ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 71

دخترا حسابی ازم پذیرایی کردند و سنگ تموم گذاشتند . هر کدوم دوست داشت خودشو بیشتر توی دلم جا کنه . -خوشگلا من همه تونو دوست دارم . بچه ها یه پدر به یک اندازه همه بچه ها شو دوست داره . همه اونا واسشون عزیزن . اگرم یه وقتی یه گرایشی به یکی داشته باشه یکی رو بیشتر دوست داشته باشه که این جور نیست و همه رو یه اندازه دوست داره نباید این توقع رو داشته باشین که بیاد و نشون بده ولی من هر سه تاتونو از خودم بیشتر دوست دارم . بی نهایت .. شما هم باید هم دیگه رو دوست داشته باشین . گاهی وقتا حتی اگه شده به نفع هم کنار برین . مثلا فرض می کنیم یه شبی نوبت نینا جونه که من برم سراغش و پیشش بخوابم . اون شب نورا جونم سر حال نیست و نیاز به سکس داره . روحیه اش طوریه که نشون میده اگه باهاش ور برم به قسمتهای حساس بدنش دست بزنم  حالش خوب میشه . اینجاست که یک خواهر خوب و ایثار گر مثل نینا میاد و میگه پدر اگه ایرادی نداره تو امشب برو پیش نورا و به اون حال بده . چون  اگه خواهرم روحیه نداشته باشه انگاری منم روحیه ندارم . نورا : بابا کی ؟/؟ این اگه چاره داشته باشه اون شبایی رو که داری باهام حال می کنی  دلش می خواد من سهمیه خودمو بدم بهش . -من مثال زدم دخترا این شرایط ممکنه بر عکس هم بشه . نینا : من خودم متوجه شدم این خانوم که مثلا می خواد بره دانشگاه یه چیز به این سادگی رو حالیش نیس . آخ کیف داره قبول نشی و دماغت بسوزه -خیلی حسودی نینا . به کوری چشم دشمنان که شده حتما قبول میشم خودمو میندازم زیر کیر بابا تا کسمو جرش بده . خونشم نشون شما می دم تا جیگرتون آتیش بگیره . -فکر کردی ما بوقیم ما هم قبول میشیم دیگه .. -بسه دخترا .. حالا مرحله بعدی سکس ما اینه که چهار تایی میریم تو هم . اصلا هر کی دستش به هر جا رسید انگولکش می کنه . شما دخترا هم می تونین با هم حال کنین .. نونا : ببینم  پدر نکنه تو می خوای اینجا داور شی .. -نه دخترم کلا گفتم . یعنی می خوام بین خودمون یه صمیمیت و اتحاد به وجود بیارم که هیچ چیز نتونه ما رو از هم جدا کنه .. نینا : بابا جون من فکر نکنم همچین چیزی بشه . الان اگه نورا  و همین طور هم نونا چاره داشته باشن میگن که واسه ما خونه جدا بگیر تا از دست نینا خلاص باشیم . نورا : کور خوندی ما دکت می کنیم و خودمون همین جا می مونیم . -دخترا شلوغش نکنین . هنوز که هیچ کاری نکرده این طور دارین به پر و پای هم می پیچین وای به این که ما شروع کنیم به حال کردن با هم . خیلی سخت بود این سه تا رو در کنار هم نگه داشتن و کنترل کردن ..روی تخت چند نفره دراز کش بودیم و دیگه گذاشتم به عهده دخترا که حرکتو شروع کنن . -بچه ها دیگه حرکات اختیاری شروع میشه .. نینا عین تیر رها شده از چله فوری زد کیرمو قاپید و نونا هم واسه این که از قافله عقب نمونه به بیضه هام چنگ انداخت . ولی نورای نازم دختر بزرگم که دیگه تیپ زنا رو پیدا کرده بود خودشو به قسمت بالای بدنم رسوند و با کف دستش رو سینه هام می کشید . چشاشو با محبت به چشام دوخته بود . وای چقدر منویاد مامانش مینداخت . خودشو بهم چسبوند و لباشو گذاشت رو لبای من . چقدر از این حرکتش لذت می بردم . فکر می کردم که دارم مامانشو می بوسم . همسری که سه تا دختر واسم گذاشت . یه زن رفت و سه تا زن جاش نشستند . چقدر سخته نگه داری سه تا زن . با سه تا دختر میشه کنار اومد ولی کنترل سه تا زن یه عنوان سه تا زنی که نقش همسر رو دارن کار حضرت فیله . اون پایین نونا و نینا یه کیر لیسی حسابی راه انداخته بودند . محبت و بوسه نورا هوسمو بیشتر می کرد تا خود ساک زدن توسط نینا . .. نینا یه لحظه کیرمو از دهنش در آورد و گفت بابا حال  می کنی . می بینی چه طور بهت حال میدم  ؟/؟ این نورا هم لباتو قفل کرده نمی ذاره حرف بزنی و فکر کرده بوسیدن خشک و خالی چه به درد می خوره . کیر بابایی حال می خواد . ولی نورا بدون توجه به حرفای نینا با عشق و هوس منو می بوسید . نینا که داشت برام حرف می زد سر کیر من که  چند لحظه آزاد شده بود نونا از فرصت استفاده کرد و اونو فرو برد به دهنش . , ونینا هم که عصبی شده بود اونو به طرفی هل داد ولی من بی خیال غرق در لذت بوسه دختر تپل و خانومم نورا بودم با این سه دفعه ای که در بدن بچه ها خیس کرده بودم حالا دیگه مقاومتم خوب شده بود و فکر نمی کردم به این زودیها انزال بشم . نونا در حال لیس زدن و ساک زدن کیرم بود و نینا هم از رون پا تا نوک پامو شروع کرد به زبون زدن . سه تا دختر گل من داشتند به باباشون حال می دادند ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

تو استعداد نویسندگی نداری

ایرانی گفت...

این گوی و این هم میدان .. بفرما بنویس تا ببینم نویسندگی به چه می گویند . با افتخار آثارت را منتشر کرد. از تجربیاتت بهره مند خواهم شد . دوستت دارم آشنای خوب من . آن قدر به نویسندگی خودم اعتماد به نفس دارم که نظر تو را در داستان باغ عشق هم منتشر می کنم تا دوستا ن دیگری هم بدانند که من استعداد نویسندگی ندارم .هرچند با این شیوه نظر دادنها متوجه می شوم که فوق العاده استعداد نویسندگی دارم و می توانم با جادوی قلم خود همه را افسون نمایم . میشه . ممنونم از نظر و پیامت . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر