ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان , یک گنج پنهان

نمی دونم چرا نمیومد . یک ساعت بود که دخترام رفته بودن خونه مادر بزرگ . و شب هم قصد بر گشتن نداشتند . شوهرمم که رفته بود سفر .. منتظراونی  بودم که نصف من سن داشت . فکرشو نمی کردم که بعد از بیست سال زندگی مشترک با همسرم منم یه روزی هوس کنم که با یکی دیگه باشم . نمی دونم مقصرش کی بود من یا شوهرم که مرتب به ماموریت های اداری می رفت . اون یکی از مسئولین رده بالای مخابرات بود و مدام به کشور های شرق و شرق دور مثل چین و ژاپن و کره ماموریت می رفت . منم خونه تنها بودم ولی اصلا این فکرا رو نداشتم . تا این که دوستان بد یک ذهن بد رو آماده اش کردن به این که با این که نزدیک چهل سالمه  گویی که  هنوز سی سالم نشده .. راست می گفتند . با اندامی که من داشتم و طراوت و تازگی پوست و این که بیشتر از غذاهای آب پز استفاده می کردم هنوز سر حال و جوندار بودم . دلم نمی خواست  پیر شم . حالا که این قدر جوان و زیبا موندم و با اون لپای سفید و گوشتی خودم و سینه های درشت و انگار دست نخورده ام و اون باسن تک و بر جسته بین فامیلم می تونم خود نمایی کنم چرا ازش استفاده نکنم و لذت نبرم ولی یک زن نمی تونه مثل یک مرد آزادانه هر کاری که دلش می خواد انجام بده . حتی اگه یه نگاه چپکی بکنه هزار جور حرف پشت سرش در میارن . .. من یه خواهر دارم به اسم  مهسا که ده سالی رو ازم کوچیک تره . اگه من دارم غصه رسیدن به چهل سالگی رو می خورم اون همه فکر و ذهنش اینه که سی ساله نشه . اون یه شوهر داره به اسم آیدین .. از اون چشم چرونهای زن بازه .. ولی اون قدر سیاست داره و زبله که تا حالا دم به تله نداده .. ولی یکی  دوموردشو دورا دور خبر دارم . بگذریم . اما چرا آتش زیر خاکستر من روشن شده بود .. یه روز که من و مهسا و آیدین در استخر خونه مون شنا می کردیم یه حرکاتی از دامادم دیدم که برام تازگی داشت . با این که خیلی با هم صمیمی بودیم ولی سابقه نداشت که این جور با هام ور بره .  همین که مهسا یه چند متری رو ازم فاصله می گرفت اون به بهانه نگه داشتن من روی آب کمرمو می گرفت و گاهی دستشو می ذاشت لاپام و یکی دوبار هم از کناره های بیکنی و باسن  دستشو به طرف منطقه ممنوعه نزدیک کرده بود . حس می کردم که خیلی داره خوشم میاد .. ولی نه .. نه من آدمی نبودم که زندگی خودم و خواهرمو به خطر بندازم .. اون روز بود که فهمیدم خیلی از قافله خودم و زندگی عقبم . دلم می خواست خودمو وارد ماجرای هوسبازانه ای بکنم که حداقل خطر رو داشته باشه و کسی از اون چیزی نفهمه . تا این که حرکات اونی رو که امشب می خواد بیاد سراغم دیدم . تا مدتها نمی خواستم تسلیمش شم .. ولی نیاز و احساس جوانی کردن و این که بتونم  آتش درونمو یه جوری بخوابونم وادارم کرد که تسلیم شم اما طوری تسلیم شدم که نخواستم خودمو یک شکست خورده نشون بدم . خواستم رو طرفم منت بذارم . نتیجه اش این شد که نتونم از سکس خلافی اولم اون لذتی رو که می خوام ببرم و به ار گاسم برسم ولی می خواستم که این بار جبرانش کنم . دیگه آیدین  نباید فکر کنه که می تونه خواهر زنشوداشته باشه .. اون روز  بهش گفتم که فکر نکن من دوست دخترتم .. اونم با کمال پررویی بهم جواب داد که تو هم فکر نکن که زنمی .. جوابی نداشتم که بدم . نمی دونم چرا سمیر نمیاد . من باید امشب جبران دفعه اولو بکنم . ولی با این حال بازم نباید بدونه که من تشنه اونم . پسرا اگه بدونن که ما زنا بهشون نیاز داریم طاقچه بالا میذارن و خیلی راحت دوست دختر هم واسه خودشون می گیرن . می دونستم که سمیر دوست  دختر زیاد داره . بهش گفتم که باید از همه شون دست بر داره اگه من و سکس با منو می خواد . بهم قول داد . ولی حس می کردم قولش قول نیست . هیکل درشت و مردونه اش که یه چند سالی رو بزرگتر از سنش نشون می داد  خیلی وسوسه ام می کرد . اون نگاه شهوت انگیز ولی خالصانه اش .. آتش نیازی که در هر دوی ما شعله ور بود شاید به آتش هوس هردومون دامن می زد . دیر کرده بود . وقتی فکر کیر کلفت  درازشو می کردم که تا صبح در حال ور رفتن با کسمه آب خود به خود از لب و لوچه کسم راه می افتاد . شدت ضربان قلبم  به طور اتومات کم و زیاد می شد .. پاهامو به دو طرف باز کرده با کسم ور می  رفتم .. با خودم حرف می زدم .. سمیر سمیر بیا بیا دیگه .. یه موز کلفتو فرو کردم توی کسم .. در حالی که تند تند اونو فرو می کردم توی کسم و درش می آوردم همین جوری هم فریاد می زدم عزیزم سمیر زود باش مال تو از این موز کلفت هم کلفت تره من بهش نیاز دارم . کجایی . موز خیسو از کسم درش آورده اونو وارد دهنم می کردم . با این که کیر شوهرمو خیلی ساک زده بودم ولی باید یه جوری واسه سمیر ساک می زدم که طبق استاندارد های روز باشه که بدش نیاد . می دونستم چیکار کنم . تمرین ساک زدن هم کردم و اون نیومد  حوصله ام سر رفته بود . بهش گفته بودم . رفتم جلو آینه یک بار دیگه  با یه آرایش مختصر رو صورت و لب و چش و ابروم خودمو براش ردیف تر کردم . کسمو دوباره شستم . بازم رفتم روی تخت و پاهامو به دو طرف باز کردم . من منتظر اون بودم .. چرا این قدر با من و احساس و هوس من بازی می کنه . نکنه رفته باشه با یکی از دوست دختراش داره حال می کنه . براش زنگ زدم . سمیر کجایی . باور کن اگه بفهمم که با یکی دیگه هستی دیگه زیر کیرت نمیام .. چرا این قدر آروم حرف می زنی . ببینم دوست دخترت پیشته ؟/؟ -مامان  تو به بابا این قدر گیر نمی دادی من الان بیشتر از نیمساعته که تو و حرکاتتو زیر نظر دارم . من اینجام مامان .. ثانیه  هایی بعد پیداش شد . اون خونه بود . از خجالت داشتم آب می شدم .. خودشو انداخت رو تخت و کنار من .. در حالی که فقط یه شورت پاش بود . از شرمساری  سرمو انداختم پایین . -مامان مامان نازم مامان گلم . چرا این جوری می کنی . این که شرمندگی نداره . منم مثل تو . این یه  خواسته ایه که در همه آدما هست . مگه من نیازمو به تو نگفتم .. .. مگه این من نبودم که تا چند ماه به دنبال تو بودم و کلی وقت روت گذاشتم و سخت به دستت آوردم . می تونستم در این فاصبه ده تا دوست دختر جور کنم ولی آدم اگه با اونی که با تمام وجودش دوستش داره و عشقی پاک نسبت بهش داره اگه سکس  کنه به اوج خوشبختی می رسه . مامان فکر نکن  من درکت نکردم . می دونم تو با این که اون دفعه لذت بردی ولی واسه این که غرورتو حفظ کنی گفتی که به خاطر من این کارو کردی .  حتی غرورت هم مثل خودت قشنگه . مثل دل پاکت مثل احساس قشنگ و اون صورت قشنگت . ... پسرم سمیر برای به دست آوردن جسمم و سکس با من خیلی تلاش کرده بود . وسوسه ام می کرد . اوایل نمی تونستم خودمو قانع کنم که با اون باشم . هفته ها گذشت تا ذهنمو آروم و نرم کرد تا این که  با آمادگی بیشتری خودمو تسلیمش کنم . از اون پس منم با وسوسه کردنش هم به اون کمک می کردم هم به خودم . لباسایی که می پوشیدم . دامنی که پام می کردم ..شلوار ها ..همه از نوع چسبون و بدن نما بود . حتی یه بار با شورت و سوتین بی خیال از حموم اومدم بیرون . تنهایی و نیاز ما رو به هم نزدیک می کرد . وقتی منو می بوسید و در آغوشم می کشید باهاش همراهی می کردم . خودشو بهم می چسبوند تا کلفتی کیرشو به رخ کسم بکشه . یه بار کیر کلفتشو از پشت شورت در تماس با کس قایم شده داخل شلوارم قرار داده بود .. خودشو که حرکت می داد کیرشم روی کس من می غلتید . چشامو بسته بودم و نمی دونستم چی بگم .  شاید این انتظار از پسر شیطون و امروزی من می رفت که یه روزی بخواد با مامانش حال کنه چون می دونستم خیلی از این داستانهای روز سکس با مامانومی خونه و در یکی از این جلسات خانوادگی و بحثهای الکی داشت از ازدواج و ارتباط محارم با هم در گذشته ها  حرف می زد و می گفت اگه یه چیزی یه زمانی خوب بوده پس حالا چرا نباید خوب باشه . اونم مثل شوهر خاله اش چش چرون بود . اولین بار هم که داخل آب نیت خودشو حالیم کرد و بعد از مدتها کار نیمه تمومشو در همونجا تموم کرد . پایانی که آغاز یک رابطه داغ و هیجان انگیز و پر تنش سکسی بین یک مادر و پسر بود . از اون پس منم دلم می خواست که  فیلمهای سکسی ببینم و داستانهای سکسی بخونم . داستانهایی که یه زن به شوهرش خیانت می کنه و داستانهایی که یه مادر با پسرش حال می کنه .. اون روز رفته بودیم شنا . اون همون کاری رو که آیدین باهام کرده بود انجام داد ولی پیشرفتش زیاد تر بود -نهههههههه عزیزم نه .. دستتو جلو تر نبر زشته ... بیکنی چسبون من سبب شده بود که اون با نیروی بیشتری دستشو بفرسته داخل . انگشت شستش خود به خود رفته بود توی کسم .. -آههههههه نههههههههه سمیر چیکار کردی چیکار کردی .. -مامان همون کاری که داری با چشات و بدنت داد می زنی که انجام بدم .. تا بیام به خود بیام کمرمو با دستش قفل کرد منو به طرف دیوار و لبه استخر کشوند و تقریبا ایستاده ام کرد . حالت بیکنی طوری بود که بیشتر کونمو نشون می داد ولی یه ایستادگی خاصی داشت با این حال سمیر اونو با دست  یه چند سانتی به یک طرف داد و کیرشو از اون بغل رد کرد .. -عزیزم نه نه .... -آره مامان آره .. -کیرشو با هزار دردسر کرد توی کوسم . حس کردم این  همون گمشده درون و زندگیمه که سالها بهش نیاز داشتم . نمی دونستم کجا می تونم پیداش کنم . سمیر بیست ساله داشت مادر سی و نه ساله شو می گایید . ولی کیرش نمی تونست اون داخل به خوبی حرکت کنه . خیسی کسم به اوجش رسیده بود . حرفی نمی زدم . دستمو گرفت و منو برد اتاق خواب . گذاشتم هر کاری که دلش می خواد بکنه .. حس عجیبی داشتم . هم داشتم به پسرم کس می دادم هم به شوهرم خیانت می کردم . -سمیر اگه این کارو دارم می کنم فقط به خاطر توست که تامین باشی . می دونم مامانتو خیلی دوست داری باید بهم قول بدی که دختر بازی رو ول میکنی -مامان قول میدم . قول میدم . اون کاملا برهنه ام کرد . همه جامو لیس زد . . هنوز اون غرور مادرانه در من وجود داشت . غرور از این نظر که نمی خواستم اون حس کنه که من بهش نیاز دارم . به پسرم نیاز جنسی دارم . وگرنه این تابو رو مدتها بود که شکسته بودم . از این که خودمو قانع کنم که یک مادر می تونه با پسرش سکس داشته باشه و موردی نداره . وقتی اون کیر درشتشو تو کسم فرو کرد سعی کردم هیچ عکس العملی نشون ندم . ولی چشامو نمی تونستم باز کنم . اون خیلی زود آب کیرشو توی کسم خالی کرد سنگین شده بودم . ..حالا چند روز از اون موقع می گذره . شوهر و دخترام خونه نیستند و من و سمیر دوباره با همیم . -مامان ناراحتی که خودتو در اختیار من گذاشتی .. -عزیزم فکرشو نکن . خودم شورتشو از پاش در آورده و کیرشو گرفتم توی دستم و یه دستمم گذاشتم روی کسم . -ببین یه زمانی در تاریخ و گذشته های دور این دو تا با هم رفیق بودن . اینا از من و تو دور نیستند .  اینا جزیی از وجود مان . پس می تونن مثل اون قدیما با هم رفیق باشن . عشق و هوس و عشق رو میشه با هم ترکیبش کرد . -مامان مامان روشنفکر و با فر هنگ من . هیشکی توی دنیا مثل تو نمیشه . هیچ مامانی مثل مامان من نمیشه . -حالا اون کیرتو بکن توی دهن من که از موز ساک زدن خسته شدم .. . کیر کلفت سمیر پسر یکی یدونه امو گذاشتم توی دهنم . -اوووووووووخخخخخخ ماااااماااااااان مامان مونای خوشگل من دوستت دارم .. با این که نفسم بند اومده بود ولی با لذت کیر سمیر رو ساک می زدم .. جووووووون این باید بره توی کس من . چه فرقی می کنه مال کی باشه .. -مامان تو یه فرشته ای دوستت دارم دوستت دارم . کی میگه سکس با مامان عشق بین اونا رو از بین می بره . من که دارم بیشتر عاشقت میشم . من برات می میرم .. می خواستم بهش بگم آره جون خودت تو واسه این یه تیکه کس می میری . می خواستی یه نون بخری زورت میومد . . چند دقیقه بعد چهار تا انگشتشو فرو کرد توی کسم .. این بار تصمیم گرفتم که بهش بگم چقدر حال می کنم . غرورمو بذارم زیر پا . وقتی که زیر کیر پسرم قرار گرفتم دیگه هیچ فاصله و غرور بیجایی نباید بین ما وجود داشته باشه . یه دستشو وقتی که گذاشت رو سینه درشتم همون احساسی رو داشتم که باباش برای اولین بار دستشو گذاشته بود رو سینه ام .. -سمیر سمیر کسمو لیس بزن . لیسش بزن . اون بالاشو بذارش تو دهنت و بگردونش . من خیلی باهاش حال می کنم . خیلی لذت می برم . وقتی کسمو میک می زد هر لحظه فکر می کردم می خوام بپاشونم . ولی من در این سن به این سادگی ار گاسم بشو نبود م . اون دفعه برای لحظات کوتاهی کیرشو توی کسم حس کرده بودم می دونستم چه نعمتیه . چقدر با حال و کلفته . این بار دیگه قفلش می کنم ولش نمی کنم . -سمیر یادت باشه چی گفتم اگه می خوای مامان دوستت داشته باشه باید فکر کنی داری بهترین دوست دخترتو می کنی . هر چند که باید دور همه رو قلم بکشی . -مامان یه تار موی تو رو به صد تا دوست دختر نمی دم . موی کسمو میگی یا سرمو . کسمو که فعلا برق انداختم .. -اوهههه مامان .. پشم کس تو رو هم میذارم توی دهنم و مث آدامس می جومش .. -بگو از این حرفای لاتی تو به وقت سکس خیلی خوشم میاد . -مامان حالا بگو  این باحال تره یا موز -موز زود آب میشه ولی از این آب می زنه بیرون .. دیگه حرفی نزد . با دو تا دستاش لبه های کسمو به طرف وسط جمع کرد و یک دفعه گذاشت توی دهنش . -ووووویییییی جوووووووون سمیر .. مامانو سوزوندی . -سرشو آورد بالاتر و گفت اون جوری که کیرسمیر می سوزونه دهنش نمی سوزونه -آخخخخخ راست میگی راست میگی بابات تو این بیست سالی همچین کیری بهم نزد -وامامان تو الان خوب بهش کیر زدی -در اصل تو به بابات کیر زدی ولی جای دور نرفته . همین جا یک قدمی توی کس زنش رفته -مامان تو هم لات شدی ها -از عشق توست پسرم . من لاتم خاک زیر پاتم -منم آقاتم . ولی هلاکتم . اومد رو من . چشمتون روز بد نبینه ولی در واقع روز خوشم بود همچین این کیر کلفتو یه ضرب کرد توی کسم که یه لحظه فکر کردم یه لوله آهنی کلفت رفته توی کسم . شدت ضربه طوری بود که اول دردم گرفت ولی بعد که یواش یواش و نرمک نرمک به کارش ادامه داد دلم می خواست همون یه تیکه رو می کندم تا همیشه به جای موز ازش استفاده کنم . پاهامو به دو طرف جمع کرده و به پاهاش فشار آوردم تا کوسمو با شدت بیشتری بگاد .- منو ببوس ببوس سمیر . من که نباید بهت بگم .. نوک سینه هامو طوری می خورد که فکر می کردم به جای شیر از سینه , آب داره از کس می ریزه . -مامان این نوک سینه چقدر تازه هست . -از بابای بی حالت بپرس . تو هم سعی کن به جا ازش استفاده کنی تا برات همیشه این قدر تازه و خوشگل بمونه . مال خودته وگرنه هر چی که باشه واسه من این اهمیتو داره که از نظر تو چطور باشه . بذار به حال خودم باشم . سمیر اگه حرف نمی زنم و دیگه جوابتو نمیدم بدون که در حال خودمم . دارم لذت می برم .. با هر ضربه اش فکر می کردم الان دارم خالی می کنم . دارم از کسم یه چیزی رو می فرستم بیرون . کیرش کسم محل تماس اونا با هم آتیش آتیش و خیس خیس بود . سمیر سر و صورت و سینه هامو غرق بوسه کرده بود . می دونستم که دارم اوج می گیرم . -فقط همینو می تونستم بگم که دوستت دارم . ولم نکن . دوستت دارم . ادامه بده .. شده بودم مثل طوطی ولی مثل بچه ها که یه چیزی رو از بزرگشون بخوان من از پسرم از آقام می خواستم که دست از من بر نداره . حالا اون شده بود رئیس و سرور من . کیرش داشت حکومت می کرد .. با کف دستش چند بار زد به بالای کسم .. چقدر از این کارش لذت می بردم .. -آییییییی سمیر سمیر .. فدات آب کس مامانت ریخت خالی شد . اونو محکم به خودم چسبوندم . -مامان الان آبم فوران می کنه -منم همینو می خوام . منم آبتو می خوام تشنه مه تشنه ام . هر قطره و جهش آب کیری که می ریخت توی کسم حس می کردم در جا همش حل و خورده میشه . بدنم این قدر احتیاج داشت و خودم خبر نداشتم . وقتی منو بر گردوند تا کیر به اون عظمتشو بکنه توی کونم دیگه هول کرده بودم . -مامان نترس از اون نرم کننده های مخصوص دارم .. -تو که منو کشتی . از بس دوست دختر داشتی دیگه واردی . هر کاری دوست داری بکن . من که یا به بابات کون ندادم بت دروغ نگم دو سه بار اونم تا یه خورده از کله که رد می شد از بس جیغ می کشیدم در می آورد . دوباره چشمتون روز بد نبینه هر چی هم این کون منو نرم کرد ولی انگاری داشت کونمو جر می داد همین جوری می رفت داخل . اون خودش داشت کیف می کرد با کف دستاش قاچای کونمو به چنگ خودش در آورده بود . -مامان باور کن من به این کونت نمره 20 میدم . -خوشحالم می کنی . چون من خیلی خوب می دونم که تو بیست تا کون رو تا حالا دیدی . ولی این محلولی که به سوراخ کونم زده بود اثر خوبی داشت تا نصف کیرشو خیلی راحت فرستاد توی کونم . -جووووووون سمیر جون .. -جون مامان مونا . من به قر بونت .. -دارم کیف می کنم . بکش بیرون بذارش تو . از این بکش و بذار ها اون قدر انجام داد که بالاخره خالی کرد توی کونم . ولی تا صبح یه لحظه نذاشت که بخوابم . -عزیزم تو به کی رفتی این قدر حریصی -مامان این گنج پنهونیه که بابا در بودخودش  واسه من گذاشته . دستش هم درد نکنه .. من هیچی دیگه ازش نمی خوام . . مامان اگه بدونی چه جواهری هستی . دخترای الان خودشونو می مالن . زیر پوستشون انگار آب حوض ریختن . شش کیلو وسیله آرایش می ریزن رو سر و صورتشون .. حال آدمو بهم می زنن . -خیلی ها همینو دوست دارند . -ولی اینا یه باد و حبابهاییه که یه جایی می ترکه . ولی مامان جون تو طبیعی هستی . -عزیزم یادت باشه تو هم برام از هر جواهری بالاتری خودت و اون کیرت . اگه من یه گنجم تو هم از شکم و وجود این گنج زاده شدی . بیرون و به دنیا اومدی . کیرشو گرفتم توی دستم و اونو به کسم مالیده گفتم این کسم شاید یک گنج پنهان باشه ولی خالیه یک صندوقچه خالیه زمانی صاحب گنج میشه که این کیر بره توی غلافش . بره در سرزمین کس من جا ی بگیره تا اون وقت این کس بی حیای پر توقع من بشه یک گنج پنهان یا صاحب گنج .. ولی گنج خودش صفت پنهان بودنو داره . به نظرت اگه آشکار باشه بازم درسته که بهش بگیم گنج ؟/؟- مامان تمام بدنت وجودت یه گنجه تو فراتر از واژه ها هستی  . همه اینایی که گفتی  درست , ولی هنوزم میگم که تو یک گنج پنهان هستی ..... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

لظفا هیجان داستان هاتونو بیشتر کنید خانم ها به سختی راضی به خیانت وسکس با بستگان میشن و باید خیلی حشری شن و معمولا اولش مقاومت و رد می کنن این بخشو طولانی تر و حشری تر بنویسید ممنون

ناشناس گفت...

عالی بود

مخصوصا اون قسمت که تا صبح نذاشت بخوابه

لطفا این داستانو ادامه بده و وقتی باباهه خونس چند قسمتشو بزار تا با بودن باباهه با هم سکس کنن اونم برخلاف میل مامانه

مرسی

ایرانی گفت...

دوست نازنین و آشنام سعی می کنم بهتر بنویسم ولی با این همه داستان وقت نمیشه . چیکار کنم چشم حتما . حق با شماست ولی این داستانها همه خیالیه و شما به بزرگواری خود و داستانهای بهتری که وجود داره ببخشید . ممنونم . با احترام ..ایرانی

ایرانی گفت...

با سلام به آشنای دوم این داستان دیگه تموم شده و کلی از این سوژه ها و سوژه های خیلی بهتر و متنوع تری در ذهنم دارم که اگه فرصت کنم حتما می نویسم و در داستانهای دیگه سعی می کنم آب و تاب بیشتری بدم . پاینده باشی ..دوستدار شما ...ایرانی

کمال گفت...

با سلام خدمت ایرانی عزیزم.داستان قشنگی بود با یک نگارش متفاوت که اونو زیباترکرده بود.بازم ار این سبک نگارش بنویس.خیلی وقت پیش درخاست کرده بودم داستان ضربدری پدر باپسر یا پدر زن با داماد واسمون بنویسی ولی گویا سرت خیلی شلوغ یلیادت رفته.درهرصورت من منتظر میمونم.باتشکر فراوان

ایرانی گفت...

با سلام خدمت داداش کمال گلم فکر کنم ضربدری رو بعد از اون زمان نوشته باشم . بازم چشم در آینده می نویسم ولی این روزا نمی دونم چرا این قدر عقبم . شایدم فصل امتحانات بچه دبیرستانیه و کتابشو می خونم بهش درس میدم عقب افتادم . بازم این چند وقتی بگذره حتما ولی اینایی که گفتی همش مردهستن که ..یعنی طرفشون زن باشه دیگه ولی مطمئنم یا تقریبا مطمئنم که نوشتم . اگه پیدا کردم که اسمشو میگم اگه نه که در آینده و بعد از هفت هشت تک قسمتی دیگه که اونا هم بد قولی شده حتما می نویسم . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر