ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 150

رسم روزگار و دلم گرفته رو اواخر تابستون نوشتم .. فکر می کنم رسم روزگار مربوط می شد به همون وقتایی که جریان پیام دادن فر هاد به من پیش اومد ولی دلم گرفته رو احتمالا باید مربوط باشه به یه وقتایی که تو با من قهر می کردی به احتمال زیاد مال اون روزی بود که رفتی همدان گوشیتو خاموش کردی من دویست سیصد تا پیام واست دادم البته اگه یادت مونده باشه .. همون روزی که گوشی رو روشن کردی کلی اس ام اس گرفتی .. روز تاسوعا ... فکر کنم حالا یادت اومده باشه . دلم برات ..برای شنیدن حرفای قشنگت ..برای حس عاشقونه ات تنگ شده .. نازنین چرا این قدر ازم دوری می کنی ؟ دلم برای لمس دستای تو تنگ شده .. دارم دیوونه میشم ... دارم می میرم ..چرا نمی خوای متوجه شی که من عاشقتم .. که من هلاکتم .. شایدم می دونی و برات مهم نیست ... این قدر مسائل مهم تری توی زندگیت وجود داره که به من و خودت اهمیتی نمیدی .... زندگی من شده پر از آه و ناله ... به خوشبختی و خوشحالی و خوشی و خنده های کسی حسادت نمی کنم .. اگه دروغگو بودم این بلا سرم نمیومد
پاسخ نازنین : سلام، کاش دروغگو بودی کاش دروغگو بودی که از همون اول به هیچ وجه راضی نمیشدم که بعد اینطوری بشه.
چی تناقض داشته تو حرفام... بی شک هیجی باز زاییده ی فکر خراب توئه که تناقض ازش در آوردی.
اشتباه از من بود ، اشتباه اونجایی بود که بهت شماره مو دادم. دلم سوخت برا اینکه هی مجبور نباشی جیم بزنی بری کافی نت... دلم سوخت که کسی بهت شک نکنه به هر حال شد ...آبی که ریخته رو نمیشه جمع کرد.
اما کنایه هاتو میشنوم ، میخونم اما هیچی نمیگم . فقط برای هزارمین بار بهت میگم من هیچ دروغی به تو نگفتم که مرتب دم از دروغ میزنی و هیچ وقت هم نگهداری از مسی  رو برا ماله کشیدن رو گناهام و اشتباهم انتخاب نکردم.
من برای دل خودم اینکارو کردم و هیچ توقعی هم ندارم و خدا از دل من با خبره چیکار به بنده های بد دلش دارم.
تو فقط خودت رو میبینی، به فکر آروم کردن خودتی، تلاش میکنی بهت توجه بشه حالا به هر قیمتی، اما من پم نمیزنم میخونم ،اذیت میشم تو خاموشیم هزار تا جواب بهت میدم ،عصبانی میشم، دلم میسوزه از حرفات، از برداشت هات و و و اما میگم بذار دلش خوش باشه به نوشتن هاش، به متلک گفتن هاش به قضاوتهای عجولانه اش بذار بگه تا شاید ی کم خیالش راحت بشه اما مطمئن باش هیچکس از خوندن انگهایی که بهش زده میشه و قضاوتهای بدی که در موردش میشه خوشحال نمیشه ،اما وو بگو، بنویس انقدر که دیگه خودت از گفتنشون خسته میشی.
من و تو در انتخاب اشتباه کردیم اما تو دونسته و من ندونسته.
میگم تو ندونسته چون منو با تموم سابقه ام تو لوتی انتخاب کردی و انتخاب اشتباهی بود و من امتخابم اشتباه بود چون فراموش کردم همه چی به سن نیست .ی آدم تو هر سنی میتونه بچه گانه تر از بچگیش رفتار کنه .اما هیچ وقت مثل تو نمیسوزم ، چون منطقم میگه بدست آوردن هر تجربه ای ی تاوانی داره و گاه تاوانش سنگینه و این همونه...
نادر من احساسم رو با وجودم به تو دادم  و ثابت کردم دوست داشتنمو اگه تو فقط احساست رو بهم دادی اما تو به اونی که توجه نمیکنی همینه.
تو اگه معنی بار اول همآغوشی رو میفهمیدی اینطوری انگ بی احساسی بهم نمیزدی تو خراب کردی همه چیزو ، نگو نه چون بهت گفته بودم یکبار ی چیزی از چشمم میفته و اگه بیفته دیگه نمیشه مثه قبل برام.
تو یادت نرفته که این حرف رو ؟ انقدر بچگانه رفتار کردی در مورد زندگی و اتفاقات دورو بر من که ... بگذریم.
هر چی امروز فردا میکنم میگم متوجه میشه میبینم نه ، پس بهت میگم قول داپم با تو ادامه ندم به شرط زندگی تنها ..چون به تو قول دادم تا آخرش مال تو بمونم حتی اگه تو نباشی.
پس دیگه انقدر منم منم نکن، یکم ذهنتو باز کن حالا دیگه بهم نگو عاشق نیستی دیگه بهم نگو دروغگویی و خیلی چیزای دیگه ... دیگه بهم نگو .
این تو نیستی که اشک میریزی منم هستم اما تو اصولا کارهات تو بوق و کرناست اما من آرومو بی سرو صدا .
تموم کن نوشتن این متنهای پر سپزو گدازت رو که اونی که داره میسوزه منم نه تو ، تو فقط مدعی هستی همین ، فقط ادعا ...
اما ی بار ننشستی فکر کنی خب چه فرقی به حال نازنین کرد این قولش !
تمومش کن نادر تمومش کن، جمع کن این بساط مرثیه خونیتو گوشم پر شده از حرفهای بی فکرت .
پیام نازنین در این جا تموم شدد ... واقعا خنده های درد ناکی داره ازقلبم به دهنم میرسه ...  گفته هاشو مخصوصا اینو می خونم .. از من دورشد و این توجیه رو آورد .. و این عبارتش خیلی عجیبه...چون به تو قول دادم تا آخرش مال تو بمونم حتی اگه تو نباشی ....و قسمتهای بعدی و آینده نشون میده که اعتقادش به این عبارتش تا چه حدی بوده ! .. اون اگه قلبش وجودش.. حسش مال من بود و باشه هرگز با دیگری نمیره ...باید می دونست و بدونه که همین که  روپاهام هستم همین که خدا بهم صبری داده که بتونم در این حد آروم باشم از معجزات الهیه .. خیلی هنر می خواد یکی مثل نادر این قدر تحمل کنه ....یعنی نازنین من خالی بندی کرده ؟ نه ..نه .. اون فقط روحیه و اعصابش به هم ریخته بود و گاه نمی تونست درست فکر کنه .. درست تصمیم بگیره.. اون حتی گاه خیلی عاشقانه تر از من عمل می کرد صادقانه ..عاشقانه ..عارفانه  ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر