ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 67

می خواستم اونا رو حسابی آتیششون بزنم . می رفتم جلو آینه می ایستادم . و سی چهل تا شورت که همه شون هم نازک و فانتزی بودند پام می کردم و بهشون می گفتم به نظر شما کدوم به این باسنم میاد . سوتین هم نمی بستم که دیگه مجبور نشم اونو در بیارم و با اون ست کنم . حالشون خیلی گرفته می شد . -بچه ها هروقت و هردم حس کردین کیرتون بیشتر به جنبش اومد و داغ شدین هوستون زیاد تر و تپش قلبتون بیشتر شد بهم بگین . ..مبین : مامان ما که گوشی دکتر به گوش نداریم . رو همه اینا تپش قلب ما زیاد میشه . خیلی هم بی خیال جلو آینه به کونم دست می کشیدم و اصلا توجهی هم نداشتم به این که اونا چقدر حشرشون میره بالا . من که خودم بد تر از اونا بودم ولی باید به اونا این آموزشو می دادم که شکیبا باشند و هیچوقت نخوان که از روی عجله چیزی رو به دست بیارن و از هول هلیم بیفتن توی دیگ . اون روز که بیشتر از روزای دیگه معطلشون کردم از توی آینه دیدم که کیرشونو دستشون گرفته دارن جلق می زنن . واقعا دیگه دلم سوخت .. قبل از این که اونا رو به سوی خودم و عملیات دعوت کنم گفتم پسرا حقا که دارین مرد میشین و قدرت تحمل شما هم داره میره بالا راستش اونا  تعجب کرده بودند که چرا من دارم این همه واسه انتخاب شورتی که به خاطر خود اوناست وقت تلف می کنم . یکی از این دفعات خودمو کاملا بر هنه انداختم رو تخت . البته با شکم خودمو رو تشک ولو کردم . دو تا پسرا میومدن و با حسرت بهم نگاه می کردن . این به اون می گفت بیداره و اونم به این همین حرفو می زد . در اینجا می خواستم بهشون درس شجاعت بدم . ظاهرا این درس کلاسش کوتاه مدت تر از درس صبر و استقامت بود . مبین که یک بار شجاعت خودشو نشون داد . البته به اون نمی شد گفت شجاعت اون به نوعی حقه بازی بود .   مبین و میلاد تصمیم گرفتند که بیان طرف من . هر کدومشون یه دستشونو گذاشتن رو کونم و به طرف بیرون بازش کرده و نفری یکی دو تا انگشت هم نثار کون و کسم کردند . با یه حالت ماساژی افتاده بودند به جون من و با یه لذت خاصی داشتم بهشون حال می دادم هم لذت روحی و معنوی و هم لذت جنسی خودم .. -آخخخخخخ پسرا پسرا خوب منو بسازین . همه تنمو بی حس کردین . خوشم اومد آفرین می دونین چه جوری حقتونو بگیرین . این مال شما هم هست مال هر دو تون هر سه تون .. آخخخخخخخخ که واستون  هلاکم . هلاک عشق پاکم . عشق پاک مادر به بچه هاشون . پسرای عزیزم شما هم که مامانتونو دوست دارین -اوووووووففففف مامانی مامانی چه جورم .. این چند روزه بازم بیشتر دوستت داریم . -میلاد چه خوش زبون شدی . فدات شم من . مبین تو هم همین حس میلادو داری ؟/؟ -آره مامان .. -پس شما دو تا منو بیشتر برای جسمم و این که خودمو کسمو کونمو سینه ها و انداممو واسه سکس در اختیارتون بذارم دوستم دارین ؟/؟ ..مبین : نه مامان من و داداش هر دومون عاشقتیم . دوستت داریم واسه این که درکمون می کنی دوستمون داری ..واسه این که درک می کنی که نیاز های ما چیه و در این سن چه چیزی فکر ما رو بیشتر از همه به خودش  مشغول می کنه . نمی خوای که ما در عذاب و محرومیت باشیم . مامان ما این فکر و فرهنگ پیشرفته تو رو دوست داریم . کاش همه مامانا فکرشون مثل فکر تو باز بود . -وکسشون هم باز بود .. -مامان دوستت دارم ... خب حالا . -پسرا به جای این حرفا  بیایین ببینین که مامانی به چی نیاز داره . حشرم زده بالا . مادر به فکرتونه شما هم باید به فکرش باشین دیگه . دوتایی طوری به هیجان اومده بودند که منو در یه وضعیتی قرار دادند که یکی داشت مغز کسمو می مکید و یکی دیگه زبونشو گذاشته بود روی سوراخ کونم . -آخخخخخخ پسرا پسرا مامانتونو دوباره دارین اون جوری می کنین . -ما هم خودمون اون جوری شدیم . در حال لیس زدن من دستاشون هم کار می کرد و ول کنم نبودند .. یاد پسر بزرگه ام افتادم . -پسرا حواستون باشه معین زنگ زد و گفت پس فردا میاد . میلاد : اول شدن ؟/؟ -نمی دونم گفت که انگار فردا بازی دارن .  فرداشب رو تعطیلش می کنیم یه خورده اینجا رو مرتب می کنیم شما هم خیلی خونسرد باشین و نشون ندین که چی به چیه خودم یه جوری حلش می کنم . ولی اصلا هیچی  در مورد سکس من با اون حرف نزدن . زرنگ بودن . می دونستن همچین چیزی هست . بذار بفهمن . بذار بفهمن که من در ویلای رامسر با پسرم سکس کردم . من یه مادرم متعلق به هر دو تا شون . . من روی تخت در یه حالت یه پهلو دراز کشیده میلاد کرد توی کسم و مبین هم کیرشو کرد توی کونم . دو تایی شون کیرشونو هم زمان می کردن توی سوراخ و می کشیدن بیرون . -خوب  دو تا سوراخو با هم دید می زنین .. میلاد : این جوری خیلی کیف داره . .. تازه داشتم داغ می شدم که یهو خشکم زد . معین با جام قهرمانی کنار در اتاق خواب ایستاده خشکش زده بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر