ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 62

اکبر اول رفت به اندرونی . .. خودشو کنار کشید تا اون دو تا اونو نبینن . از اون جایی که منیره می دونست مجتهد ایمانی  صدای آروم رو نمی شنوه با خودش حرف می زد و این ایمانی رو می کوبید تا یه جوری خودشو خنک کرده باشه . . اکبر گوشاشو خوب تیز کرده بود تا ببینه این منیره چی میگه .. -آخوند عوضی . آشغال کی به تو گفته بری کتابدار شی . من یک کیر جوون و تازه می خوام . یکی که منو سر حالم کنه . تو به درد کبری می خوری . به درد ملاشریف . پس کی میاد به درد من بخوره . پس کی میاد حالمو جا بیاره و به من حال بده .. اوووووفففففف من الان یه کیر درشت می خوام . یه کیر باحال . یکی که باهاش عشق کنم . وقتی روش می شینم جیگرم جلا پیدا کنه . من چه جوری تو رو تحمل کنم .. اکبر که هیکل لخت منیره  اونو وسوسه کرده بود و حرفاش هم بیشتر از هیکلش اونو وسوسه می کرد که بیفته سر منیره و تا دسته اونو بکنه دستشو گذاشته بود رو کیرش و جلق زدنو شروع کرده بود . گاییدن منیره که عشق کیر و حسرت اونو داشت سخت نبود . ولی با این ایمانی چیکار می کرد . درسته که گوشاش نمی شنید ولی چشاش که می دید . جااااااان عجب کونی . اوووووفففففف کیر کوچولوی ایمانی رو می دید که چه حرکتای شلی توی کس منیره داره . در عوض هر چه خواست سوراخ کون منیره رو دید بزنه و حال کنه از اون دور یه سایه ای روی این سوراخ افتاده بود که مشخص نبود .. تصمیم گرفته بود که هر جوری شده منیره رو بکنه . حس کرد که اگه یه بار دیگه دستشو بکشه رو کیر خودش آبش خالی میشه . طاقتش طاق شده بود . -هیسسسسس هیسسسسسسس .. یه لحظه منیره به خودش لرزید که این صدا کیه که اونو این جور ترسونده اکبر واسه این که منیره یهو عکس العمل بدی نشون نده هول نکنه خودشو عقب کشید .. تا زن اونو نبینه .. -منیره خانوم پشت سرتو نگاه نکن . کیرم داره آتیش می گیره . من حرفاتو شنیدم . همون کیریه که تو می خوای و دوستش داری . ولی این حاجی اینجاست چه جوری بکنمت .. -تو کی هستی -من اکبر محافظ دم در . . برادر اصغر وایساده سر در . جای نگرانی نیست .. ثواب می کنی خواهر. هر جا میریم به ما زن نمیدن . -میگی حالا چیکار کنم . -ببین منیره خانوم این حاجی در بهترین شرایط با این عینک فقط نیم متر جلو تر از خودشو می تونه ببینه . کیرش توی کست باشه فعلا تا ببینیم بعدا چی میشه . من میام پشتت و می کنم توی کونت .. ولی دیگه یه جوری هم کونتو بده عقب . تنه رو بده جلو .. یه خورده به خودمون زحمت بدیم حل حله ...منیره هرچی فکر کرد نتونست بفهمه کونو بده عقب تنه رو بده جلو یعنی چه ولی یه جوابی داد . -اوووووخخخخخخ برادر چه خوب مشکل رو حل می کنی . مشکلات جامعه رو هم شما برادرا این جوری حل کردین که ما امروز به اینجا رسیدیم . -خواهر منیره ما رو دست ننداز . الان ما رو پشم کیر خودشون هم حساب نمی کنن . اگه جزو مافیا بودی که حل حله حالا می خوای آخوند باش می خوای امریکایی یا ایتالیایی . فقط مافیا باش . -میگی الان این کس کشی که رو کیرش نشستم جزو مافیاست ؟/؟ -هم خودش هم بچه هاش که دارن ازش سوءاستفاده می کنن . یه انگ مرجع تقلید بهش چسبوندن و پشت سرش چسبیدن و دارن نون می خورن . اگه به خاطر سوءاستفاده از نام و وجود و مقامش نبود بچه هاش تا حالا اونو مینداختن دریا یا خودشون گلوشو می گرفتند خفه اش می کردند . -حالا به جای این حرفا زود باش بیا کارتو بکن . من الان کسم بیشتر کیر می خواد تا کونم . این حاجی هم که نمی تونه دوای خارش کسم باشه . -حالا صبر کن بیام یه جوری می کنم . یه کیری هم به این حاجی بزنم که اون سرش نا پیدا . میلیارد میلیارد خمس و زکات بالا می کشن و در آمد مردم رو می زنن به چاک و انواع و اقسام کارخانه شکر سازی و کاندوم سازی و غیره و ذالک دارن اون وقت می خوان حقوق ما رو ببرن بالا حقوق ما محافظا رو سالی ده هزار تومن بیست هزار تومن می برن بالا میگن ثواب اخروی اون بیشتره .  انگاری که از مهریه ننه شون می خوان ببخشن .. اکبر اومد  روی کون منیره سوار شد .. زن یه آهی کشید و از این که تا لحظاتی دیگه یه کیر توپ میره توی کون توپش کیف می کرد . اکبر چشاش گرد شده بود . کیر ارباب خودشو می دید که چه جوری داره میره توی کس خیس زن بیچاره ای که در هوس غرقه و نمی دونه چیکار کنه . کیرشو کرد توی کون منیره .. -جاااااان جااااااان چه کیری . من همینو می خواستم .. همینو .. -ایمانی : بلند تر بگو نمی شنوم . اکبر کون منیره رو به دو طرف باز کرد تا با سرعت بیشتری اونو بکنه . چقدر بهش حال می داد .. داغ شده بود نتونست جلو شو بگیره .. آب کیراکبر همچین به طرف کون  منیره حرکت کرد و اونم لذت می برد که دیگه گذاشت بره .. کار خطرناکی کرده بود چون اگه این آب پس می زد یه مسیر حرکتی به طرف کس پیدا می کرد و می ریخت  رو کیر حاجی ایمانی واویلا می شد .  هر چند اونا این جوری پیوند اخوت و برادری می بستند ولی ممکن بود گند کار در بیاد . ناگهان یه فکری به خاطرش رسید .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر