ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 133

خواهر خوشگلم .. خواهر عزیزم چته . از حال رفتی ؟/؟ با کناره های پاهاش بازی می کرد و در همون حال منم کیرمو می کوبیدم به توی کسش و آروم می کشیدم بیرون . دستشو از دو طرف پاهاش جدا کرد بازم به سینه هام چنگ انداخت دیگه نمی تونست حرف بزنه حتی چشاشو نمی تونست باز کنه . دستاش از رو سینه هام جدا شد نفسهای تندش نشون می داد که می خواد وارد دنیای دیگه ای از لذت بشه . دنیایی که من و اون درش نقش داشتیم -داداش آریا تو هر کاری بکنی درسته . درسته . چرا چرا این همه مدت وقت تلف کردم . قبلا هم یه جورای دیگه ای گفتم . کس آنی رو هر موقع از آب بگیری تازه هست . -من دوست دارم این ماهیگیر داداشم باشه -فعلا که من به تورش انداختم . -دلم می خواد سرخم کنی و بخوریش . -آنی یادت باشه از این ماه باید قرصاتو بخوری . حالا با اجازه صاحب کون . -اجازه ما دست شماست داداش جون خوشگل من . حالا دیگه منم از این به بعد باید برم جزو گروه زنای حسود . -تا حالا حسادت نمی کردی . ؟/؟ -از وقتی  که فهمیدم جریان چیه چرا . آنیتا  به شکم دراز کشید تا هر کاری که دوست دارم انجام بدم . می دونستم که اون داره در یه حالت خلسه و خماری بعد از ار ضا شدن به سر می بره . واسه همین لحظاتی مکث کردم تا اونو آماده ترش کنم . کمی روغن زیتون آورده تا با اون کون خواهرمو چربش کنم و دور کیر خودمم کمی مالیدم . در حال مالیدن نزدیک بود که آبم بیاد حالا اگه می رفت توی کون آنی جون معلوم نبود چه خبریه . نمی دونستم چرا این قدر بی حس شدم . داداش چقدر دردم میاد . عیبی نداره بکن منو .. باید عادت کنم که هر چی رو که تو دوست داری بهت بدم . -فدای تو آنی گلم . چشاشو بسته بود و هر لحظه منتظر بود که درد بکشه . با این که کون آنی رو روغن مالی کرده بودم ولی دو طرفشو باز کرده با نوک زبونم روش می کشیدم . خیلی سخت بود .این کونهای تنگ رو حتی صد بار هم بگایی بازم به زحمت جا باز می کنن . فشار سر کیرم به کون خیس آنی به حدی بود که یه لحظه فریاد کشید ولی واسه این که مادر بزرگو بیدار نکنه خیلی زود آروم گرفت . وقتی تونستم سر کیرمو تو کون خواهرم بکنم خیلی خوشحال شدم . ظرفیت کون آنیتا برای گشاد شدن موقت و این که کیرمو در خودش جا بده تموم شده بود . همین سبب می شد که بی اندازه درد بکشه ولی خیلی ناز شده بود . حلقه کون آنی منو طوری به هیجان انداخته بود که یاد بهترین فیلمهای سکسی می افتادم . -آنی جونم سرش رفت . سر کیرم رفت توی کونت . ببین چه خوب و با حال رفته ؟/؟-کجا رو ببینم آریا . مگه می تونم ببینم کونم چه طور گاییده میشه ؟/؟ خوشت میاد داداش ؟/؟ حالشو ببر . آخخخخخخ عزیزم آریا ..آریا .. درد دارم ولی کیف می کنم که کیر داداش بالاخره راهشو پیدا کرد . داداش می خوامت می خوامت می خوامت . دستامو گذاشته بودم رو شونه هاشو آروم می مالوندمش . اونو برده بودمش به یه دنیای دیگه دنیایی که راحت تر تحمل می کرد که کیر کلفت من بره تو کونش -آنیییییییی -جووووووووون -خوشت میاد ؟/؟ -فراوووووون -دوستت دارم -منم دوستت دارم . بازم چند تا فشار دیگه . همه جوره کون خواهر جونم گاییدنش یاحال بود اون حالت بلندی کونش منو خیلی گرفته بود . دستامو دور اون کون گرد و سفیدش حلقه زده بودم . دلم می خواست رو اون کونش خم می شدم و اونو غرق بوسه اش می کردم . اگه می خواستم این کارو انجام بدم باید کیرمو از توی کونش بیرون می کشیدم . ولی  نمی تونستم واسه یه لحظه از کون ناز آنی دل بکنم . -آنیییییییی -جووووووووون آریااااااا -دوستم دارییییییییی -فراوووووووووون . . بذار بیشتر بره نوی کونم . بیشتر بذارش توی کونم . بذارش تا عادت کنم . بذار ش بره بفرست . می خوام بیشتر با کیر داداشی گلم حال کنم . آنی صورتشو به طرفم  گرفته بود و لباشو باز کرد و با چشای خمارش التماسم می کرد که به گاییدنش ادامه بدم و لباشو ببوسم . . صحنه های پر هیجانی بود . لبای آنی رو لبام قفل شده هر دو با هم در حال میک زدن بودیم . زبونشو وسط دو تا لبام نگه داشته خیلی آروم میکشون می زدم . . حس کردم کیرم بازم می خواد بره جلوتر . ولی به یک سد محکم بتنی خورده .  سوراخ کون آنی و اون حلقه تنگش بهم اجازه پیشروی بیشتری رو نمی داد . در عوض واسه این که بیشتر حال کنم کیرمو می کشیدم عقب و دوباره اونو رو به جلو می فرستادم . -آهههههه نهههههه داداشششش داداششششش دلم می خواد بهم آب بدی  آب بدی آب . کونم تشنه شه . . دیگه خیلی داغ شده . کیرت منو سوزونده . منتظرم نذار .. من که از اون داغ تر بودم به حلقه سوراخ کون و کلفتی کیر و دایره کونش نگاه کرده رفتم توی حس . چه با آرامش و لذت آب کیرم روونه کون خواهرم آنی شده بود !... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

8 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین پاسخ به نظرات در انتهای داستان آقا رضا وانتی 30 بوده .. دستت درد نکنه سپاسگزارم . شب خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم ملودی نازنین در داستان لز با دختر خجالتی پیام داده .. ملودی جان تشکر می کنم بابت پیام گرمت . از قسمت دوم هیجانش بیشتر میشه . داستانهای لز که در این سایت هم منتشر شده باشه زیاد نوشتم مثل من و مامان و زندایی , خواهر خوب و خوشگلم , مامان خاله زشته و خیلی داستانهای دیگه . من مخصوصا اسم لز رو در عنوان داستان آوردم که اینجوری حالت سرعت گیر رو داشته باشه و دوستان یک ترمزی بزنن . شب و روزت خوش !....ایرانی

ایرانی گفت...


آره داداش گلم ساتر عزیز در داستان خانم مهندس روشنک برام پیام گذاشته ... ساتر عزیزم ازت متشکرم که بازم به فکر ما بودی و این داستان و داستانهای دیگه ای رو هر هفته پیگیری می کنی . با بهترین آرزوها برای تو مهربان دوست داشتنی خدا نگه دارت ...ایرانی

چهارشنبه ۲۴ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۲۳:۴۳:۰۰ (GMT+۰۴:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزخسته نباشی . رامین جان در داستان لز با دختر خجالتی پیام داده ..رامین جان اگه منظورت منم من قبلا پاسخ دادم . منتظرم یکی از داستانها تموم شه بعد و داستانهایی که به خط پایان نزدیکند هفت هشت قسمتی ازشون مونده . وهر وقت هم که شروع کردم هر دو سه قسمت همراهی و همگامی یا همون راهنمایی نیازه . با درود بسیار و نهایت احترام : ایرانی

فرزاد زبل گفت...

نظرم عالیه ...
۱-داستان نویسی ۲۰
۲- استفاده از کلمات ۲۰
۳- حس دادن ۲۰
۴- موقیعت و جمله بندی ۲۰
کلا یعنی ۲۰......فرزاد زبل از سایت لوتی ...داستان مامان تقسیم بر سه

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم پاسخ من به فرزاد گل و نازنین در داستان مامان تقسیم بر سه ... فرزاد جان حالا من چه جوری بهت نمره بدم . 1- لطف و محبت 20... 2- خونگرمی 20 ...3-صمیمیت در کنار احساسی قوی 20 ...4-خالصانه زبل بودن 20...5-خوش بینی در کنار دلگرمی دادن 20....میشه 20 تا از این 20 ها و شاید 20 ها هزار از این 20 ها به نو نازنین و دوست داشتنی های هم وطن و هم زبان داد . به خاطر همین بود که من برای سایت لوتی سن پسر ها را به حداقل 18 رسانده ام تا شما 20 ها را بیشتر در کنار خود داشته باشم .پاینده و سرفراز باشی . شب و روز و روز گارت خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم ملودی جان در داستان لز با دختر خجالتی پیام فرستاده ..ملودی گلم لطف داری که این داستانها رو پیگیری می کنی تا به من دلگرمی و انگیزه بیشتری بدی برای نوشتن این گونه داستانها و داستانهای دیگری برای دوستان نازنینم با سلیقه های مختلف . دست گلت درد نکنه . روز و روز گارت خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم شهرزاد جان در دل نوشته های ایرانی برام پیام گذاشته ..شهرزاد عزیز و دوست داشتنی و دلسوز .. از این که این همه به من محبت داری و متوجه هستی که بعضی از متن ها با چه دقت و احساس و تمرکزی نوشته میشه سپاسگزارم . البته این سوءتفاهمی بود که در اثر عجله دوست مهربان بی غرض پیش آمده و می دانم همان گونه که نیت تو نازنین دلسوز خیر بوده دیگران هم سر انجام به نوعی درکم خواهند نمود . خیلی خیلی ازت ممنونم و نمی دونم با چه زبونی ازت تشکر کنم که ذره ای از جبران توجه و لطفتو کرده باشم . در ضمن در متن بالا اون کلمه ای که ازش صحبت می کردم که عبارت را دور خودش می گردونه کلمه بشری است . این کلمه را به فتحه اول می توان به معنای انسانی و اونایی که شخصیتی انسانی دارند در نظر گرفت و در معنای دوم به ضمه اول نام دختر یا زنی می باشد . در نتیجه در تشبیه پنهان یا محذوف , ما در اینجا 2 شاه داریم که البته هیچکدامشان در اصل شاه تاجدار نبوده اند و این خود یک تشبیه دیگردر خصوص قدرت اول جامعه بودن در دو عصر مختلف می باشد و در تشبیه آشکار دو پرنسس یا دو شاهزاده داریم . یکی فاطمه مقدس و دیگری بشری به ضمه ..اما میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است (این مصرع از من نیست ها )... خب شهرزاد جان می دونم که تو و سایر عزیزان به خوبی متوجه منظورم شده اید . با تشکر از تو نازنین و به این امید که بتونیم وجوددیگری رو در کنار خودمون تحمل کنیم و به هم عشق بورزیم خدا نگه دار ....ایرانی

 

ابزار وبمستر