ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 195

نادر 20 اکتبر 2016
سلام نازنینم ... امید وارم زود تر خوب شی ...و تو که خوب باشی منم بهتر میشم . راستی راستی به اون روزای خوبمون فکر می کنی ؟ واست مهمه ؟ اگه این طوره من و تو به هر حال به هر شکلی که هست کنار همیم .. شاید جسممون با هم نباشه .. ولی دلامون می تونه با هم باشه . بیا به جای حسرت گذشته ها رو خوردن این حسو داشته باشیم که می تونیم همدیگه رو حس کنیم . دست زمونه سرنوشت ما رو به این جا کشونده .. کی می گفت امسال شرایط من از نظر زندگی و آزاد بودن بهتر میشه و شرایط تو بد تر ... نازنین تازه از کوچه پس کوچه های تنهایی و سکوت پاییز می گذشتم . همون کوچه هایی که پارسال و چند روز پیش تلفنی با هم صحبت می کردیم . دلم برای همه اونا تنگ شده برای شنیدن صدای گرمت . یادت میاد هفته های اول هفته ای یه بار بهم کوپن تلفن دادی ؟ فکر نکنم 2 هفته هم رعایت شده باشه . دلم می خواد صدای گرمت رو بشنوم .. بهت بگم دوستت دارم . دوستت دارم .. دلم می خواد مرگ  امید رو دفنش کنم ... من و تو زنده ایم .. دوستت دارم .. برات دعا می کنم ... نمی دونم یه حال خاصی دارم .. دوست داشتم یه قسمت دیگه از داستان من همانم رو بنویسم اونو دی ماه 94 شروع کردم . اگه می دونستم میری هرگز شروع نمی کردم ..خیلی تنبل شدم .کاش پرتقال های شیرین دم دستت بود و یا لیمو .. فقط نازنینم من و تو با همیم . کنار همیم .. با هر حس و مانعی که هست . پس دیگه از حیف نگو ... حیف زمانیه که چشم نادر از این دنیا کوتاه شه و دستش به جایی نرسه . من تو رو همیشه حس کردم . بوی تو رو .. قلب تو رو ..وجود تو رو .. همیشه تو رو حس کردم . چون قلبم عاشقه ... نگو و نپرس چه جوری حست کردم ..چون تو اگه عاشق باشی می دونی من چی میگم .. اگه عاشق باشی می تونی ته قلب منو ببینی ..ببینی که چی توش نوشته ... واسه واسه تو مردن آماده ام ..حاضرم جای تو سر ما بخورم .. جای تو بد ترین بلاها رو بکشم ولی حاضر نیستم جای تو یه کاری بکنم ... اون که به نادر بگم دوستت ندارم .. عاشقت نیستم .. نادرتو خیلی سختی کشیده ... حالا اشکش خیلی راحت از چشاش میاد .. اون از ضعفش نیست ... یک کوه رنجه ... کوچه سکوت پاییز خیلی غم انگیز بود .. خودت رو گرم نگه داشته باش .. اگه می تونی با آب نمک بینی ات رو شستشو بده .. یادش به خیر سال گذشته رو ... هر وقت می خواستم می تونستم بنویسم .. بعد از یه مدتی هم دیگه هر دو مون شدیم یک روح در دو بدن . بدنهامون یکی شد . و من تو و زندگی رو حس کردیم . هنوزم حسش می کنم..برای من این تکرار ها خسته کننده نیست ..من کنارتم . قلبت وجودت مال کسیه که دوستش داری .. نگو دوستم نداری ..دلم می شکنه .. اگه داری بگو ..دلم برای شنیدن صدات یه ذره شده .. فکر نکن نادرت مثل اون وقتا پرتوقعه ..نه .. نه نازنینم ... من قدر لحظات با تو بودنو می دونم . هیچوقت نخواستم آزارت بدم . من و تو زنده ایم و داریم نفس می کشیم ... این گناهه اگه همو دوست داشته باشیم و از هم دور باشیم . اون روز خوب می رسه ... به قول مرتضی پاشایی گریه نکن روز خوب می رسه ..و من قدر لحظات خوب زندگی رو می دونم . خوشحالم که بعد از تقریبا 9 ماه  با یه حس بهتری بهم پیام میدی .. شاید همون آدم باشی همون غم دروجودت باشه .. اما حداقل این که منو باور کردی ..می دونم ابنو حس می کنم . آغوش تو گرمای وجود من .. همه اینا من و تو رو به اوج عشق می رسونه . چون اوج نیاز من و توست .. دلم می خواد صدات رو بشنوم . به اندازه فرصتی که بعدش بهت بگم دوستت دارم .. بهت بگم تو نفس منی ..جون منی ..نمی دونم درچه جایگاهی هستم .. حالا اون نادر عاشق می خواد نازنینشو بغل کنه ... به باد اون روزایی که می گفتی مال منی و دیگه نمیگی .. حالا سر ما داری .. تن داغ و تب دارتو بسپر به تن من .. ببین من داغ ترم یا تو ..من که هنوز در تب عشق تو می سوزم . آره گل من ..من حست می کنم .. ولی دلم می خواد بشنوم که هیچوقت فراموشم نکردی .. نازنین من فریاد هاتو سر من بکش ... من عادت دارم .. می دونم وقتی که آروم بشی میشی بهترین ... شاید من عاشق ترین باشم .. اما تو بهترینی .. تو بهترینی ..تو بهترینی..ادامه دارد ...نویسنده :ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر