ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 64

شریف خان خیلی همرام میومد و در کنارم بود -اشرف جون اگه کمکی چیزی می خوای به من بگو . -میگم چطوره تو هم راحت باشی و لباساتو غیر شورت در آری . وقتی من و ماه منیر این جوری پیش تو هستیم توهم راحت باش .  من برم با احترام حرف بزنم ببینم چی میگه . رفتم یه سری به احترام زدم . از وقتی که این شریف اومده بود خیلی دوست داشت پیش اون جلب توجه کنه و خودی نشون بده . انگاری از صحبت با این مرد فرنگ رفته خوشش میومد .با این که فردی مذهبی و محجبه بود . مدام می خواست با هاش حرف بزنه همین چند دقیقه ای با حرفاش ولش نمی کرد . ..  من و شریف رفتیم پیشش . -احترام جان می خواستم یه چیزی بگم اگه ناراحت میشی و باهاش مخالفی ما انجامش ندیم -چیه اشرف جان . گفتی که تو  و ماه منیر می خواین سکسی بگردین و من حرفی نزدم . گفتم چشم و دل ایمان من پاکه .. -بر منکرش لعنت . ما که اینو قبول داریم . فقط یک مسئله دیگه که  شریف جان ما چون فرنگ رفته و اونجا مردمش خیلی راحت بودند اونم سختشه که خودشو توی لباس قنداق پیچ کنه . دوست داره راحت باشه .. -نمی دونم اشرف جان اگه برای تو سخت نیست برای منم مانعی نداره . زن هم باید چشمشو از نا محرم بپوشونه . و منم مثل ایمان خودم باید رعایت کنم . مهمان هم حبیب خداست . برای مهمان و حفظ حرمت او خیلی سفارش شده و ما باید طبق موازین شرعی کار کنیم -احترام جان کاش همه مثل شما با فر هنگ و با ایمان بودند . اگه این طور بود دیگه این همه لفت و لیس ها انجام نمی شد و و میلیارد ها دلاراختلاس مصلحت نظام  صورت نمی گرفت که حالا خودشونو مسخره و جوک درست کنند و بیان بگن ما یه میلیارد تومن پول نداریم تیم ملی رو بفرستیم اردو . واقعا مملکت باید دست شما می بود که هم دین رو برای ما حفظ می کردید هم دنیا رو .. احترام مثل خر کیف می کرد و فکر می کرد من این کس شرات رو از ته دلم دارم میگم . ولی اون ته دلش خوشحال هم شده بود که شریف لباساشو در بیاره . -احترام جون می تونی به ایمان هم بگی که راحت باشه . -فکر نکنم اون قبول کنه . پسرم از اون حساس هاست . خودش چشاشو درویش می کنه ولی میگه که من باید حجاب خودمو حفظ کنم تا زنا به گناه نیفتند . -ولی احترام جان اون اگه بخواد تصمیم بگیره خودشو لخت کنه گناهی متوجه اون نیست .گناه رو کسی می کنه که نگاهشو به نا محرم می دوزه . احترام کمی سرشو تکون داد و منم رفتم اون طرف بدون ابن که  به احترام چیزی در این مورد بگم با ایمان حرف زدم . اونم به خاطر این که پیش ماه منیر مانور بده خیلی خوشش میومد که خودشو لخت کنه و با حداقل یک شورت بگرده .. وقتی احترام موضوع رو با ایمان در میون گذاشت پسر گفت -مادر این هم یک آزمایشیه برای من که وقتی به این درجه از برهنگی می رسم بتونم جلو خودمو بگیرم . تازه شاید مهمونا این جوری راحت تر باشن و من اینو بر خودم واجب عینی می بینم . -آفرین به پسر جهاد گر خودم . سر در نمی آوردم که این دو نفر چی دارن میگن . یک کوس شعری این پسره گفت و مادره تایید کرد . هر چی به این احترام گفتم تو هم لخت شو با این که حس کردم ته دلش یه جورایی به این شریف خان گرایش داره ولی دلش رضا نداد . البته مقنعه رو بر داشت و یه روسری گذاشت سرش و اونو تا نصفه عقب داد . چند تا وسیله آرایش ازم گرفت و کمی خودشو مرتب کرد و چند قدمی از موضع خودش عقب نشست . حدس می زدم که اگه یکی دو روز بگذره اون نه تنها مثل ما میشه بلکه شورتشم در میاره .نمی دونستم ماه منیر و ایمان چیکار می کنند ولی شریف و من نیم ساعت بعد از این که تمام این بر نامه ها رو چیدیم در آشپز خونه کنار هم بودیم . به ماه منیر گفتم یه جوری پیش اونا باشه و احترامو نذاره که به هیچ وجه بیاد آشپز خونه و اگه می خواد بیاد جلوشو بگیره بگه که نا محرم اینجاست .هرچند که خودش نامحرمو دیده بود . شریف خودشو به من چسبونده بود و به وقت آشپزی خیلی بی حسم کرده بود -اوووووففففف نکن ... نکن ... چقدر تو حریصی .. این همه رنگ و وارنگ در شهر فرنگ خیلی قشنگ و مست و ملنگ دیدی اون وقت یه چند ساعتی تحمل نداری که بعدش بتونیم با هم باشیم ؟/؟  -من چه جوری صبر کنم تا این پیری بخوابه و بتونیم با هم حال کنیم . اوووووفففففف اشرف جون من طاقت ندارم -بگو عاشق چی من شدی . چی تو رو به هوس آورده اگه طالب کس و کون ایرانی هستی که چند چند روزه ماه منیر حسابی سر حالت کرده .  -آره ولی بدن تو یه نقش خاصی داره . انگار یه اشعه ای پخش می کنه که آدمو به طرف خودش می کشونه . خودشو از پشت به من چسبونده بود . صورتمو بوسید و لباشو به لبای من چسبوند . همونجا داشتم دراز می شدم . شورتمو از پام کشید پایین . شورت خودشم همین طور . -خوب کردی گفتی که باید منم لخت شم . این جوری راحت می کشم پایین و راحت می کشمش بالا .. کف دستشو گذاشته بود روی کسم و بعد کیر چخمافی و چماقی خودشو به درز وسط کونم چسبوند . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

خوب بود

ایرانی گفت...

ممنونم آشنای گل و مهربان . دستت درد نکنه . شاد باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر