ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آقا رضا وانتی 30


یجوری که فرزانه نفهمه،صد هزار تومان دادم به سحر. گفتم الان که فرزانه خونه است و مراقب منه،شما با مادرت برو و مانتو شلوار و کفش مناسب محیط کارخونه بخر برای خودت.این جوری نبود که سحر اگر متوجه می شد، پول دادم به سحر، ناراحت شه. اما چیزی نگفتم. در اصل سحر رفیق اون بود، و فرزانه باید می پرسید چی لازم داره، اما فرزانه اخلاقهای خاص خودش رو داشت. می گفت اگه بخواد، خودش میگه دیگه. تعارف که نداره.
وقتی رفتند بیرون. به فرزانه گفتم باید برم حمام. دکتر گفته بود هر روز باید دوش بگیرم، اما حمام ما خیلی کوچیک بود و منم نمی تونستم تنهایی خودمو بشورم. نمی دونم چه سری بود هرجا می رفتم همه یادشون میفتاد وسایلشون خرابه. برای همه تعمیرات می کردم اما به خودمون که می رسید، این وضعیت حموم و دستشوییمون بود. یک دالان باریک و تاریک که آخرش حموم بود...
دفعات قبلی، فرزانه و زن عمو دوتایی منو می شستند(البته به جز قسمتهای خاص)، اما اینبار تنها بود. فرزانه تمام لباسهاشو در آورده بود و منو حموم می کرد. باید زخمامو با احتیاط خیلی زیاد می شست، تا بخیه ها، خون ریزی نیفته. بیچاره به سختی زیاد منو شست و فرستاد بیرون.آخر راهروی باریک ایستادم و تماشایش کردم. بعد از ازدواج، هیکلش خیلی بهتر شده بود.بدنش روی فرم اومده بود و وزنش نزدیک پنج کیلو اضافه شده . بیشتر اضافه وزن بین باسن و شکم و رون تقسیم شده بود. فقط سینه هاش هیچ تغییری نکرده و همونطور کوچولو بود. بعضی وقتها بچه های شرکت، بلوتوثی گالری عکسهای سکسیشون رو برام می فرستادند و من بعضیارو که جالبتر بود، نگه می داشتم. یکروز دقت کردم و دیدم تمام تصاویری که مونده، عکس سینه است.خوب چیکار کنم، عقده ای شده بودم. فرزانه اصلا سینه نداشت...
کیرم مثل سنگ شده بود. فرزانه زیر دوش برگشت و نگاهم کرد.یک چشمک زد که نگاهش افتاد به کیرم. فکش قفل کرد. بعضی وقتها کیرم بیشتر از حد عادی بزرگ می شد. حموم کردن یادش رفت. اومد طرف من و کیرم رو بوسید و به سختی گذاشت توی دهنش. یخورده خوردش. اما نتونست. می گفت: چقدر بزرگ شده، لبام داشت جر می خورد. پا شد و خودشو چسبوند به من. گرمای بدن خیسش رو دوست داشتم. بوسیدمش گفتم: می خوام.
با تعجب نگام کرد و پرسید: مگه می تونی؟
گفتم: می خوام
پشتش رو کرد به من. کسش رو با کرم بدن چرب کرد و با کیرم تنظیم کرد. واقعا کیرم بزرگ شده بود. با وجود چرب کردن خیلی سخت تو می رفت. کس فرزانه هم بیست روزی می شد، کیر ندیده بود و طبیعتا تنگتر شده بود. من نمی تونستم کمکی کنم.همه کارهارو باید فرزانه می کرد. کونشو عقب و جلو می کرد و بعضی وقتا می چرخوند روی کیرم.با تنها دست سالمم، کمکش می کردم که سریعتر، عقب و جلو کنه. باید احتیاط می کرد، اونقدر عقب نیاد که، کمرم دولا بشه. ولی اذیت می شدم، گفتم نمی تونم فرزانه، خیلی درد دارم. ضد حال خورد. برگشت و یک چهارپایه گذاشت زیر پاش.روبروم ایستاد و دوباره کیر منو کرد تو واژنش. اما اینبار هیچ حرکتی نمی کرد. عضلات داخل واژنش رو جوری حرکت میداد که انگار داره کیرمو به داخل میمکه. خیلی خوب بود. از خوبم بهتر بود. سی ثانیه نشده بود که ارضا شدم. بعد ارضا شدنم دوست داشتم همون حالت بایستم و فقط لذت ببرم. اما فرزانه هنوز بامن کار داشت. اومد پایین و عین خرس کوالا چسبید به ساق بام. کس نازش رو که  منی من ازش می چکید، فشار داد، به استخوان ساقم. مثل کلیپهای سکسی که هنرپیشگان پورنو، دور یک میله می چرخند و استریپ تیز می کنند، از رون پایم استفاده کرد به جای میله. اونقدر با کسش رو استخوان ساقم حرکت کرد و چوچوله اش رو تحریک کرد تا ارضا شد. به سختی از جاش بلند شد. گفت: خیلی سخته دوباره دوش بگیرم و لباس بپوشم. دوست دارم دو تایی همینطور لخت بریم رو تخت و بخوابیم. خودش می دونست که امکانش نیست. الان بود که سحر و مادرش بیان و خیلی زشت بود که ما دو تا لخت باشیم. این راحت بودنها و لخت مادرزاد گشتن توی خونه ، مربوط به زمانی بود که ما دو نفر بودیم. و من با دعوت کردن از سحر برای زندگی با ما، داشتم این راحتی رو از خودم و فرزانه می گرفتم....ادامه دارد ..نویسنده : looti-khoor..نقل از سایت لوتی 


5 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزبیگ ربوت نازنین در داستان فقط یک مرد پیام داده .. بیگ ربوت جان ازت ممنونم که با نظر گرمت به من دلگرمی میدی تا بتونم داستان و داستانهای بعدی خودمو هم بنویسم . البته متن یا جریان جایگزین این داستان می تونه در جامعه اتفاق بیفته و اون عنصر تخیل در حد داستان فقط یک مرد یا زن نامرئی رو نداره و عنصر خیالی اون در رابطه با جامعه ایران سنجیده میشه . با تشکری چند باره از تو دوست و همراه گل و نازنینم شب خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل بلاگ عزیز در داستان شیدای شی میل پیام داده .. blog134679 گل و دوست داشتنی از پیام گرمت ممنونم . امیدوارم ادامه این داستان به نحوی باشه که رضایت تونازنین و سایر دوستان گلمو فراهم کنه . شب خوش . شاد و تندرست باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز ساتر نازنین در داستان به دادم برس شیطان پیام داده ... ساتر گل و عزیز من ! همان طور که می دانیم شیطان معلم فرشتگان بوده راس المجتهدین می باشد . این شیطان زادگان یعنی آخوندهایی که ستم را می بینند و دم از دین و آخرت می زنند ننگ بر آنان باد! پس ردا از تن بدرید که کس بانگ آزادگی اسیران دنیا را نخواهد شنید . ساتر جان پاینده باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم پاسخ من به لوتی خور عزیز و گل : استاد لوتی خور مهربان هزاران نفر هرروز از سایت ها بازدید کرده داستانها را مطالعه می کنند که آمار گواه این مدعاست .پس داستانها را می خوانند که این حلقه تکرار می گردد . من کلا به نوشتن خاطرات و داستانهای ادبی اهمیت بیشتری می دهم . و در مورد داستانهای سکسی کمی افت کبفیت را به قیمیت افزایش کمیت مسئله ای نداسته تا بتوانم خوانندگان بیشتری را در خصوص داستانهای سکسی راضی نگه داشته باشم . داستانهایی در زمینه های مختلف مثل لز با دختر خجالتی و شیدای شی میل , انتقام میسترس و...کنترل همه اینها دشوار است اما تنوع ضروری به نظر می رسد . در هر حال همه با هم و در کنار هم برای بر استوار داشتن ستونهای دوستی خانه عشق (سایت ) باید که بکوشیم . ما با نوشتن .. خواننده ها با نظر دادن و مدیران با نظارت و هما هنگی . گاهی اوقات شعری را می شنوم که مرا به یاد لیست خرید فیلم مرد هزار چهره مهران مدیری می اندازد چقدر هم مثلا از آن شعر تعریف می کنند هرکی هم از راه می رسه یه تعریفی می کنه اگرهم تمجید نکنند می ترسند که به بی دانشی متهم شوند . .. اصلا بعضی وقتا می بینی هیچ ملاکی واسه هیچی وجود نداره . یه سری هم از روی عادت از یه چیزی بد میگن یا تعریف می کنن . یا واسه کلاس گذاشتن ... کلامی که مثل یک موسیقی به دل آدم می شینه کاملا مشخصه . گاهی ممکنه یه اثر برنده جایزه ادبی نوبل هم شده باشه ولی وقتی که می خونیش چنگی به دل نمی زنه .شاید در این دنیای خاکی استعداد های نهفته و آثار ارزشمند دیگه ای هم وجود داشته باشن که از اون اثر بهتر باشن . در هر حال اگه بخت به یه نوشته ای رو کنه یک قضیه مثلثاتی براش درست می کنند و اون اثر رو به عرش اعلا می رسانند .بهش زاویه میدن تصویر رنگین کمانو میذارن سرش . اشعه ماوراءبنفشو از کنارش رد می کنند و اون وقت از فرداش میشه مقیاس بقیه نوشته ها . بعدش یک عصیانگر ناشی مثل ایرانی میاد و می خواد همه چی رو زیر و رو کنه . بگذریم الان همه فکر می کنند ما کار شناس شدیم . در هر حال ازت ممنونم که دوست داری که در محیطی دوستانه و آرام به عشق نویسندگی و دوستان بنویسی وکارت بیست بیسته . خودت بیست و یک هستی . خدا پشت و پناهت ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم ساتر عزیز در داستان خانم مهندس روشنک برام پیام گذاشته ... ساتر عزیزم ازت متشکرم که بازم به فکر ما بودی و این داستان و داستانهای دیگه ای رو هر هفته پیگیری می کنی . با بهترین آرزوها برای تو مهربان دوست داشتنی خدا نگه دارت ...ایرانی

 

ابزار وبمستر