ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 163

حالا من می دونم و این جنده چینی هر چند چند ماهه که دیگه نمیشه از واژه ای به نام جنده استفاده کرد  ولی با این حال خیلی باید مراقب این عوضی ها می بودم .. ای دل غافل .. من چرا به کارت بهداشت این زنایی که می کنمشون دقت نمی کنم . یعنی اینا اصلا بهداشتی هستند یا نه . شاید ایدز داشته باشن . چون چینی ها خیلی کونی ان . یعنی دیگه جمعیت به این زیادی و مشکلات اقتصادی بهترین کار اینه که فقط بشینن و کون بدن . شایدم واسه همینه که مرد میدان شدن .  هر چند حساب ملتشون از  حساب دولتشون جداست ولی در هر حال ما این طایفه رو قالتاق می دونیم . -میگم سیبر جان من تا حالا  این جوری اپن سکس نداشتم . این دیگه چه جور بر نامه ایه . -کوروش جان ملکه فر ماش می کنه که چرا این قدر ساکتی یه تکونی بخور دیگه .. قیافه در هم رهبر کونی وخونی چین رو می دیدم خنده ام می گرفت یه جوری به صحنه سکس زنش نگاه می کرد که آدم فکر می کرد داره یه فیلم مورد علاقه شو با چه هیجانی می بینه .. معلوم نبود این چویی چی داره واق واق می کنه .. صداش می رفت بالا و پایین . گاهی ناله می کرد و گاهی هم به زبان چینی یه چیزایی می گفت .. در همین لحظه سیبر ازبکی به حرف اومد -آههههه اووووووو بزن بزن .. بترکون .. منو بکن منو بکن منو بکن .. -سیبر چی داری میگی . الان می خوای داد ملکه رو در بیاری ؟/؟ -چی میگی . من دارم حرفای اونو تر جمه می کنم .. -تو رو به جون هر کی دوست داری دست از سر ما ور دار . زبان گاییدن یا سکس یک زبان بین المللیه . این دیگه تر جمه نمی خواد . هر جای دنیا بری دو طرف زبون همو به خوبی می فهمن . دیگه نیازی به این نیست که بخوای خودتو عذاب بدی .. -ولی خب ملکه حتما حس می کنه ضروریه .. فکر کنم کم کمش یک میلیاردی شاهد این صحنه بودند . چویی ازم خواست که خودمو روش سوار کنم . -چه پوست  لطیفی داشت . هر چقدر این شوهرش میمون  و شش در هشت بود خودش بیست بود . -مال خودمی چویی . دوستت دارم . دوستت دارم .. این کس خل بغل دست ما هم داشت براش ترجمه می کرد . سینه هاش از سینه هاش چی بگم آخ که از سینه یک دوشیزه هم دوشیزه تر بود . غلط نکنم این شوهره از بس کونی بوده دیگه به اینجاهاش زیاد کار نداشته . تو کسشو بگو . اولش فکر کردم که یه گشادی خاصی داره . ولی اون فقط یک ورم  بود و نوعی تپلی که فضای کس چویی رو خیلی قشنگ تر نشون می داد . در حال گاییدن چویی با کف دستم چند بار به روی کسش کوبیدم . . از اونجایی که حال و حوصله شنیدن حرفای سیبر رو نداشتم که مدام به لبای من و ملکه نگاه می کرد که چی میگیم تا تر جمه کنه سعی می کردم تا ضروری نباشه چیزی نگم . اصلا ضرورتی هم نداشت . وقتی به این فکر می کردم چه جوری از شر این چینی ها که بیشترشون کوتوله بودن خلاص شم کیرم شل می شد ولی دوباره فکرمو مشغول می کردم به این که دارم یه زن خیلی  نازو می کنم تا شق کنم .. یعنی این پنج به علاوه یک اجازه میده که من همین جور در این خراب شده بمونم ؟/؟ هر چند یکی از این پنج ها خود چینه . هر چی باشه کیر کوروش خیلی مهم تر از انرژی هسته ای در دنیاست . . -سیبر جان به این کس  خانوم بگو که دمر کنه می خوام از پشت اونو ببینم و بکنم . خیلی حال میده . -کس خانوم ؟/؟ -همون خانوم کس دیگه .. این زن حرفای لاتی ما رو حالیش نمی شد . منم کس خل شده بودم . اصلا این که تر جمه نمی خواست . کیرمو که از کس چویی بیرون کشیده بودم . دو دستی پهلوشو گرفته تا چند تا سر و صدا بکنه و بفهمه چه خبر شده اونو دمرش کردم . در همین لحظه شوهرشم اومد جلو و با اون وضع اسف بار و زخمی خود در حالی که یه دور بین فیلمبر داری هم دستش بود کیرمو گرفت توی دستش . یه اشاره به کس زنش کرد .. -سیبر به این زبون نفهم جناب رهبر خان چین بگو  که من دست از گاییدن بر نداشتم و همین جور دارم به کارم ادامه میدم . دوربین ها با قدرت بیشتری به کار افتادند . این جوری که من می خواستم این چویی رو بگام فیلمبرداری اونم به سبک ماهواره ای و پخش مستقیم سخت تر بود . چند تا کار گردان اومدن جلو تا صحنه ها و زوایا رو تنظیم کنند . -سیبر خان اینا چقدر بیمزه می کنند . من که نمی خوام فیلم سوپر بازی کنم . انواع و اقسام دور بین ها شروع کردن به فعالیت . طوری هم فیلم می گرفتن که انگاری اینجا استادیوم ورزشی المپیک باشه . . ولی عجب چیزی بود . دو طرف کونشو باز کرده و سوراخشو حسابی بر انداز کرده و کیرمو تا ته کسش می فرستادم . قصد کردن کونشو هم داشتم . دیدم سیبر با انگشت داره به جایی اشاره می کنه .. اوخ یه مانیتور خیلی بزرگ اونجا بود که داشت صحنه رو به خوبی نشون می داد . کیر من شده بود عین تیر برق و سوراخ کس چویی هم اندازه یه چاله نشون می داد . عجب تکنیکی .. اینا از کجا دارن فیلم می گیرن . نگاه کردن به همین صحنه خودش هوس منو زیاد تر کرده بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم در ذیل داستان نوبت منه چند نظر منتشر نشده وجود داره که ممنون میشم زحمتشو بکشی با تشکر ...ایرانی

 

ابزار وبمستر