ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 143

نفسهای تکراری من و تو , نگاه تکراری ما , احساس تکراری ما , عشق تکراری ما رو قشنگ تر می کنه .. نازنینم قهر تکراری زیبا نیست .. حتی اگه هیچوقت دیگه بهم نگی دوستم داری بازم دوستت خواهم داشت .. بازم یه نگاهم به پشت سر و یه نگاهم به جلو خواهد بود .. دستمو رو دل شکسته ام می ذارم .. می دونم همونی که دلمو شکسته .. همون می تونه درمانش کنه سالمش کنه ... هیچی ازت نمی خوام عشقم ...یه عاشق می تونه همه درد ها رو , همه شکستها رو نادیده بگیره .. تنها چیزی که نمی تونه فراموش کنه عشقشه ... نمی تونم فراموش کنم لحظه انتظارو .. اون لحظه ای که منتظرت بودم و تو یهو میومدی و می دیدمت ... نمی تونم اون لحظه رو چه جوری وصفش کنم . دیگه اون لحظه ها تکرار نمیشه ... اما اون حسی که در دلهای من و توست و ما رو به زندگی وصل می کنه دلهای من و تو رو هم به هم پیوند میده ... شاید بگی دوستم نداری ... بگی دیگه ازم بدت اومده ... به خدا هرگز نخواستم که با قلبت بازی کنم .. هرگز حرفی رو که زدم از روی سیری یا عادت یا بازی نبوده .... آدم خودشو عذاب نمیده وقتشو نمی ذاره برای چیزی که خودشو هلاک کنه ... تو خودت بهتر از هر کسی می دونی که چقدر دوستت دارم .. بهتر از هر کسی می دونی که هر گز فراموشت نمی کنم ... نازنینم ... زندگی پیچ و خم داره .. بالا و پایین داره .. در این پیچ و خم ها عشق آدم هم دستخوش طوفان میشه .. اما مهم نگه داشتنشه ... کینه به قلب عاشق راهی پیدا نمی کنه ... هرچی میگی بگو ... هر فکری که داری .. هر تزی که داری ... ولی هیچوقت نمی تونی بگی که دوستت نداشته باشم ... خیلی درد کشیدم .. خیلی عذاب کشیدم .. خیلی شکنجه دیدم ... خیلی داغون شدم .. اما آدما می جنگن برای خواسته هاشون .. فدای اون خشم و احساس و پاکی قلبت ... اگه نادرو شاد کنی چیزی ازت کم نمیشه ....خیلی سخته در کاخ عشق پادشاهی کنی  و یهو ببینی تو رو انداختن دم در .. انداختن کنار یک کوخ ..... اما برای من زندگی کردن در کوخ و خونه های گلی ننگ نیست ... من با داشتن تو .. با احساس قشنگ توست که پادشاهی می کنم ... همون نازنین مهربونی که وجودشو .. عشقشو .. احساس پاکشو تقدیم من کرده بود .. عیبی نداره .. هر کاری دوست داری بکن ... باورم می کنی بکن .. باورم نمی کنی نکن ... اما خیلی دلم می خواد وقتی که می میرم حالا هر وقت که باشه .. تو در کنارم باشی .. برای همون یه لحظه ... اینو از ته دلم میگم ... آخه این روزا احساس شوم مرگو دارم ..ولی حتی مردن کنار تو هم واسه من زندگیه ... آههههههه نازنینم ...نازنینم ... نازنینم ... آه دل من دنیا رو گرفته ... به من بگو دنیای تو کجاست که آه دل من عاشقو که به دل تو به حرفای قشنگ تو دل بستمو .. حسش نمی کنم .. فدای تو و اون دل پاکت ...من الکی عاشق نمیشم که بخوام یه روزه خرمن عشقمو به دست آب و باد و آتیش بدم و خاکش کنم ... دوستت دارم تا ابد ... تا ابد دوستت دارم
یادت میاد بهم می گفتی نادر غرغرو ؟ یادته ؟ نازنین من .. بیا این پوسته ها رو بشکنیم و مغز عشق پاکمونو نشون بدیم .... من که خودمو غرورمو پای عشقم گذاشتم تا با عشقم به اون آرامش و خوشبختی واقعی برسم .. اون غروری که منو سر بلند می کنه در عشق پاک تو وجود داره ... نازنین من ! فقط من که غرغرو نبودم .. بودم ؟! آره عشقم ؟! دوستت دارم .. به عشق پاکمون قسم ازت دل نمی کنم . همیشه با توام ... تو هم با من باش ... دوستت دارم دوستم داشته باش .. مجبور نیستی ولی عشق مثل یه لباس نیست ... اومدم که تا آخرین نفسم کنارت بمونم . با تو و برای تو .... بوی موهات زیر بارون .... اون نگات زیر مهتاب ... نمی دونم چرا گفتی تو چشات نگاه نکنم ... ولی وقتی بغلت زدم عشقو با تمام وجودم حس کردم .. نازنین ما مال همیم ... چرا بی خود داریم خودمونو عذاب میدیم ... گفتم که من با توام .. حتی در این شرایط .... حتی اگه تا آخر عمرم نیاز باشه برات صبر می کنم . صبر می کنم .. نازنین من ! عشق اون نیست که با یک گله گذاری و عنوان دلخوری در لوتی از بین بره ... حسم کن ... نادری که واسه خودش پادشاهی می کرد و یک لحظه خودشو با خاک یکسان ببینه باید خیلی عاشق باشه که تا همین حد هم شکیبایی نشون بده .. به در و دیوار می زدم .. خدایا .. دلم می خواست دردمو به یکی بگم . داشتم می پا شیدم ..منفجر می شدم . اما حالا همینشو هم حاضرم .. حاضرم بپاشم و چیزی اذیتت نکنه .. نازنین درکم کن ..دوستت دارم . هزاران بار مردم و زنده شدم . زنده شدم تا ببینم می تونم یه بار دیگه حس قشنگتو حس کنم یا نه ؟ منو ببخش که هر گز نخواستم ازارت بدم ..ولی تو می دونستی که نادر عاشقت داره زجر می کشه ..می دونستی بدون تو دارم می میرم .. می دونستی که من بی تو امیدی ندارم .. با ماه و ستاره و خورشید و افتاب و مهتاب حرف می زنم .. با ابر و بارون با کوه و دشت و جنگل و دریا حرف می زنم . با خدا حرف می زنم . آه می کشم . عذاب می کشم . زجر می کشم ... آه دل منو خدا می شنوه ... خدایا من چه گناهی کردم ؟! برای نگه داشتن نازنینم باید دروغ می گفتم ؟! به خاطر همه چیز ممنونم .. اونایی که می میرن نمی تونن حرف بزنن .. نمی تونن احساسشونو به اونایی بگن که دوستشون دارن .. گاهی میان به خواب یکی ... بازم ازت ممنونم که گاهی به حرفام گوش میدی ..می ذاری حرفامو بزنم ... شاید اون جوری که باید قدر تو رو ندونستم .. شکر نعمت تو رو داشتنو به جا نیاوردم . دوستت دارم ..دوستت دارم دوستت دارم ... خسته نمیشم از گفتنش ... خیلی دور می بینم و شایدم نمی بینم روزی رو که تو بیای و بهم بگی دوستم داری و به رنج من ..به احساس من اهمیت میدی ....ولی یه چیزی بهم میگه یه کوچولو هم شده دوستم داری ..نداری ؟ یه ذره نازنین .. یه خورده ..  یه ریزه ... قدر به ارزن .. اندازه نوک سوزن ... نداری ؟! دلم می خواد بشنوم .. آه می کشم ... خدایا ..

ادامه دارد ... نویسنده ...ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر