ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 70

نسیم در حال رفتن به خونه همین جور با خودش فکر می کرد که چه رویی داره این پسره .. فکر کردی نستوه . فکر کردی همین جوری هر کاری که دلت خواست بکنی و سر هر دختری رو شیره بمالی . من نمی ذارم دخترای دانشگاه رو آزارشون بدی . چه جوری مهری رو متوجهش کنم . ولی حس می کرد که حس قوی تری اونو وادار می کنه که با این رفتار نستوه مبارزه کنه . شاید اون دلش نمی خواست که نستوه  به هیشکی دیگه توجه داشته باشه .. ازت متنفرم . ازت بدم میاد . خیلی بدی . خیلی سنگدلی خیانت کار دروغگو .. یه نگاهی به پشت سرش انداخت . اگه نستوه بیاد چیکار کنه .. نه خونواده اش نباید اونو با نستوه ببینن . هرچند نمی تونن چیزی بگن . اون دیگه واسه خودش خانومی شده . چه روز عجیبی رو پشت سر گذاشته بود . مهری و نستوه هر دو رو دیده بود . یعنی من خیلی تند باهاش بر خورد کردم ؟/؟ اون همکار منه . حداقل باید از این زاویه بهش نگاه می کردم . ولش کن ارزششو نداره .. نسیم رفت داخل و درو بست . زانوهاش سست شده بود . حس کرد که بازم می خواد دروغای اونو بشنوه . بازم می خواد  که نستوه بهش بگه دوستش داره و اونم با غرور بهش بگه که حرفات دروغه . بازم ناز نسیمو بکشه .. ولی چه فایده که اون یه پسر هوسبازه .. نسیم خودت مقصری نباید بهش فکر کنی . مگه چند وقت باهاش بودی . تموم شد . دوران نوجوونی تموم شد . اون روزا دیگه بر نمی گرده . به آینده فکر کن . ولی دیگه آینده ای برام نمونده . از همه چی بدم میاد از خودم از زندگی از روز گار . حتی گاهی وقتا نمی دونم واسه چی دارم نفس می کشم . نستوه زود تر از نسیم خودشو به اتاقی خونه اش رسوند . نسیم صدای در خونه شو شنیده بود . یه احساس آرامشی می کرد از این که امروز دختردیگه ای با اون نبوده .. .. فکری به خاطرش رسید اگه بتونه هر روز این مسیر رو با اون طی کنه ستایش و مهری  نمی تونن کاری کنن ولی نستوه خیلی پر رو میشه و ممکنه سوءاستفاده بکنه . چرا من همش به اون فکر می کنم . بذارم هر غلطی که دلش می خواد بکنه . اصلا چرا رفتم بابل .. همون ساری بودم خوب بود دیگه . به درک راهم دور تر بود . ولی حالا روزی یک ساعت و نیم فراغتم بیشتر میشه ... ....نسیم سختگیری در کلاسو شروع کرده بود . اون حس می کرد که دوست داره یه جورایی حال ستایشو بگیره . به مهری هم حسادت می کرد ولی اونو می تونست با حرف زدناش تا حدودی آب بندی کنه .. بر نامه درسی خیلی دشواری رو برای همه ردیف کرده بود . ستایش حس می کرد که در رفتن از زیر دست این استاد کار حضرت فیله .. مطالبی رو طرح می کرد که نمیشد گفت با محتوای درسی بی ربط بودند ولی از حد و اندازه های این دوره تحصیلی خارج بود و دانشجو باید تمام وقتشو واسه همین یه درس می ذاشت . تازه نسیم از اونا یه تحقیقی می خواست که تحقیق باشه ولی دانشجوها طبق عادت گذشته واسه هر تحقیقی به کافی نت ها یا سایت هایی که خودشون می دونستند مراجعه می کردند و سه سوته یه چیزی رو به عنوان تحقیق ردیف کرده آنکاردی و دکور بندیش می کردند و تحویل استاد بهاری می دادند .. -اینا چیه واسم آوردین . فکر نکنین من بهتون مفت نمره میدم . خوردین و خوابیدین و نمره گرفتین و عادت کردین . یک دانشجو وقتی که فارغ التحصیل میشه باید سواد داشته باشه .. یه دانشجوی رشته ادبیات وقتی فارغ التحصیل میشه یه مقاله ساده رو نمی تونه بنویسه ..  بهم بگین کدومتون می تونین یه بر نامه نویسی ساده رو پیاده کنین .. اصلا می دونین صفحه کلید به چی میگن ؟/؟ .. ستایش از این جرکات نسیم تعجب می کرد . سابفه نداشت استادی تا این حد اونا رو دست بندازه -استاد من با انواع و اقسام بر نامه نویسی ها حتی اونایی که واحدشو پاس نکردم آشنایی دارم -خانم ستوده کسی نظر شما رو نپرسید .. بیشتر این دانشجوها وقتی که با نستوه درس داشتند موضوع استاد نسیم بهاری رو پیش کشیدند . فقط گریه نکرده بودند . -استاد ما میریم اعتراض می کنیم . این کیه آوردنش اینجا -بچه ها این جوری حرف نزنین . شما که بچه نیستین من بهتون بگم باید به بزرگتر از خودتون احترام بذاریم . اون تز خودشو داره . شایدم حق با اون باشه . ولی این روشی رو که پیش گرفته اونم به این سرعت جواب نمیده . من سعی می کنم باهاش حرف بزنم . درهر حال اونم زحمتای خودشو کشیده . الکی که استاد نشده .. ستایش : ولی هیشکی مثل شما خوب و مهربون و منطقی نیست . شمایی که حالا دارین ازش تعریف می کنین باید در جریان باشین که اون در مورد شما و سایر همکارا چی گفته . گفته که همین کارای شما ها بوده که باعث شده ما ضربه بخوریم تنبل شیم و توقعمون بره بالا . برای نستوه خیلی سخت بود که باور کنه  که نسیم این جور قاطی کرده باشه . نمی دونست چه جوری سر و ته قضیه رو هم بیاره .. -ببینید بچه ها اون همسایه قدیمی ماست . می شناسمش . . خودش خانواده اش خوب و سر شناسن . توهین هم که به شما نکرده . پس فعلا کاری انجام ندین تا من باهاش حرف بزنم . ستایش سرشو انداخته بود پایین تا دخترا متوجه نگاه عاشقانه او به نستوه نشن . چقدر نستوه مهربون بود جواب حرفای بد رو به بدی نداد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی ..آره داداش عزیز استاد آتنا مدیر بخش مذهب و سیاست سایت لوتی بدون مطالعه متن فاطمه فاطمه است به نگارش  مرا به استاد شریعتی نسبت داده اند برای من مایه افتخار است که این چنین ایشان را به اشتباه انداخته باشم . من هم آن چنان که معمول است بعد از قرنی گفتم  عبارتی را در عنوان و مقدمه به عنوان زینت و زیبایی کار بیاورم یعنی حدود دو سطر از استاد قلم شریعتی تکرار نشدنی  آورده ام واتفاقا به رسم امانت نام ایشان را هم در ذیل آن دو سطر قید کرده ام  بقیه به اندیشه و قلم خودم می باشد. حالا بفرمایید کجای کار من اشکال دارد ؟ و خلاف مقررات می باشد ؟ نکند  روح استاد بعد از چهل سال این متن را نوشته باشد .  تعجب می کنم بدون بررسی آن هم استاد مذهب و سیاست این گونه قضاوت می فر مایند . درهر حال متن استاد را بیاورند. شاید به من الهام شده باشد . با تاسف وتشکر : ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش عزیز من تعجب می کنم قلمی ندارم که نوشته های من شبیه نوشته های استاد دکتر علی شریعتی باشد . به خودم باید ببالم که این گونه بقیه را به اشتباه می اندازد . این متن از من است . من دو سه ساعت پیش تو ضیح دادم . فقط دو خط از نوشته استاد را در بالای متن خودم آوردم که زیبا تر شود . حتما این توضیح را به استاد آتنای عزیز بدهید یک بار دیگر کل متن را مطالعه بفرما یند به خوبی متوجه خواهند شد که نوشته های من کجا نوشته های استاد شریعتی کجا. با تشکر و احترام....ایرانی

دوشنبه ۲۲ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۰:۱۳:۰۰ (GMT

 

ابزار وبمستر