ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 141

یه حسی بهم می گفت که دیگه این اصرار های من فایده ای نداره . نازنین مثل سکته زده ایه که با این احیا زنده نمیشه . نمی تونم اون شوکی رو که لازمه بهش بدم .تا یه چند قسمتی جی میل هایی رو میارم که در اواسط اسفند 94 براش فرستادم . پیامهایی که جوابی نداشت و دقیقا نمی دونستم اونا رو می خونه یا نه .. بازم یه حسی بهم می گفت که می خونه .. شاید قلب سنگی اون بعضی ازساعات روز رو نرم می شده ولی اون انگیزه ای رو نداشته که بیاد سمت من .. انگیزه و قدرت .. نیازش رو نمی دونم .
جی میل های من :  می دونستم نمی تونم آسمون ابری و گرفته و بارونیه . مثل آسمون دل من ... می باره و می باره . کاش کنارم بودی و اشکای دلمو پاک می کردی ! کاش مث اون وقتا حسم می کردی ! بهار داره میاد ولی دل من پاییزیه ... پاییز که اومده بود دل من بهاری بود .. هیچی .. همینو فهمیدم که اگه صادق باشی بهت راحت دروغ میگن ... اگه ساده باشی زرنگ بازی در میارن .. اگه بخوای خوب باشی بدی برای دیگران راحت میشه .... با همه اینا از صداقت و سادگی پشیمون نیستم و از خوبی هم بدم نمیاد هر چند آدم خوبی نیستم ... از زندگی اینو فهمیدم که زندگی ارزشی نداره که بخوای برای زندگی زندگی کنی ... پرونده اعمالت باید پاک باشه ... همه مون روح از تنمون جدا میشه .. ای کاش با آرامش بمیریم ! ... این روزا میگن به کسی نباید اعتماد کرد .. آدما به هم نارو می زنن .. یا یه جور دیگه ای ضربه می زنن . اما من میگم اگه از تمام آدمای دور و برت نارو خوردی .. نا مردی دیدی بازم به کسی که نمی شناسی بی اعتماد نباش .. تا وقتی که از اون بدی ندیدی اونو بد ندون . اگه این طور باشه یکی دیگه هم راجع به تو باید قضاوتی عجولانه داشته باشه ... تمام دروغ گفتن های ما .. حقه بازی های ما ... فریبکاری های ما ..ناشی از خود خواهی و خود بینیه . بیایید در آینه فقط خودمونو نبینیم . بیایید به جای حرف زدن و شعار دادن عمل کنیم
بیشتر از ازاونی که خودت خودت رو حس کنی .. من حست می کنم . باور کن نازنین .. اما چون کمی زیادی سخت می گیری دلم می خواد نرمترت حس کنم ... خودت بهتر می دونی که نادر چقدر نازت رو می خره .. نازت رو می کشه .. دلم واسه مهربونی هات ..واسه لبخندت واسه ناز نگات یه ذره شده .
تکرار قشنگ : بازم با تکرار قشنگ تو رو خواستن از خواب پا شدم .. از منطق میگی از احساس میگی .. از روزای بد میگی از روزای خوب میگی ... اما یه چیزی رو فراموش می کنی و اون این که فرصتی نمیدی فضایی درست نمی کنی تا بهت نشون بدم که من  اونی نیستم که تو ازش فرار می کنی و یه حس فرار داری . که من نا خواسته محکوم شدم . به من فرصت می دادی  می گفتی از خودت .. از نازنینی که در حوصله نمی گنجه ... زمان برد تا من با اون نازنین خو بگیرم .... من اینو برای چندمین بار میگم .. یه حرف تکراریه ..میگم تا تو بدونی چقدر اهمیت داره . گوش بدی به اون ... اما همیشه تو خواستی حرف خودت رو بزنی .. تز خودت رو بگی .. البته واسه من ارزش داره ... به اون اهمیت میدم ولی پذیرفتن یا نپذیرفتن اونو احساس من و تو قبول می کنه ..من یک فامیل دارم که یک مرد هست .. سی ساله داره با یک زن زندگی می کنه .. اون زن حزب الهی و طرفدار رژیمه فامیلم ضد انقلاب ... اما سی ساله دارن با عشق با هم زندگی می کنن . بعضی تضاد ها رو میشه با هاش کنار اومد .. تو همش خواستی از تضاد ها شکاف درست کنی ... نه ... عشق من ... عشق دنیای قشنگیه .. قشنگی های خودشو داره ...سوختن های خودشو داره .. تلخی های خودشو داره ..ااما این تلخی ها این سوختن ها .. گاه از هر شیرینی شیرین تر میشه ... یه حس قلبیه که دو طرفو سمت هم می کشونه ... نیازی به این نیست که کسی بدونه من و تو با همیم یا با هم نیستیم .. لوتی و غیر لوتی و .... اینا همه بهونه هست . من می خواستم و می خوام حرف دلمو فقط تو بدونی .. راز منو فقط تو بخونی .. دوستت دارم این واسم مهمه ... می خوام خورشیدمو حس کنم ... به من نفس بده .. جون بده .. یه روزی که اوج عاشق بودنت بود ... بار ها و بار ها تکرار می کردی نادر ؟ و من بار ها و بار ها بهت می گفتم عشق منی .. قلب منی .. جون منی .. هستی منی .. ناز منی ..همه چیز منی ..همه کس منی ...یه حس آرامش قشنگ .. حسی که همه دلتنگی ها رو می شست .. حسی که به فاصله ها اجازه خود نمایی نمی داد ... دلتو پاک کن نازنین ... پاک کن دلت رو ... منظورم این نیست که خدای نا کرده بگم دلت ناپاکه ..منظورم اینه دلت رو از هر چی فکر مزاحمه خالی کن .... درسته که دیگه همو نمی بینیم ..ازت هیچی نمی خوام ولی یه حس در آغوش کشیدن داشته باش .. فراموش کن همه غمها رو ... در دنیای قشنگ رویایی و در یک واقعیت پروازی منم و تو ... بیا عزیزم .. بازم می تونیم همو حس کنیم .... اون روزای قشنگ تموم نشده .. اون حس همو خواستن از بین نرفته .. زندگی و سر نوشت ما در دستان خودمونه ... بیا این کابوس شوم رو به رویای قشنگ به واقعیت زیبا تبدیل کنیم ... از الفاظ پر طمطراق رد شیم ... نادر نازنینشو حس کنه و نازنین نادرشو ... فقط همین .... این مهمه ... نادر واسه نازنینش دیوونه شده ... نادر داره دق می کنه .... نادر منتظرته ..منتظر اون مهر و عاطفه توست ..من مثل یه بچه خواهان عشقم .. با محبت تو خو گرفتم ...منو با عشقت با محبتت گرم کن ... گناه نمی کنی ... اگه به من زندگی دوباره ای بدی گناه نمی کنی .. به نادری که ازت توقعی چندانی نداره ...پس نخواه خودت رو مثل آدمای بی احساس و بی تفاوت نشون بدی .. من و تو با یه بچه تشنه محبت فرقی نداریم .. آدما عشق می خوان ... می خوان غرق احساس عاطفی و پاکشون شن .. تا احساس گرمت نباشه عقل کاری نمی کنه ... خودت می دونی چقدر دوستت دارم ..خودت می دونی که دارم اینو خالصانه و با تمام وجودم میگم .. خودت همه اینا رو خوب می دونی ... آخه تو عشقو عاشق شدنو با تمام وجودت حس کرده بودی .. وقتی که یکی یه بار عاشق میشه اون عشق توی دلش می شینه .. خوب یا بد .. زشت یا زیبا ..واسش خوب و قشنگه ... فرار نکن نازنین ...اگه قراره نادر به همین زودی ها بمیره بذار کنار تو بمیره ... اگه دلت می خواد بهش جونی دوباره بده ...
گاهی ابرا جلوی آسمون عشقو می گیرند .. ابرا کنار میرن .. هوا دوباره آفتابی میشه .. عشق من و تو صاف  میشه .. نازنین می میرم برات ...هرگز فراموشت نمی کنم ... دل کوه از ناله های من آب شده ... روح مجنون از خیابون گردیهای من سرگردون و ویلوون شده ... نادر برای نازنینش داغون شده ... دوستت دارم نازنین ... دوستت دارم

ادامه دارد ... نویسنده : ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر