: نادر 27نوامبر: نازنین سلام حالم خوش نیست هرچند آیدی زیاد داری ولی ازت می خوام حداقل با آیدی انی ثینگ با ماری و....هم پست نشی یعنی من تباه شده انتظار اینو هم نباید ازت داشته باشم ؟ من به زور خودمو کنترل می کنم شرایط عادی ندارم درک کن بیرون هرکاری دوست داری انجام بده ولی درسایت نه .
نازنبن 27نوامبر : سلام.
پیامت روخوندم که زنگ زدم دیروز صبح بهت دیگه.
همون ی بار غلط کردم بسمه .
ازپرنسس هم خواستم مدیرتمو لغوکنه، هنوز جواب نداده. امیدوارم موافقت کنه.
نادر 28نوامبر : شبت به خیر نازنینم .. دو هفته دیگه امروز سالگرد دیدارمونه ... اولین دیدار . دلم برات تنگ شده . برای هر لحظه بودن با تو .. هر لحظه تو رو گرم حس کردن .. شنیدن نغمه های عاشقانه .. هیچ درمانی مثل یک آغوش گرم و با احساس .. مثل یک آغوش عاشقانه نیست که دیگه به هیچی فکر نکنیم جز خودمون ... حالا که نمیشه حتی تصورش هم می تونه آرامش بخش باشه . دوستت دارم .. نگو نمی خوای بشنوی .. برای من تو مهم ترین چیزی ..چون بیش از هر چیز دیگه ای در این دنیا به تو فکر می کنم . قسم به تو که حقیقتو میگم . اما هیهات که دونستن این که دوستت دارم بین ما فاصله ایجاد کرده .. من دلشو ندارم که اون فایل کوتاه صوتی تو رو بشنوم ... چون در اشک حسرت می سوزم . چون احساس ناتوانی می کنم از این که نمی تونم همون فضا رو برات ایجاد کنم که بتونی بازم با همون احساس عشقتو بهم نشون بدی . نادر خیلی حسوده ... ولی نازنین چون به نادر اعتماد داره و می دونه تمام حس و وجود نادر برای اونه حتی اگه نادرو دوست داشته باشه اعتماد به نفسش در این مورد زیاده و حسادت نداره . نمی دونم چیکار می کنی .. نمی دونم اون دیوانه بی وجود لات شارلاتان چه نقشی در زندگیت داره .. ولی من همچنان به روز هایی فکر می کنم که دیگه بر نمی گرده .. در حال تاریک خودم هستم و به آینده مبهمم فکر می کنم .. خدا نگه دارت عشق من ... نادر عاشق ..نادر وفادار .. نادر شکست خورده .. نادر شکیبا .. نادر
نازنین : الان باید باورکنم که این نادر هموننادریه که اونروز صبح اونطوری باهامحرف زد ؟!
عجیبه واقعا !
چطور شده که دیگه دری وری بارمنکردی ، چطور شده عصبانی نیستی ودر حال انفجار نیستی ؟ چطور شده دوباره یادت افتاده که دوستم داری؟ چطور شده فراموش کردی من پرنسس ام؟ چطور شده یادت رفته من چندتا آیدی دارم ؟ یهوچطور شد دوباره اون روت رونشونم دادی ؟ چطور شد دوباره دلدادگی پیشه کردی ?
هزار تا چطور شد دیگه دارم که بگم .
من همون آدم عوضی ام که میشناسیش ، من همون دروغگو ام ، من همون خیانتکار ، من همون دختر بی عفتی تم که از توبغل تو درمیاد میره تو بغل یکی دیگه ، چطور شده اینا رو فراموش کردی ؟
نادر 28 نوامبر : آخه من دیگه وقتی برام مشخص بود که اون بوسه و خیلی هم شبیهشه دیگه به اسمش کار نداشتم .. هرچی از دهنت در میاد بهم میگی ؟ من تهمتی نزدم . من در آتش حسادتم سوختم . در اشتباه تصورم از آدمک ..درک نمی کنی شرایط منو ... حس مردا رو درک نمی کنی ... من جوابگوی چی باشم ؟ وقتی بهت میگم اون آدمک رو اشتباه گرفتم .. هرچی داغون شده باشی بیشتر از من که له نشدی .. تو الان که از این جا میری دیگه به من فکر نمی کنی ولی من لحظه لحظه هستی ام .. ذره ذره وجودم تویی . اما این جور فاصله ای که تو دادی .. این جور درک نکردن من ... .و اشتباه من در آدمک .. شرایطی که دیوانه های سایت برام رقم زدن ... آخه من چیکار به کار نازی و مازیار و ...داشتم ..و بعد اون دیوانه ای که حتی انکار می کرد من براش خصوصی دادم ... و آدمک و ده تا تاپیکی که با هاش هم پست شدی .. چه انتظاری ازم داشتی ؟ چرا با من این رفتارو می کنی ...
نازنین :
آها پس بگوتقاص زیارو نازیلاوفلانی وبهمانی روهممن باید پس بدم .
به من چه که اونا چی میگن و چیکار میکنن. منی که التماست میکردم از من ننویس حالا برم برا ی مرد ماچ و بوسه بذارم؟
این اشتباه همون تهمته که نمیپذیری چون به ضررته.
درست مثه خودخواهی سر اینکه هی گفتم ننویس هی گوش ندادی .
نمیدونم چی عایدت میشه از این نوشتن لعنتی که ازش دست نکشیدی .
هرچیگفتن باد هوا گرفتی و به هیچ حسابش کردی . حالا توشدی آدم خوبه ومن آدم بده .
میخوای فکرکنی بهانه است یا هر چی دیگه مختاری ، اما قصور در کاری که می شده انجام بشه ونشده هیچ جای بحثینمی مونه.
من عصبانی باشم برم بزنم یکیو رو بکشمبد بیام بگم من اشتباه کردم شدنیه ؟
اصلا فکرمکن دنبال بهونه بودم ،اینم بهونه . دیگه تموم شد برای من.
من انقدر احساس انسانیتم قوی هست که به خودم اجازه ندم علاقه ام به مرض حسادت تبدیل بشه. به محضی که حس کنم دارم از رو دوست داشتن آزار میدمکسی رو منطقمو بیدار میکنم اجازه نمیدم به کسی لطمه ای بزنم.
مردها رودرکمیکنم نیست ، مریضی ها رودرک نمیکنم .
ضمنا در مورد مالی هم مشکل شما دوتا به من هیچ ارتباطی نداره.
ظاهرا هم که تو به خاطر تقاضای اسمش ناراحت شدی و اون گویا تو رو با کسی اشتباه گرفته از آخرین پستهاش که همچین چیزی بر میاد . پس الکی پای منو وسط نکش که منوماری هیچ ارتباطی باهم نداریم . و اینم زایده ی افکاربیماره وگرنه فردا من با ازیار هم پست بشممیخوای بگی عاشقشم
اینم از پیام نازنین ... داستان از این قرار بود که نازنین توی سایت خیلی با پسری به نام مالی گرم می گرفت که داستان زن و دو تا بچه داشتنشو افشا کردم و از دستم عصبی بود .. اونم خیلی واسه نازنین موس موس می کرد و هیچم بعید نبود که نازنین بعد از ول کزدن من رفته سراغ اون .. خلاصه اون به جای این که یادش بیاد با هم خیلی کارا کردیم و دل ها دادیم و قلوه ها گرفتیم با این یارو گرم می گرفت منم ناراحت می شدم .. یک بار یه آرمی رو نازنین برای این پسره فرستاد که من فکر کردم آرم بوسه هست ولی شکلک زبون درازی بود . همینو چماق درست کرد و کوبوند توی سرم و الم شنگه ای به پا کرد که نگو ..ولی این جور سر و صدا ها بیشتر به نوعی فیلم بازی کردن میومد تا بخواد ناراحت شده باشه .. یه جورایی داشت منو می پیچوند ..... ادامه دارد ... نویسنده ..ایرانی
نازنبن 27نوامبر : سلام.
پیامت روخوندم که زنگ زدم دیروز صبح بهت دیگه.
همون ی بار غلط کردم بسمه .
ازپرنسس هم خواستم مدیرتمو لغوکنه، هنوز جواب نداده. امیدوارم موافقت کنه.
نادر 28نوامبر : شبت به خیر نازنینم .. دو هفته دیگه امروز سالگرد دیدارمونه ... اولین دیدار . دلم برات تنگ شده . برای هر لحظه بودن با تو .. هر لحظه تو رو گرم حس کردن .. شنیدن نغمه های عاشقانه .. هیچ درمانی مثل یک آغوش گرم و با احساس .. مثل یک آغوش عاشقانه نیست که دیگه به هیچی فکر نکنیم جز خودمون ... حالا که نمیشه حتی تصورش هم می تونه آرامش بخش باشه . دوستت دارم .. نگو نمی خوای بشنوی .. برای من تو مهم ترین چیزی ..چون بیش از هر چیز دیگه ای در این دنیا به تو فکر می کنم . قسم به تو که حقیقتو میگم . اما هیهات که دونستن این که دوستت دارم بین ما فاصله ایجاد کرده .. من دلشو ندارم که اون فایل کوتاه صوتی تو رو بشنوم ... چون در اشک حسرت می سوزم . چون احساس ناتوانی می کنم از این که نمی تونم همون فضا رو برات ایجاد کنم که بتونی بازم با همون احساس عشقتو بهم نشون بدی . نادر خیلی حسوده ... ولی نازنین چون به نادر اعتماد داره و می دونه تمام حس و وجود نادر برای اونه حتی اگه نادرو دوست داشته باشه اعتماد به نفسش در این مورد زیاده و حسادت نداره . نمی دونم چیکار می کنی .. نمی دونم اون دیوانه بی وجود لات شارلاتان چه نقشی در زندگیت داره .. ولی من همچنان به روز هایی فکر می کنم که دیگه بر نمی گرده .. در حال تاریک خودم هستم و به آینده مبهمم فکر می کنم .. خدا نگه دارت عشق من ... نادر عاشق ..نادر وفادار .. نادر شکست خورده .. نادر شکیبا .. نادر
نازنین : الان باید باورکنم که این نادر هموننادریه که اونروز صبح اونطوری باهامحرف زد ؟!
عجیبه واقعا !
چطور شده که دیگه دری وری بارمنکردی ، چطور شده عصبانی نیستی ودر حال انفجار نیستی ؟ چطور شده دوباره یادت افتاده که دوستم داری؟ چطور شده فراموش کردی من پرنسس ام؟ چطور شده یادت رفته من چندتا آیدی دارم ؟ یهوچطور شد دوباره اون روت رونشونم دادی ؟ چطور شد دوباره دلدادگی پیشه کردی ?
هزار تا چطور شد دیگه دارم که بگم .
من همون آدم عوضی ام که میشناسیش ، من همون دروغگو ام ، من همون خیانتکار ، من همون دختر بی عفتی تم که از توبغل تو درمیاد میره تو بغل یکی دیگه ، چطور شده اینا رو فراموش کردی ؟
نادر 28 نوامبر : آخه من دیگه وقتی برام مشخص بود که اون بوسه و خیلی هم شبیهشه دیگه به اسمش کار نداشتم .. هرچی از دهنت در میاد بهم میگی ؟ من تهمتی نزدم . من در آتش حسادتم سوختم . در اشتباه تصورم از آدمک ..درک نمی کنی شرایط منو ... حس مردا رو درک نمی کنی ... من جوابگوی چی باشم ؟ وقتی بهت میگم اون آدمک رو اشتباه گرفتم .. هرچی داغون شده باشی بیشتر از من که له نشدی .. تو الان که از این جا میری دیگه به من فکر نمی کنی ولی من لحظه لحظه هستی ام .. ذره ذره وجودم تویی . اما این جور فاصله ای که تو دادی .. این جور درک نکردن من ... .و اشتباه من در آدمک .. شرایطی که دیوانه های سایت برام رقم زدن ... آخه من چیکار به کار نازی و مازیار و ...داشتم ..و بعد اون دیوانه ای که حتی انکار می کرد من براش خصوصی دادم ... و آدمک و ده تا تاپیکی که با هاش هم پست شدی .. چه انتظاری ازم داشتی ؟ چرا با من این رفتارو می کنی ...
نازنین :
آها پس بگوتقاص زیارو نازیلاوفلانی وبهمانی روهممن باید پس بدم .
به من چه که اونا چی میگن و چیکار میکنن. منی که التماست میکردم از من ننویس حالا برم برا ی مرد ماچ و بوسه بذارم؟
این اشتباه همون تهمته که نمیپذیری چون به ضررته.
درست مثه خودخواهی سر اینکه هی گفتم ننویس هی گوش ندادی .
نمیدونم چی عایدت میشه از این نوشتن لعنتی که ازش دست نکشیدی .
هرچیگفتن باد هوا گرفتی و به هیچ حسابش کردی . حالا توشدی آدم خوبه ومن آدم بده .
میخوای فکرکنی بهانه است یا هر چی دیگه مختاری ، اما قصور در کاری که می شده انجام بشه ونشده هیچ جای بحثینمی مونه.
من عصبانی باشم برم بزنم یکیو رو بکشمبد بیام بگم من اشتباه کردم شدنیه ؟
اصلا فکرمکن دنبال بهونه بودم ،اینم بهونه . دیگه تموم شد برای من.
من انقدر احساس انسانیتم قوی هست که به خودم اجازه ندم علاقه ام به مرض حسادت تبدیل بشه. به محضی که حس کنم دارم از رو دوست داشتن آزار میدمکسی رو منطقمو بیدار میکنم اجازه نمیدم به کسی لطمه ای بزنم.
مردها رودرکمیکنم نیست ، مریضی ها رودرک نمیکنم .
ضمنا در مورد مالی هم مشکل شما دوتا به من هیچ ارتباطی نداره.
ظاهرا هم که تو به خاطر تقاضای اسمش ناراحت شدی و اون گویا تو رو با کسی اشتباه گرفته از آخرین پستهاش که همچین چیزی بر میاد . پس الکی پای منو وسط نکش که منوماری هیچ ارتباطی باهم نداریم . و اینم زایده ی افکاربیماره وگرنه فردا من با ازیار هم پست بشممیخوای بگی عاشقشم
اینم از پیام نازنین ... داستان از این قرار بود که نازنین توی سایت خیلی با پسری به نام مالی گرم می گرفت که داستان زن و دو تا بچه داشتنشو افشا کردم و از دستم عصبی بود .. اونم خیلی واسه نازنین موس موس می کرد و هیچم بعید نبود که نازنین بعد از ول کزدن من رفته سراغ اون .. خلاصه اون به جای این که یادش بیاد با هم خیلی کارا کردیم و دل ها دادیم و قلوه ها گرفتیم با این یارو گرم می گرفت منم ناراحت می شدم .. یک بار یه آرمی رو نازنین برای این پسره فرستاد که من فکر کردم آرم بوسه هست ولی شکلک زبون درازی بود . همینو چماق درست کرد و کوبوند توی سرم و الم شنگه ای به پا کرد که نگو ..ولی این جور سر و صدا ها بیشتر به نوعی فیلم بازی کردن میومد تا بخواد ناراحت شده باشه .. یه جورایی داشت منو می پیچوند ..... ادامه دارد ... نویسنده ..ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر