ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

انتقام میسترس 4

ولی حالا به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که آیا خواهرم زنده می مونه یا نه . رو زمین ولو شده بودم. گلین خانوم مادر پدرم که داغ پسرش هنوز داشت اونو می سوزوند از این که نوه هاشو این جور زار و پریشون می دید به شدت گریه می کرد . خواهر قشنگم به زندگی بر گشت . -روزبه تنهاش میذاری ؟/؟ تو رو به هر چی که  بهش اعتقاد داری اگه می خوای ولش کنی حالا این کارو نکن . بذار از جاش بلند شه حالش بهتر شه بعد . اون می دونه که دیگه نباس به تو امیدی داشته باشه ولی دونستن یه چیز و حس کردن اون از زمین تا آسمون با هم فرق می کنه . روزبه سکوت کرده حرفی نمی زد . من تصمیم  به انتقام سختی گرفته بودم . پاتوق تیمور رو می دونستم . ولی حسشو نداشتم که شبو برم اونجا . مادر بزرگ پیش شیوا موند .  فقط یه نفر همراه باید پیشش می بود . من می تونستم باشم ولی یه سری کارایی داشتم در رابطه با همین انتقام گیری و تحقیقاتی باید انجام می دادم که این افرادی که به خواهرم تجاوز کردن کی هستند و چطور می تونم حالشونو بگیرم . این کار ازم بر میومد . می تونستم . فقط از اسلحه هراس داشتم . آدم در زندگی وقتی گرفتار چند تا عذاب و مصیبت میشه اون مصیبت بزرگ که از دور و برش رد میشه  حس می کنه حتی برای دقایقی هم که شده به یه آرامش خاصی می رسه . منم نسبت یه زنده بودن شیوا همچه حالتی داشتم . با اون وضعیتی که از خواهرم می دیدم حس می کردم که دیگه اونو برای همیشه از دست دادم . رسیور رو روشن کرده و اون کانال سکسی رو که از ترس شیوا محوش کرده بودم دوباره آوردمش رو صفحه .. یه لحظه فکر کردم دارن یکی رو اعدام می کنند ولی داشت یه فیلم میسترس اسلیوی رو نشون می داد . مرده رو طوری به چوب بسته بودند که منو به یاد شیوا انداخته بود . یه زنی هم اومد و شلاق دستش بود. پدر اون مرد دست و پا بسته رو در آورده بود . موهای سرشو که افتاده بود پایین کشیدو اونو به طرف بالا گرفت . یه تف تو صورتش انداخت وبا همون شرایط صلیبی انداختش رو زمین . کسشو هم گذاشت روی دهنش . دیدن این صحنه ها واسم جالب و متنوع بود . پس یه زن می تونه حال مرد رو بگیره . منم باید با تیمور از این کارا بکنم . در این که اون عوضیه شکی نیست . من باید حالشو بگیرم .  اینو دیگه نفهمیدم . اون زنه , اسلیو خودشو لت و پار کرد و بعد با کس رفت رو سرش نشست که اون اسیر بد بخت در همون شرایط فلاکت بار کس رو لیس بزنه . بعد با خودم که فکر کردم دیدم چه ایرادی داره ! زنا هم مث مردا آدمن . غیر این که نیست . اونا هم هوس دارن . مگه این نیست که وقتی میستر ها اسلیو خودشونو زیر مشت و لگد می گیرن آخرش اونو می کنن ؟/؟ چرا باید این تصور برای ما زنا باشه که اگه خودمونو در اختیار یه مرد بذاریم یا باهاش حال کنیم در واقع تسلیم اون شدیم . رفتم پاتوق تیمور که دوستان بهش می گفتند تیمور لنگ . البته لنگ نبود . ولی وقتی قاسم هم زنده بود اون نگاههای هوس انگیزی بهم مینداخت که از این نگاههاش چندشم می شد . بعد که دید چیزی بهش نمی ماسه اومد به خواهرم پیله کرد و حالا هم معلوم نبود به چه انگیزه ای این بلا رو سر خواهر کوچولوم آورده . ولی من می دونستم چیکارش کنم . چند تا از دوستاشو دیدم . نمی دونستم که آیا همونایی هستند که  خواهر کوچولومو اذیتش کردن یا نه . دونه دونه باید حالشونو می گرفتم . باید همون بلایی رو که سر خواهرم آوردن سر اونا هم می آوردم . ولی اونا که کس نداشتن . . طوری باهاشون خشن بر خورد کردم که به عنوان استهزا چیزی بهم نمی گفتن . یکی به یکی دیگه اشاره زد و گفت یه زنگ به این تیمور لنگ بزن که یه مشتری خوشگل کارت داره . این تیمور همه جا به عنوان شیشه فروش مشهور بود . معلوم نبود چرا نمی گیرینش . دوستش هم بی خیال گفت ببینم شیشه می خوای -نه بابا شیشه دارم پنجره می خوام .. تلفنی با تیمور صحبت کردند . -بهش بگین شیما نامزدسابق زنده سابق, قاسم خان اومده .. ..لحظاتی بعد دستور رسید که چشامو ببندن و منو به یه طریقی برسونن به پاتوق این جناب . -باشه من حرفی ندارم هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد . بعد از دوساعت نشستن توی ماشین که زجر زیادی رو هم تحمل کردم ماشین وایساد . بوی عرق بغل دستی ها خفه ام کرده بود . دستاشونو به پر و پاچه ام می مالیدند . همه اینها رو تحمل می کردم تا بتونم روبروی این نامرد قرار بگیرم . چشامو باز کردن . وارد عجب محوطه ای شده بودم . خارج از شهر بود . از جاده فاصله داشتم . جایی رفته بودم که نمی دونستم کجاست . حتی نمی دونستم در کدوم مسیرم .. یعنی این جاده مازندرانه .. کرجه .. قمه .. نمی تونستم متوجه شم . دور نمای خاصی هم نداشت . ولی در عوض وارد خونه ای شده بودم عین کاخ .. تیمور لنگ رو دیدم که رو تختی شبیه به تخت پادشاهی نشسته و انتظار منو می کشه . چهره زشتی داشت . یه قسمت از صورتش جای چاقو بود . چهار نفر دورشو گرفته بودند . اصلا نمی تونستم بفهمم که اون چهار تا همونی هستند که همراه تیمور به خواهرم تجاوز کردن یا نه .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

4 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گلم شب به خیر پاسخ به نظرات را کلا در ذیل داستان لز با دختر خجالتی 2 آورده ام . دستت درد نکنه . موفق باشی . شب خوش ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم دلست آو آس عزیز در داستان لز با دختر خجالتی پیام داده ....the-last-of-usعزیز وگل ممنونم از همراهی تو نازنین ..امیدوارم قسمتهای بعدی با کیفیت بهتری نوشته شه . شاد باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آراز مس گرامی خسته نباشی . سهیل جان در داستان ماه عسل در عسل پیام داده ..سهیل گلم از توجهی که به این داستان داری سپاسگزارم . به امید آن که همیشه در کنار ما و این مجموعه با اعلام نقطه نظرات خود یار و یاور ما در ادامه راه و ارائه داستانهایی بهتر باشی . با احترام : ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش مهربان سلحشوران عزیز در داستان مامان تقسیم بر سه پیام داده ...سلحشوران گل و نازنین و دوست داشتنی و هر چیز خوب دیگه ..منم شما و همه دوستان خوب و گلمو دوست داشته ارادتمند همه شما هستم . و همیشه هم گفتم هر کاری کنیم آسمون بیاد زمین و زمین بره آسمون این داستانها کم و کاستیهای خودشو داره سلیقه ها متفاوته اما اون چیزی که باقی می مونه دوستیها و محبتها و پیوند پاک و مودت دوستانه .. شاد و خرم و خندان باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر