ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بیست سال بعد 31

از بس خوشحال شده بودم که همونجا کمر گلی رو گرفته و چند بار پی در پی کیرمو فرو کردم توی کسش و کشیدم بیرون . -اوووووووفففففف شروین جون شروین جون اگه کمرت درد نمی گیره منو به خودت بچسبون و در همون حالی که کیرت توی کسمه با هم بریم به حموم . می ترسم تا اونجا برسیم بقیه زنا تو رو ازم بگیرن . -باشه باشه هر چی تو بگی عزیز دلم . هر چی تو بخوای .شهناز و غضنفر هم غیبشون زده بود . کاری به این کارا نداشتم . تا موقعی که شهناز رو در شرایط عملی نمی دیدم  کمتر خیالم بود . پسر عجب فضای بازی . نشون نمی داد که این فضای عمومی این قدر در جه حرارت معتدلی داشته باشه . در حاشیه های اون عین رستورانها  خوردنی و آشامیدنی روی میز های کم عرضی چیده شده بود .. آخ هوشنگ هوشنگ تو چیکار کردی . حالا دیگه همه دوستان راحت همذیگه رو می دیدیم . حدود چهل نفری می شدیم .  گاهی این تصور واسم به وجود میومد که بیست نفر باشیم ولی از هر جنسی بیست تایی بودیم  اسم بیشتر دوستان یادم رفته بود . ولی عجب تیکه هایی . مرغ همسایه واقعا غازه . یه سری مردا رفته بودند به سلامتی هم یه گیلاسی بزنن . من از مشروب خوشم نمیومد . این گلی هم چسبیده بود به من و ولم نمی کرد . .. اوخ اوخ این شهناز شده بود شبیه به گوشت قربونی . فکر کنم تنها آدمی که تا آخر مجلس می تونست  این ادعا رو داشته باشه که با  دونه دونه جنس مخالف خودش ار تباط داشته شهناز زن من باشه . شش تا مرد افتاده بودند روش و اونم چه جور از خودش مایه گذاشته بود . -شهناز خفه نشی . یه چیزی واسم بذار .. یه لحظه دستشو کشیدم و گفتم آقایون ببخشید شرمنده اگه اجازه میدین یه دو دقیقه ای رو با این زنمون کار داریم -بچه ها نرین همین جا باشین من الان بر می گردم . -خاطرتون جمع شهناز خانوم . اضافه میشیم که کم نمیشیم -ببینم شهناز تو آبروی ما رو بردی . چه خبرته مثل کیر نخورده ها عمل می کنی . -چیکار کنم . حسودیت میشه این همه طرفدار دارم ؟/؟ خب تو هم می تونی بری با خیلی از زنا باشی . شروین نذار از دل و دماغمون در آد بذار یکی دو روزی هم که آزاد هستیم خوش بگذرونیم . دنیا که مال شما مرداست . بذار یه دوروزشو ما زنا با شما مردا شریک باشیم -نمیگم کیف نکن . به فکر بقیه هم باش. اون وقت زنا مرد کم میارن . -به من چه مر بوطه . مگه من به مردا گفتم بیان سراغ من ؟/؟ -امان از دست تو واسه هر حرفی یه جوابی داری . ولی اصلا ازت این انتظارو نداشتم .. ازبس عجله داشت که بره یادم رفت که بازم چه چیزای دیگه ای می خواستم بهش بگم .. اوووووففففف این بار  شهناز در یه استیل سگی و زانو زده روی زمین قرار گرفت تا اون شش نفر با تسلط بیشتری روبدن اون کار کنند . سینه هاش هر کدوم به یه نفر رسید . . دونفر به سمت جلو رفته و با هم کیرشونو فرو کردند توی دهن شهناز همسر گلم . اون با کسش رو کیر یکی نشسته بود و یکی هم از پشت کرده بود توی کونش . .. نفسش نمیومد و خوب نمی تونست ساک بزنه . واسه همین یکی از کیر ها رو از دهنش بیرون کشید تا اون یکی رو راحت تر ساک بزنه  وواسه این که اون یارو ناراحت نشه و بیکار نمونه کیرشو گرفت توی دست خودش  کیرشو در یه حالت جلقی براش مالش می داد .. نمی دونم شهناز این چند روزه چه جوری این همه استا کار شده بود . یعنی همه اینا رو از هایده یاد گرفته یا این که این استعداد های ذهنی و خود جوش در زنا وجود داره . این چه کسی بود که این شهناز داشت و داره . هر کیری رو که میرفت داخلش نا امید بر نمی گردوند . خیس بود و چرب و ترشحات هوس همچنان از کسش لبریز بود .. گلی : تو تا کی می خوای این قدر به زنت خیره شی ببین همه دارن باهاش حال می کنن . . شوهرش غضنفر جزو اون شش نفری بود که داشتند با شهناز حال می کردند . اتفاقا غضنفر قسمت بهتر کار نصیبش شده بود و داشت کس شهنازو می گایید . یعنی همونی که شهناز رفته بود روش دراز کشیده بود -ببین من هم باید حسودی کنم که  شوهرم داره یکی دیگه رو میگاد ؟/؟ تازه تو هم داری زنشو می کنی .-ولی اون با 6 تاست -خب بذار باشه . می خواد با دونه دونه شون باشه . می خواد یک دفعه با همه باشه چه فرقی می کنه .. جوابی نداشتم بدم هر چند بعدا یه چیزی به ذهنم رسید که بگم ولی بی خیالش شدم . می خواستم بگم که این جوری نشون میده که چه عقده ای داشته انگار که هیچوقت سکس معمولی اونو سیرش نمی کرده . .. یه سری رفته بودند زیر دوش .. اینجا منو به یاد سالن های مرغداری بزرگ  مینداخت . از نظر وسعت میگم . انواع و اقسام صابون و وان حموم و ...یه دریایی بود . معلوم نبود این هوشنگ چه هزینه ای کرده تا این گروه همین یکی دوروزو دور هم خوش باشند . البته اینا رو با دلار خریده و شاید زیاد براش گرون تموم نشده باشه . در هر حال می دونم این نمایش واقعی ما از هر فیلم سوپری هم بالاتره .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

12 نظرات:

ایرانی گفت...

دلفین جان از یاد آوری تو ممنونم . این هفته سه شنبه یادم رفته بود منتشر کنم . ازبس اینترنت بازی در آورد . بعد موقع انتشار قسمت جدید یعنی دیروز به شب جمعه قبل مراجعه کرده و عدد 29 را با دو جمع کردم شد 31..دیگه نمی دونستم 30 رو جا گذاشتم دستت درد نکنه شاد باشی . پیام تو هم نمی دونم کجا رفت . اون 31 قبلی رو حذف کردم تا اینو جایگزین کنم فکر کنم محو شد . شاد باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم خسته نباشی کجایی . پاسخ به نظرات در داستان عشق دوم عشق آخر موجود می باشد . ممنونم از همراهی تو نازنین ..ایرانی ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم قسمت30 پس کجاست در بیست سال بعد 31
حذف محتوا | حذف | هرزنامه...دلفین جان

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم بولت نازنین در داستان انتقام میسترس پیام گذاشته ..bolt گرامی و دوست داشتنی خسته نباشی ..ممنونم ازوقتی که واسه خوندن داستانم میذاری . سال خوشی را برایت آرزونموده امیدوارم در ادامه راه بیشتر و بهتر در خدمت شما دوستان خوب و با محبتم باشم ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز خسته نباشی شبت خوش . پیامی در عنایت به پیام مهسای نازنین در بحث پیرامون داستانهای سکسی داشته ...با عرض سلام خدمت مدیر محترم داستانهای ادبی و مدیر تالار سایت لوتی مهسای گرامی و با تشکر از این که با این مسئله که نظرات تا بسته شدن تاپیک های مربوطه در آن جا باقی بمانند خواستم بپرسم آیا این مسئله در مورد خاطرت و داستانهای ادبی هم صدق می کند ؟.در ضمن بعضی تاپیک ها خود در بردارنده دهها و یا صدها پست مجزا یا جداگانه هستند چه در بخش سکسی و چه در ادبی . ومن اگر به قسمت ادبی هم اشاره می کنم به این دلیل است که جایی برای طرح پرسش نیافته ام . این پستهای جدا گانه که از نظر مقررات درج نظرات به عنوان یک تاپیک به حساب نمی آیند ؟ یعنی اگر در بخش داستانهای سکسی یا داستانهای کوتاه ادبی کسی در انتهای پستی نظری داد آن نظر تا باز بودن کل تاپیک در ذیل داستان مربوطه خواهد بود ؟ با آرزوی روزگاری خوش برای شما و عزیزانتان و با تشکر مجدد از زحماتتان درجهت نظم بخشیدن به امور, خدا نگه دار ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش دوست داشتنی ! دودولیان عزیز در داستان هوس اینترنتی نظرشو اعلام کرده ..با تشکر از dodolian گرامی و نازنین که با پیام گرمت به من و این مجموعه دلگرمی و افتخار داده ای . باشد که با حمایتهای شما ارائه دهنده آثار بهتری باشم .برای شما سالی خوش همراه با تندرستی و کامیابی در کنار عزیزانت آرزومندم ... ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم دودولیان جان در داستان خانم مهندس روشنک پیام داده ...dodolian گرامی ! دستت درد نکنه . ممنونم به خاطر عنایت و محبتت . این داستان هفته ای یک بار منتشر میشه اونم آخر هفته . داستانها چون زیاده رسیدگی به همه دشواره . امیدوارم که دوستیهای جوانمرد صفتانه ما تداوم یابد . پاینده باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش مهربان ! 24 امین عزیز در داستانهای تک قسمتی پیام گذاشته : 24amin گرامی سپاسگزارم از پیام گرم و لطف تو دوست نازنینم ! سال خوب و خوشی را برای تو و دوستان و عزیزانت آرزومندم . برقرار وسربلند باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل ! میگرن تومور عزیز در داستانهای هوس اینترنتی و نقاب انتقام پیام گذاشته ...میگرن تومور دوست داشتنی ! از یاد آوری و توجه همیشگی تو دوست نازنینم متشکرم واز بابت پیامهای دلنشینت در داستانهای هوس اینترنتی ونقاب انتقام. شاد و سرفراز باشی ....ایرانی

سهراب گفت...

تو فوق العاده می نویسی!
ولی انتظار تا کی آخه!!!؟
خیلی ماهی ! بابت همه زحمات فوق العادت ازت ممنونم. واقعا ازت ممنونم: سهراب خان در ذیل داستان هوس اینترنتی ..سایت لوتی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز سهراب خان در داستان هوس اینترنتی پیام گرمی واسم فرستاده ...سهراب جان این از نظر لطف و محبت و خوش نگری توست منم ازت ممنون و سپاسگزارم که به من روحیه میدی . تعداد زیاد داستانها سبب شده که نتونم به همه شون خوب برسم و چیکار کنم سلیقه های زیاد و این که دلم می خواد توجه بیشتری به در خواستهای گوناگون داشته باشم شرایطو این جوری کرده . از تو سهراب جان دوست داشتنی و فوق العاده هم می خوام که به بزرگواری خودت مرا ببخشی امیدوارم در آینده بتونم بهتر انجام وظیفه کنم . با تشکرمجدد و نهایت احترام : ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گرامی علی آقا در داستان هرجایی نظرشو اعلام کرده ....علی آقای گل و دوست داشتنی ! خیلی خیلی ممنونم از پیام گرم و دلگرم کننده تان . خوشحالم که یک دوست داشتنی دیگه برام پیام داده و حالا نمی دونم این جواب کی به دستت برسه . من خودم از این داستان خیلی خوشم میاد و بیست سی قسمت آخرش خیلی کم سکس میشه . هرچند اونجا ها رو ننوشتم و من همیشه داستانهامو یکی دو قسمت جلوترشو آماده دارم آخه از بس زیادن نمیشه به خوبی به همه رسیدگی کرد . من به دوستی با شما خوانندگان خوبم افتخار می کنم کاش همه آدما قدر دوستی ها و دوستانشونو می دونستن . به دنبال مورو از ماست بیرون کشیدن نبودن . اطاعت میشه ولی فعلا من روزای سه شنبه این داستانو منتشر می کنم . شاد و پیروز باشید ....ایرانی

 

ابزار وبمستر