : اینا همش از  نعمت کون تنگه . -آره سپیده جون واسه اینه که تا حالا کیر های کلفت سلیقه شون نگرفته بود اون کون عهد بوقی تو رو بکنن . از این به بعد اون داخل یعنی توی کون گشادت مهمونی های دسته جمعی بر گزار می کنیم .. بهروز : روشنک از شما دو تا بعیده این جوری سر به سر هم بذارین -اینا همش شوخیهای رفاقته . به دل نگیر بهروز جون .. فقط تند تر کارتو بکن  و منو سر حالم کن . عیبی نداره یه سری هم می زنیم به اون ور که بهمون نگن که چقدر خود خواه هستیم . -راست میگی ما که این طور نیستیم . کف دستشو گذاشت رو دهنم . -حالا دختر خوب و خوشگل اگه می تونی ساکت شو تا من بتونم کارمو درست انجام بدم و تو هم دیگه نگی که این بهروز به فکر ما نیست و خود خواهه و همش به دنبال دخترای دیگه هست . خواستم جوابشو بدم که دیدم دهنم قفل شده ولی حق با اون بود . هم این که با حرف زدن زیاد ار گاسم خودمو  به عقب مینداختم و هم این که دیگه زیاد گیر می دادم . چشامو بستم و رفتم توی حس تا این آقا ببینم چیکار می کنه ..  حس کردم که لذت هوس داره دور چشا و کس و سینه هام می گرده . چشامو بستم و به هیچی جز اون کیری که داشت بهم حال می داد فکر نمی کردم . لحظه به لحظه سرعت چرخش من در فضای هوس و حرکت کیر موشکی بهروز بیشتر می شد . . به نظرم اومد پاهام افتاده رو زمین و یکی اونا رو نگه داشته یکی هم دستامو گرفته و دارن به بهروز کمک می کنن که زودتر کارشو انجام بده بهم حال بده و منو ارضام کنه .. . آخرین چیزایی که قبل از به خواب رفتن یادم میاد این بود که حس کردم دارم به خونه آخر هوس می رسم . دست و پاهام اسیر دو نفر دیگه شده بهروز هم در حال گاییدن من کف دستشو گذاشته روی کس من و اونو می گردونه .. و منم هر لحظه حس می کنم که آبم داره میاد .. وقتی چش باز کردم به نظرم اومد که یه نیم ساعتی باید از ماجرا گذشته باشه . احساس سبکی می کردم . پس باید بهروز ارضام کرده باشه رفته باشه اون طرف . حالا چهار تا مرد و سه تا زن بودند . خوب متوجه نبودم چی به چیه . کمی چشامو مالیدم و دیدم بهروز و کیارش دو تایی دارن سپیده رو میگان . کیا کرده توی کس سپیده و بهروز هم از پشت گذاشته توی کون رقیب و رفیق من . .. سپیده که متوجه شده بود من بیدارم گفت ببینم زود وا دادی . ما رو ببین اصلا خسته نمیشیم . روشنک هم روشنک سابق .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر