ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آقا رضا وانتی 16


پدرزنم یک آدم کاملا خنثی بود. اینکه تو خونه باشه یا نباشه، زیاد فرقی نمیکرد. هیچوقت ندیدم در مورد یک مساله اظهار نظر کنه، یا حتی مطلبی رو تایید و تکذیب کنه. از محل کار مستقیم می رفت زیر زمین خونه. فقط برای شام و نهار بود که می دیدیمش. بیشتر تو خودش بود. کمی تریاک مصرف داشت که همین باعث منزوی شدنش شده بود. بیشتر کارهای خونه با سهیلا خانم بود. دخترارو بر اساس تربیت خودش بار آورده بود. به سه تا دخترش آزادی زیادی داده بود.‎ ‎بیشتر دوست اونها بود تا مادر.دخترا وقتی می خواستند بیرون برن ، خودش براشون آرایش می کرد و تیپشون رو مرتب می کرد. برام عجیب بود که با اینهمه آزادی که دخترا داشتند، چه خانم من قبل از عروسی و چه ملیحه و آتوسا،هیچ کدوم نه دوست پسر آن چنانی داشتند و نه اهل زیر آبی رفتن بودند. بیشتر دوستای دخترا از اعضای فامیل بودند و جز یکی دو تا دوست دوران دبیرستان با کسی ارتباط نداشتند. در کل تمام خانواده مادر خانمم دخترزا بودند، تا پسرزا. می دونید که برخلاف اظهارات پزشکان که معتقدند این مرده که جنسیت نوزاد رو تعیین میکنه، اما در واقعیت اینطوری نیست و این زنه که در تعیین دختر و پسری بچه تاثیر داره. مثلا اگر من از یک خانواده دختر می گرفتم، که سه تا پسر و یک دختر داشت، مطمئنا بیشتر بچه هام پسر بودند تا دختر. اما الان اگر بچه دار بشیم به احتمال نود درصد بچه ما دختره. در کل رفت و آمد سهیلا خانم، بیشتر با خانواده خودش بود، تا خانواده پدرزنم و در نتیجه یک محیط کاملا زنونه ای ایجاد شده بود اونجا. من و فرزانه هم بیشتر وقتا خونه مادرخانمم مهمون بودیم.اوایل کمی حرمت منو داشتند و در حضور من کمی مراعات میکردند. ولی دو مورد چشم پاک بودن و کم صحبتی من، باعث شد که منو جزیی از خودشون بدونند و گاهی حضورمو فراموش کنند. یکسالی میشد که از عروسی ما می گذشت و دیگه سهیلا خانم با تاپ و دامن تو خونه می گشت و خواهر زنا شورتها و نوار بهداشتیهایشان رو از جلو چشم بر نمی داشتند. ملیحه که بزرگترین دختر خونه بود، دوسال پیش برای یک دوران دو سه ماهه با یکی عقد کرده بود و بعد بدون اینکه عروسی بگیرند، از هم جدا شده بودند. و آتوسا هم که امسال دیپلمش رو گرفته بود. زندگی در این شرایط باعث شده بود، اخلاقهای من هم کمی تغییر کنه. تو خونه مادرزن جان، آشپزی و ظرفشویی می کردم. خونه جارو می کردم و پای صحبتهای خاله زنکی خانمها می نشستم. ملیحه بی آبرو تر از بقیه بود و گاهی در صحبتهاش از کلماتی مثل مگه کسم خوله یا کون گشاد استفاده میکرد،ولی لباسهایی که میپوشید، پوشیده تر بود. آتوسا با این که معمولا دامن بالای زانو میپوشید و نافش همیشه بیرون بود، ولی در صحبت بیشتر مبادی آداب بود. اوایل اگر موقع تماشای فیلم و سریال خارجی، صحنه ی سکسی یا صحبت غیر متعارفی بود، کانال رو عوض می کردیم ولی بتدریج تمام اینها، قبح خودشو از دست داد و عادی شد. حتی بعضی وقتا با بچه ها شوخی بدنی هم میکردیم و سه تا خواهرا می ریختبد سرم و تا جایی که قدرت داشتند، منو می زدند. دو سه بارم پیش اومده بود ناخواسته و بدون منظور در اتاقو باز کرده بودم و سهیلا خانم رو در حال لباس عوض کردن با سوتین دیده بودم. بعضی مواقع برای خودم هم عجیب بود که چطور امکان داره که اینهمه دختر و زن با لباسهای آزاد جلو چشمام باشند و اونوقت من اصلا هیچ احساسی به اونها نداشته باشم. شاید عامل اصلی فرزانه بود. عشقم بعد از عروسی روز به روز شهوتش بیشتر می شد. تقریبا هر شب سکس داشتیم و فرزانه هر دفعه دو سه بار ارضا میشد. بدنش بعد از ازدواج کمی تپل تر شده بود و اندامش رو سکسی تر کرده بود. اجازه نمی داد از پشت سکس داشته باشیم ولی غیر از این مورد، همه کار برام می کرد حتی ساک زدن. دو سه ماه طول کشید تا این کارو انجام بده و من هم ازش نخواستم. اوایل فقط کیرم رو بوس میکرد و کم کم زبونش رو دور کلاهکش می چرخوند. اولین بار که کیرم رو کامل داخل دهانش کرد، احساس عجیبی داشتم. بطور غیر ارادی از حالت خوابیده بلند شدم و نشستم. هم لذت فوق العاده زیادی داشت، و هم یک ترس در وجودم، منو به حالت آماده باش در آورده بود. ترس از شوخی خرکی، ترس از گاز گرفتن. فرزانه عادتش بود وقتی که کاملا در سکس غرق بودیم، بصورت ناگهانی با کف دست میزد رو باسنم یا از اون نیشگونهای وحشتناکش می گرفت. اما این یکی دیگه شوخی بردار نبود، قبلا هم گفته بودم از این شوخیها با کیر و بیضه هام نکنه. ولی تضمینی نبود که فرزانه زمانی که می بینه من در اوج لذتم و کیرم داره منفجر می شه، یکدفعه گازش نگیره و همه چیزو خراب نکنه. داشتم دیوونه می شدم. وقتی کیرم رو می خورد به صورتم نگاه می کرد، تا عکس العملم رو ببینه و حرکت بعدیش رو اجرا کنه. تا نصفه بیشتر نمی تونست کیرمو بکنه تو دهنش. همونم به زور بود. فکش درد گرفت و دیگه نتونست ادامه بده.با آب دهان و حرکت ملایم دستانش ادامه داد تا ارضا شدم. آب منیمو تو دستش مشت کرد و با اون جلق زدنو ادامه داد تا کیرم کاملا شل شد. عاشق این کار بودم. سرشو گذاشته بود رو شکمم و با کیرم بازی می کرد. حتما داشت بوی آبمو استشمام می کرد. می دونستم داره خودشو آماده می کنه برا خوردن آب منی عشقش رضا جون.....ادامه دارد ..............نویسنده : looti-khoor نقل از سایت لوتی 


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر